• دو شنبه 3 دی 1403
  • الإثْنَيْن 21 جمادی الثانی 1446
  • 2024 Dec 23
پنج شنبه 19 تیر 1399
کد مطلب : 104488
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/gJxB3
+
-

ساز من و‌ ساز فواد

در گذر زمان
ساز من و‌ ساز فواد

کیوان پهلوان-  ‌مدرس، نویسنده و پژوهشگر موسیقی

من در ۶، ۷ سالگی با در و دیوار و قابلمه و صندلی ریتم می‌گرفتم و بی‌قرارانه دنبال‌ساز پوستی بودم. در 10سالگی فردی کولی، ساز فروش، دایره زنان از کنار خانه‌مان گذشت. سراسیمه به بیرون دویدم و به‌ساز زدنش گوش کردم و قیمت سازش را پرسیدم. گفت: 2 تومن.
خواهش کردم بایستد تا بروم و پول را بیاورم و دایره را بخرم. او ایستاد و رفتم و از پول پس اندازم‌ساز را خریدم. این‌ساز ده‌ها سال‌ ساز و مونسم بود. پوست قشنگ و صدای خوبی داشت و با خودش خاطره‌هایم را نیز ضبط و ثبت می‌کرد. تا اینکه سی و چند سال بعد که پیش دوست نازنینم فواد توحیدی برای تحقیق درباره دف و دایره کرمان به شهر کرمان آمدم و او ‌ساز دستش را که از پدربزرگش به یادگار مانده بود با تقاضایم به من هدیه کرد و با آرامش تمام گفت: من‌ساز را حفظ کرده بودم تا شما بیایید! این برخورد زیبا، عجیب و پر از مهر او مرا دگرگون کرد و فکر نمی‌کنم هیچ‌گاه مهرش از دلم بیرون برود.
آخر، از اوایل سال‌های ۱۳۷۰ که من تحقیق‌ساز دف و دایره را آغاز کردم و اواخر همین دهه این مرد را دیدم، برای تحقیق این‌ساز بسیار سفر کرده بودم و چیزهای بسیاری اندوخته بودم؛ اما هنوز خیلی کار مانده بود. گفته بودند که دف و دایره در استان کرمان و به‌ویژه شهر کرمان اصالتی ندارد. جالب اینکه اگر کتاب مرا « دف و دایره در جهان ایرانی» ببینید و بخوانید، کرمان پر مطلب‌ترین، متنوع‌ترین و پرنوازنده‌ترین بخش کتاب است که تماما از سوی فواد عزیز پژوهش و گردآوری و به من و کتاب هدیه شده است. وقتی در سال ۱۳۹۴ پس از ۲۲ سال کتاب به چاپ رسید و قرار شد که برای آن مراسم رونمایی‌ترتیب دهیم، من از ایشان خواهش کردم که اگر به مراسم رونمایی به تهران نیایی به کودکمان که همان کتاب«دف و دایره» است کم لطفی کردی و مرا هم تنها گذاشتی و فواد با کمال میل و خوشرویی پذیرفت و سخنرانی مبسوطی هم ایراد کرد که همیشه از وی سپاسگزارم.
این را هم بگویم که چه بر نخستین دایره من و دفی که میراث دارش فواد بود، گذشت؟!
اواسط سال‌های ۱۳۸۰ بود که فواد برای به‌وجود آوردن موزه‌ساز در کرمان چه زحمت‌ها کشید و چه خون دل‌ها خورد. همه سازهایی که خود داشت و خریده بود به موزه بخشید و به من فقط خبرهای موزه را می‌داد. من هم روزی گفتم می‌خواهی کل سازهای دف و دایره‌ای را که در ایران گردآوری کرده‌ام به موزه اهدا کنم. او لبخندزنان تأیید کرد و من‌گویی که دارم پاسخ همان محبت‌های روز اول دیدار که‌ ساز یادگار پدربزرگش را به من اهدا کرده، می‌دهم. این بار هم‌ساز خودش و هم نخستین‌ساز خودم را که در 10 سالگی خریده بودم به جایی اهدا می‌کنم که نه دیگر دست او برای نواختن می‌رسد و نه دست من. به موزه‌سازی انتقال می‌یابد که دست‌ساز خود اوست.
به هر حال، روزی که قرار شد ‌سازها را ببرند، اتومبیلی از کرمان از سازمان میراث فرهنگی آمد و حدود ۵۰‌ ساز دف و دایره را که از ایران طی سال‌ها تحقیق گردآوری کرده بودم به مسئولان دادم. تمام اتومبیل‌شان پر شد از دف و دایره.‌ ساز من و‌ساز او که برایم شاخص بودند، در میان دایره‌های گمنام، غریب و ناآشنا شده بودند! سازها همه رفتند کرمان به جایگاه همیشگی شان؛ یعنی زادگاه فواد.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :