شیب تند
سینمای دهه80 چه روزهایی را بین دو دولت تجربه کرد؟
نگار حسینخانی ـ روزنامهنگار
از نیمه دهه۷۰ تا نیمههای دهه۸۰، دولت اصلاحات شرایطی فراهم کرده بود تا آثار فرهنگی تولیدشده فضای تازهای را تجربه کنند. در این دهه بود که زنان در سینما قهرمان فیلمها شدند و ما با گامهایی بلندتر به سینمای جهان راه پیدا کردیم و از مرزهایمان خارج شدیم. دهه 80 دوره افول جذب مخاطب، تعریف شده است؛ در آمار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نسبتی معکوس از جمعیت و مخاطبان سینما. اما اگر فروش ریالی فیلمها را جدای از میزان مخاطب بررسی کنیم، شاهد نسبت معکوسی بین تولید و میزان مخاطب و فروش خواهیم بود. بنا بر آمار ارائه شده، در دو دهه 70و 80تعداد بلیت فروخته شده و مخاطبان نشان از این دارد که در پایان سال 1389 فروش بلیت بیش از 10میلیون قطعه بوده که این رقم در سال 1371رقمی بیش از 54میلیون قطعه را نشان میدهد. روندی که با افزایش حدودا 40درصدی جمعیت ایران نسبت به دودهه 60 و 70، و طی 20سال، ریزش 80درصدی مخاطبان سینما را در پی داشته است. بهطوری که در پایان دهه 70، تعداد بلیت فروخته شده 400میلیون و 621هزار و 94بلیت و در پایان دهه 80، 145میلیون و 333هزار و 44بلیت است. اما در این دهه چه بر سینمای ایران گذشت؟
یک دهه مدیریت محافظهکارانه
از سال 80 با رفتن سیفالله داد و آمدن محمدمهدی حیدریان، سینمای ایران در سیاستگذاری و صدور پروانه ساخت و نمایش محافظهکار شد. نظارت بر آثار سینمایی در ایران که در سه دهه گذشته همواره محل دعواهایی میان سینماگران و مسئولان فرهنگی بوده است. چالش اصلی شاید این بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هیچگاه قواعد مشخصی برای نظارت بر فعالیتهای هنری وجود نداشت و این قواعد با تغییر مسئولان فرهنگی تغییر میکرد. همین امر باعث میشد خطوط قرمز نامشخص بماند. محمدمهدی حیدریان که پس از حضور طولانی در وزارت ارشاد دهه 60 به تلویزیون رفته بود، مدیری میانهرو شناخته میشد که علاقهای به بازسازی زیرساختهای صنعتی سینمای ایران داشت. در دوران او، 2 اتفاق مهم رخ داد؛ اول، نمایش فیلم جنجالی «مارمولک» (ساخته کمال تبریزی) که به زبان طنز به جایگاه روحانیت در جامعه میپرداخت و پس از 2 هفته نمایش بر اثر فشارها از پرده سینما برداشته شد و دوم، اتفاقهایی که در هشتمین جشن سینمای ایران رخ داد و به احضار و دستگیری اعضای هیأت مدیره خانه سینما انجامید. این دو حادثه حیدریان را مجبور کرد سختگیری بیشتری کند. بهتدریج شورای تصویب فیلمنامه به شکل غیررسمی احیا شد. انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۸۴ و پیروزی محمود احمدینژاد تیر خلاصی بود بر سینمای دوم خرداد. اما عملکرد دولت دوم اصلاحات در حوزه سینما همچنان خنجری بر قلب هنرمندان است. مثلا مجید مجیدی درباره این دوره میگوید: «از اواخر دهه 70 تغییر مدیریتی به شکل بنیادین در کشور و سینما آغاز شد و آسیبهای جدی به سینما وارد کرد. در ابتدای دهه 80 با آمدن احمدینژاد شیب تحولات و فضای سیاسی کشور بسیار تند میشود و فرهنگ و هنر تبدیل به یک عنصر درجه دوم و سوم شد که نه صلاحیت لازم را داشت و نه شناختی از این حوزه و از آنجا که فضای سیاسی بر فضای فرهنگی غالب شد. آنها با پتانسیل بالایی از کینه وارد سینما شدند و ما شاهد بودیم که از یک طرف به زیرساختهایی همچون خانه سینما و بنیاد فارابی حمله کردند و از طرف دیگر تخم خشم و نفاق را در بین سینماگران پراکندند. نتیجه آن رفتار در طول 8 سال باعث شد که ما امروز شاهد یک نابسامانی در همه عرصهها و بهخصوص سینما باشیم».
