ویژگی های فرهنگی طایفه کولی ها را در محله هرندی بررسی کرده ایم
زندگی بدون شناسنامه و یارانه
فاطمه عسگری نیا| خبرنگار
منطقه 12
زنان و مردان سبزه رویی که دیگر رنگ رخسارشان به سیاهی میزند و کودکانشان که اغلب با لباسهای کهنه و ژولیده در میانه چهارراهها یا پیادهراه خیابانها و مترو مشغول دستفروشیاند، کولیهایی هستند که در محله هرندی ساکناند. زندگی برای آنها به کار شبانهروزی زن و بچه و زندگی در بیغولههای قدیمی خلاصه میشود. وارد محله هرندی که بشوی، سربازارچه و کوچهپسکوچههای حوالی آن، پاتوق اصلی زندگی غربتیها در منطقه 12 است. جامعهای که نه شناسنامه دارند نه توانستهاند با دیگر مردم منطقه عقد اخوتی برقرار کنند. برای تهیه گزارشی از وضعیت زندگی غربتیهای منطقه 12 راهی دروازه غار شدیم.
همین که خورشید، خود را از پشت کوههای دور شهر بالا میکشد تا ناقوس روزی دیگر برای اهالی پایتخت به صدا درآید، زندگی کولیهای دروازه غار هم با قانونهای نانوشته خود آغاز میشود. مردان و زنانی که اصالتاً ایرانی نیستند، اما حضورشان در ایران آنقدری قدمت دارد که این روزها نسلهای جدیدشان ادعای ایرانی بودن داشته باشند. در زندگی آنها نه شناسنامه معنا و مفهومی دارد، نه تحصیل و سواد برای فرزندانشان. «سبحان» یکی از جوانکهای این طایفه است. جوانی سیه چرده با موهای بلند و دستهای پینهبسته. سن و سالی ندارد. 22 ساله است. میگوید از 7 سالگی در بازار، کارش حمالی است. همه عمرش را سخت کار کرده. میگوید: «اصل زندگی ما کولیها بر پایه کار و تلاش است زن و مرد هم ندارد، همه با هم برای زندگی کردن کار میکنیم.» این را میگوید و پشت کتانی نیمه پارهاش را میکشد و عزم رفتن میکند. فاصله زیادی نگرفته که بر میگردد و با غیض و تشری خاص خودش میگوید: «همه از کولیها غول میسازند.» نگاهش پر از خشم است. خشمی که باید ریشهاش را در همان مهجور ماندن طایفهاش در جامعه جستوجو کنیم.
نه شناسنامه داریم، نه یارانه
چند قدمی بیشتر دور نشده که زنی میانسال با چادر مشکی گلدار رنگ و رو رفتهای همراه با سه فرزندش از بیغولهای در محله خارج میشود. نزدیکمان که میشود به غریبه بودنمان در محله پی میبرد، برای همین دست بچههایش را محکمتر میگیرد. برای اینکه سرحرف را باز کنیم از پرسیدن یک نشانی شروع میکنیم سری تکان میدهد و اظهار بیاطلاعی میکند. گرچه تمایلی به ماندن و حرف زدن ندارد اما با سؤالم درباره سختیها و مشکلات کولیها میایستد، نگاهی به بچههای قد و نیم قدش میاندازد و با لهجهای غلیظ میگوید: «ما هیچ نداریم. نه شناسنامهای نه یارانهای. اگر یارانه داشتیم مجبور نبودم با این بچهها هر روز کار کنم. » وقتی دلیلش را میپرسم میگوید: «نه خودم شناسنامه و کارت شناسایی دارم نه بچههایم. به خاطر همین هیچچی به ما نمیدن.» «سعید» پسر بزرگش است. 14 ساله. او هم به جای اینکه درس بخواند کمک خرج خانواده است و کار میکند. میگوید: «در یک کارگاه کفشدوزی از صبح تا شب کار میکنم و ماهی 250 هزار تومان میگیرم.» اینها را که میگوید معطلش نمیکند و قدمهایش را تندتر میکند و میرود.