ورود دوربینهای دیجیتال و نسل جوان
در دهه80 فیلم ساختن آسانتر شد و فیلمسازان جوان آسانتر وارد عرصه سینمای حرفهای شدند. در پژوهشهای مربوط به سینمای ایران زیباییشناسی حرکت دوربین نسلهای مختلف فیلمسازان با طیفهای متنوع فکری موفق به ساخت آثار خود شدند. توسعه حرکت دوربین که ماهیتی معناساز داشت و در راستای عمیقتر شدن ارزشهای تصویری فیلمها عمل میکرد. و حرکتهایی که بهعنوان امری بدیع شده و معیارهای متداول و مرسوم را به چالش کشیدند. بهطور کلی تأثیر تکنولوژی (دوربینهای دیجیتال، تغییر در مونتاژ با آمدن کامپیوتر و بهمرور کنار رفتن موویلاهای قدیمی) بر سینمای ایران اثرگذار بود. هرچه فیلمسازان دهه شصتی بهندرت موفقیتی را تجربه میکردند، جای خود را به فیلمسازان جوان دادند. دهه سوم سینمای ایران بعد از انقلاب اسلامی با درخشش تازهنفسها آغاز شد، این دوره همزمان با غیبت بزرگان بود، اما یک خوبی داشت و آن معرفی چند فیلم خوب از چند کارگردان تازه کار بود. «نفس عمیق» به کارگردانی پرویز شهبازی در سال1381 پدیده جشنواره شد و اصغر فرهادی با «رقص در غبار» مورد استقبال قرار گرفت. در سال1383، غیبت سینماگران قدیمی جشنواره را از تک و تا انداخته بود. در سال1384 فرهادی با «چهارشنبهسوری» سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی را دریافت کرد.
ساخت فیلمهای کمدی کمکیفیت
بخش بزرگی از فیلمهای پرفروشی که در دهه۸۰ بر پرده سینماها رفتند کمدی بودند و رکورد پرفروشترین فیلم سینمایی ایران را «اخراجیها»ی مسعود دهنمکی که نظر تقریبا همه منتقدان نسبت به آن منفی بود به نام خود ثبت کرد. نکته اصلی و غیرقابل انکار این بود که این فیلم با تمام ضعفهای کیفی و فنیاش با سلیقه بخش بزرگی از مردم ایران همساز بود. اخراجیهای دو هم روی پرده فروش خوبی داشت. اما اگر در آن دهه به «مارمولک» اجازه اکران بیشتری داده میشد، شاید رکوردی که اکنون در اختیار اخراجیهاست از آنِ مارمولک کمال تبریزی بود.