خود را به کوچه «ادیب» میرسانیم. اهالی محله از این کوچه به نام کوچه کولیها یاد میکنند. مردمی که در خانههای قدیمی و بدون امکانات زندگی میکنند. اهالی محله خیلی از تردد غریبهها خوششان نمیآید به همین دلیل میکوشند به هر وسیلهای محیط را ناامن نشان دهند تا عطای گشت و گذار در محله را به لقایش ببخشیم. یکی، 2 جوان سوار بر موتور در محله میچرخند و زیر لب زمزمههایی میکنند. «شیشه، مکان امن برای پنهان شدن و انواع و اقسام موادمخدر، داشتههایی است که پیشنهاد میدهند.»
پیرمردی کوتاه قامت و خموده از خانهای قدیمی بیرون میآید و پرسه موتورسوارها را که میبیند شروع میکند به ناسزا گفتن: «کولیها امان محله را بریدهاند. همه قدیمیها را فراری دادهاند. از توزیع موادمخدر در محله بگیر تا فساد و فحشا در بساطشان دیده میشود.»
حرفهایش را پیرمردی که زیر درخت قدیمی مقابل یک مغازه نشسته چنین ادامه میدهد: «ته همین کوچههای دروازه غار بیغولههایی است که در هر اتاق کوچکش خانوادههای 10 تا 12 نفره با هم زندگی میکنند. از در و دیوار خانه مانند مور و ملخ بچههای قد و نیم بالا و پایین میروند. بچههایی که همه از 6ـ 5 سالگی سرکار میروند.» اهالی محله وقتی موضوع گفتوگویمان را میفهمند میگویند: «کولیها قانون و سبک زندگی خود را دارند نه از بهداشت در میان آنها خبری هست نه از نظم و ترتیب. دلیلش هم این است که در خانههایی زندگی میکنند که فاقد هرگونه امکانات رفاهیاند.»
طرد شدگی درد گران کولیها
مؤسسه نیکوکاری «مولانا» خیریهای است که این روزها با همکاری دانشگاه «علامه طباطبایی» کار مطالعه روی شیوه زندگی این طایفه و بررسی مشکلات آنها را در دستور کار خود قرار دادهاند. «میترا عظیمی» عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی و مؤسسه نیکوکاری مولانا به ما میگوید: «مهمترین آسیبی که متوجه کولیها یا کولیهای محله دروازه غار است، طرد شدگی آنهاست. جامعهای که هیچوقت در طول حضور خود در ایران، از سوی دولتهای مختلف به رسمیت شناخته نشدند و این مسئله سبب شد که امروز مولد آسیبهای اجتماعی در جامعه باشند.» او ادامه میدهد: «گرچه تشکلهای مردمنهاد بسیاری در محله هرندی و دروازه غار به ارائه خدمات حمایتی و اجتماعی مشغولند اما تا به حال هیچ یک از این مراکز به شکلی خاص به گروهی از مردم ساکن در این منطقه که با عنوان کولیها مشهورند، نپرداختهاند رفتاری که ریشهاش در مغفول ماندن همیشگی این جامعه در انظار عمومی داشته است.» عظیمی میگوید: «کولیها شیوه زندگی خود را دارند و به هیچ نظم و قانونی در زندگی مقید نیستند. همین مسئله موجب شده تا حتی خودشان هم قدمی در مسیر احقاق حقوقشان برندارند.»