خانه سینما و دولت احمدینژاد
شکلگیری خانه سینما در سال۱۳۶۸ و ثبت و آغاز فعالیت رسمی آن به مهرماه ۱۳۷۲ بازمیگردد. این نهاد دربرگیرنده ۲۹ تشکل صنفی سینماگران است. با این همه شمقدری خانه سینما را غیرقانونی خواند و احمدینژاد در زمان اعلام انحلالش مخالفتی با این اقدام وزارت ارشاد نکرد. از نخستین اقدامهای جواد شمقدری که قرار بود تحت نظارت عالی احمدینژاد قطار منحرف شده سینما را با ریلگذاری جدید کرده و به مسیر درست هدایت کند، تشکیل نهادهای صنفی موازی زیرنظر وزارت ارشاد بود. به گفته شمقدری تا سال۸۸ که او امور سینما را بهدست گرفت، هم در حوزه مدیریتی و هم خصوصی که خانه سینما جلوهگاه آن بود، در سلطه کسانی قرار داشت که در مقابل دیدگاههای او و همفکرانش قرار داشتند. او در دانشگاه علم و صنعت گفت: «جایگاه خانه سینما غیرقانونی بوده و مراحل قانونی شدن را بهطور کامل طی نکرده». مخالفت با ادامه کار خانه سینما از نظر او تقابل دو تفکر بود که یکی 30سال بر سینمای ایران حاکم بوده و دیگری تفکری که او مأمور پیاده کردن آن شد.»
دهه80 و کارنامه پروپیمان اصغر فرهادی
در این دهه اصغر فرهادی بهعنوان نماد هویت هنری و فنی سینمای ایران، تا حدودی اعتبار بینالمللی سینمای ایران را احیا کرد. فرهادی در دو تجربه «شهر زیبا» و «رقص در غبار» و تلاشش در نگارش فیلمنامه «دایره زنگی» و «چهارشنبه سوری» سینما را باز هم اجتماعمحور کرد. اثری که هنوز هم از قابهای طلایی سینمای دهه80 به شمار میرود. فرهادی در «درباره الی» نیز به همان تم آشنای خود یعنی خیانت و دروغ وفادار ماند و در «جدایی نادر از سیمین» کنکاشگر احوالات جامعه، باز هم شاهکاری دیگر از منظر فیلمنامهنویسی میآفریند که جزئیات دقیقش در شخصیتپردازی، از بیداری ذهنی جامعهشناسی حکایت دارد و همین تواناییهای سینمایی است که اصغر فرهادی را نگین سینمای ایران در دهه 80ساخته است.
نقش پررنگ زنان
آیدا در «نفس عمیق» پرویز شهبازی، رؤیا در «شبهای روشن»ِ فرزاد مؤتمن، اتی در «بوتیک» حمید نعمتالله، ارغوانِ «به رنگ ارغوان» ابراهیم حاتمیکیا، شیرینِ «دایره زنگی» پریسا بختآور، الی «درباره الی» اصغر فرهادی، یلدا در «اینجا بدون من» بهرام توکلی سینما را به شخصیتهایی مجهز کرده بود که قهرمان مینمودند. نگاهی که با انتخاب زاویهای تازه، نگاه دختران ایران را تربیت میکرد. ساختارشکنیهای این زنان در کنار مادرانگی سپیده در «میم مثل مادر» ملاقلیپور و ترانه «من ترانه ۱۵سال دارم» صدرعاملی سعی کردند چهره زن را کاملتر کنند و حاتمیکیا با نرگس «ارتفاع پست» آن را دگرگون میکند تا بازیهای تازهای به این چهره بیفزاید. چهره زنانهای که همراهیاش را از هانیه «سنتوری» مهرجویی میگیرد و نارو زدنش را از مهناز «شب یلدا». چهرهای که استقلال و خودرأییاش را از سیمین «جدایی...» وام میگیرد و سرخوردگی و تنهاییاش را از روحانگیز «چهارشنبهسوری» و فشار و له شدن را از مامان در ضیافت مهمانانش؛ «مهمان مامان». چهره زنانه و قهرمان محور زن دهه80 سینما را به تصویری ظریفتر مجهز کرده است.