زن و فرزند نیروی کار ارزان در میان کولیها
«مریم ابراهیمی» دانشجوی دکترای دانشگاه علامه طباطبایی و عضو مؤسسه نیکوکاری مولانا هم میگوید: «کولیها زاد و ولد زیادی دارند، دلیلش هم این است که آنها به زن و فرزند به چشم نیروی کار نگاه میکنند.» به گفته او بر خلاف آنچه جامعه گمان میکند که فرزندفروشی در میان این جامعه رواج دارد، به هیچوجه آنان به سبب ارزش اقتصادی و درآمدزایی کودکانشان در عرصه کودکفروشی فعالیت نمیکنند. بر عکس به شدت از کودکانشان در برابر خطرات احتمالی مراقبت کرده و حتی دیده شده که به بچهها سفارش میکنند مراقب خودشان باشند تا از سوی غریبهها ربوده نشوند. ابراهیمی درباره تاریخچه حضور کولیها در ایران میگوید: «کولیها همان هندوهایی بودند که در زمان «بهرام گور» از هند به سمت بنگلادش مهاجرت کردند و در مسیر مهاجرت، عدهای در ایران ماندگار و عدهای هم در اروپا ساکن شدند. دولتها در اروپا با حساسیت به حضور مهاجران در کشورهای خود و نیز به رسمیت شناختن آنها در جامعه، از بروز آسیبهای اجتماعی بعدی از سوی این افراد جلوگیری کردند، اما در کشور ما هرگز دولتها خود را مکلف به این امر ندیدند و حتی از صدور برگههای هویتی برای آنها خودداری کردند. به همین دلیل ما امروز شاهد اشتغال زیرزمینی، ازدواجهای درون طایفهای و بچههای بیهویتی هستیم که از رفتن به مدرسه محرومند.» البته ابراهیمی که مدتها در میان این خانوادهها رفتوآمد داشته به حقایق تلخ دیگری هم دست یافته که از جمله آنها میتوان به ازدواج زنان ایرانی با مردان کولی اشاره کرد. ازدواجهایی که فقر، تولد کودکان بیهویت و آسیبهای اجتماعی مولود آنها است.
سن ازدواج پایین و نرخ فرزندآوری بالا
ابراهیمی با اشاره به سن پایین ازدواج میان کولیها میگوید: «اغلب دختران 15 تا 20 ساله دارای 2 تا 3 کودک هستند. بچههایی که از همان بدو تولد به چشم نیروی کار به آنها نگاه میشود. از آن جا که این بچهها برگه هویتی ندارند در بازار نیز نیروی کار ارزان محسوب میشوند.» اشتغال زنان و کودکان کولی در مشاغل دم دستی و رده پایینی چون فروش چسب زخم و فال و دستمال کاغذی یا گل موجب شده تا هیچوقت این جامعه از سوی مردم جدی گرفته نشوند. «علیاکبر اسماعیلپور» مدیر مؤسسه کارآفرینی و توانمندسازی آوای ماندگار در دروازه غار هم با اشاره به وضعیت اسفناک کولیها در محله میگوید: «اغلب زنان ساکن در دروازه غار برای کار جذب مرکز ما شدهاند مگر زنان کولی. دلیل هم این است که این گروه به هیچ نظم و قانونی وابسته نیستند.»
چارهای جز پذیرش کولیها نداریم
«لیلا ارشد» فعال اجتماعی و مدیر خانه خورشید در محله هرندی، درباره کولیها به همشهری محله میگوید: «کولیها مهاجرانی هستند که قرنها پیش به کشور ما مهاجرت کردهاند و نسلهای امروزی آنها را باید یک ایرانی بدانند. این در حالی است که متأسفانه این جماعت هنوز از سوی مردم بهعنوان کولیها خوانده میشوند. انگی که برای آنها تجربه ناخوشایندی بوده و موجب شده تا پس از گذشت قرنها از حضور کولیها در ایران، آنها در جامعه احساس غریبگی کنند.» او با اشاره به شرایط زندگی متفاوت کولیها ادامه میدهد: «شاید آنچه موجب انزوای کولیها در جامعه شده شیوه زندگی آنها باشد. زندگی که در قالب هیچ چهارچوب مشخصی تعریف نشده و فاصله زیادی با شرایط زندگی امروز ما در قرن 21 دارد.»