تصمیم داشتیم دفترهای سینمایی را کترینگ کنیم
ابوالحسن داوودی ـ کارگردان و تهیهکننده سینما
به تأکید میتوان گفت که تجربه هر سینماگر در این دوره با سینماگر دیگر، متفاوت است و نمیتوانیم تجربه کار در این دوران را به نگاه همه طیفها بسط دهیم. بنابراین آنچه میتوان گفت، بیشتر نقب زدن به تجربهای شخصی است. بهطور کلی سینمای دهه 80در ابتدای دوره دهساله با سرکار بودن دولت اصلاحات و حضور سیفالله داد، بهعنوان معاون سازمان سینمایی، شروعی متفاوت داشت. سیفالله داد در جلوه و استقلال سینما، رفرم ایجاد کرد و در دوران خود باعث تقویت هر چه بیشتر ژانرهای جدیدی مثل اجتماعی یا آثاری شد که با نگاهی باز و مردمیتر به مسائل حاد جامعه میپرداختند؛ راههای تازهای برای تعامل با مخاطب گشوده شد. اما در ادامه، بهتدریج با رفتن داد و روی کار آمدن معاون جدید، فضای سینما هم محدودتر شد و فیلمها دیگر از طراوت و تازگی لازم بیبهرهبودند. البته در همین دوره هم محدود فیلمهایی سربرمیآورند و در شکل جهانی میتوانند بدرخشند. اما از منظر کلی، وضعیت حاکم بر سینما در این دوره بهتدریج منجمد و بسته شد. بیشک هر سینماگر از فعالیتش در این دوره تجربه متفاوتی دارد. اوایل دهه80 بود که من ساخت «نان، عشق، موتور هزار» را تجربه کردم. این فیلم در همان دوران در بخش کمدی، سیاسی با اقبال روبهرو شد و توانست با تماشاگرانش ارتباط برقرار کند و فیلم کالتی در دوران خود شود. اما پس از آن تا سالها نتوانستم فیلم دلخواهم را بسازم. در دوره ساخت فیلم «تقاطع» که در پایان دوره احمدینژاد قرارداشتیم، آنقدر شرایط سخت شده بود که بهخاطر دارم با چند سینماگر شاخص در دفتر کارم صحبت کردیم که کترینگ برپا کنیم. پیشنهادی که در ابتدا به شکل شوخی مطرح شده بود، کمکم با احتمال روی کار آمدن نامزد تازه، ریاست جمهوری، جدی شد. ما که مطمئن بودیم با پیروزی تندروها در انتخابات سینمای ایران تقریباً تعطیل میشود، به این فکر میکردیم که با تعطیلی سینما، هر کارگردان یک بخش پروژه را با تهیه غذایی بهعهده گرفته و از دفترسینمایی هم بهعنوان پخش کترینگ غذا استفاده کنیم.
البته بعدا با روی کار آمدن روحانی هم دیدیم که اشتباه کردیم و گشایشی که فکر میکردیم اتفاق نیفتاد. بسیاری از فیلمهایی که در آن دوران ساخته شد، گرفتار جرح و تعدیلهای اساسی و توقیف شده بودند یا هرگز رنگ پرده را ندیدند یا اکرانی مرده و محدود یافتند تا صرفا فشارشان از دوش دولت برداشته شود. بعضی فیلمها زمانی روی پرده آمد که دیگر اثرگذاری خود را نداشتند. نمایشهایی مرده که عملاً بر پرده پیکر بیجان فیلم در معرض دید همه قرار میگرفت. برای «به رنگ ارغوان» ابراهیم حاتمیکیا چنین اتفاقی رخ داد. «زادبوم» هم که در نیمه دوم دهه 80 با مرارت بسیار و 3سال کار تولید کردم و مورد استقبال قرارگرفت، سیمرغ برد و جایزه ملی نگاه ملی را از آن خود کرد، به شکلی کمدی در همان دولت که چنین جایزهای به اثر داده بود، توقیف شد و زمانی روی پرده آمد که دیگر تهی از هر تأثیر سیاسی و اجتماعی شده بود. «مارمولک» هم دچار اتفاقات ویرانکنندهای شد تا این دهه را در نگاه من تبدیل به آغاز انحطاط سینمای ایران کند. به استثنای کارگردانهایی چون کیارستمی یا فرهادی که راه خود را میپیمودند، در این دوره سینمای ایران از هر نظر حرکتی رو به زوال تدریجی را آغاز کرد.