ارشد با بیان اینکه کولیها سبک زندگی، روابط اجتماعی، شغل و حتی روابط زناشوییشان تابع فرهنگ خاص خودشان است میگوید: «در بسیاری از موارد ازدواجهای صیغهای آنها به هیچوجه ثبت نمیشود البته این عدم ثبت ازدواجها غیر قانونی نیست چون نه شرع مخالفتی با آن دارد نه مجلس شورای اسلامی. بنابراین در عمل مخالفتی با این رفتار کولیها نمیشود کرد. این در حالی است که عدم ثبت این ازدواجها، دریافت شناسنامه برای فرزندان حاصل از آن را غیرممکن میکند.» به گفته ارشد، فرزند فاقد شناسنامه با دنیایی از مشکلات در آینده، به هیچوجه نمیتواند از حقوق حقه خود در جامعه دفاع کند. او ادامه میدهد «بچههای فاقد شناسنامه امکان تحصیل در مدارس دولتی را ندارند، هرچند تشکلهای مردمنهاد بسترهای سوادآموزی را برای این کودکان در دروازه غار فراهم کرده است، اما این آموزشها نمیتواند همه نیازهای آموزشی و تربیتی بچهها را تأمین کند.» ارشد میگوید اگر قرار استکاری کنیم که اتفاق خوبی برای این گروه از جامعه رخ دهد چارهای نداریم جز پذیرش آنها بهعنوان یک شهروند و احیای حقوق شهروندیاشان ما باید ضمن پذیرش کولیها زمینه جلب اعتماد آنها را فراهم کرده و اجازه دهیم تا این گروه از جامعه هم همانند مردم عادی زندگی کنند. چراکه در این صورت میتوانیم از حجم آسیبهای اجتماعی، که آنها مولودشان هستند، بکاهیم.
با خرده فرهنگهای کولیها بیگانهایم
زندگی گروهی کولیها و خردهفرهنگهای زشت و زیبایشان در محلههای مختلف پایتخت از جمله محله «هرندی» در منطقه12 همواره از سوی دیگر ساکنان محله مورد نقد بوده و هست. موضوعی که در گفتوگوی همشهری محله با «سعید شاهمیر» معاون اجتماعی شهرداری منطقه 12 مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
وضعیت زندگی غربتیهای محله هرندی را چگونه ارزیابی میکنید؟
غربتیهای محله هرندی یکی از چندین و چند طایفه یا قومیتی هستند که در این محله سکونت دارند. در محله هرندی خردهفرهنگهای بسیاری وجود دارد این در حالی است که در این میان، خرده فرهنگ قوم غربتیها ورم کرده و به چشم میآید که مهمترین دلیل آن شیوه زندگی این قوم است.
سبک زندگی آنها چه تفاوتی با دیگران دارد؟
در سبک زندگی غربتیها خبری از ثبت ازدواجها نیست. برای همین بچههای این طایفه اغلب شناسنامه ندارند و از حقوق شهروندی محروم میشوند. در این طایفه وظیفه تأمین هزینههای زندگی برعهده زن و فرزند است. بنابراین فرزندآوری در میان این طایفه از اهمیت بالایی برخوردار است.
یعنی این شیوه زندگی مورد توجه و پسند خود غربتیها هست؟
بدونشک همینطور است. شاید خردهفرهنگ زندگی غربتیها در نگاه ما ناپسند باشد اما در میان خودشان فرهنگی ارزشمند است و خیلی زیاد به اصول آن پایبندند. از فرهنگ اشتغال و درآمدزاییشان که با مشارکت زنان و کودکان خارج از خانه صورت میگیرد تا ازدواج و سبک زندگیشان.
اما اهالی محله هرندی پس از گذشت سالها نتوانستهاند این خرده فرهنگها را بپذیرند؟
برای اینکه ما همیشه جنبه منفی فرهنگ زندگی کولیها را دیدهایم. کسی به جنبههای مثبت این خرده فرهنگها توجه نکرده و همواره تلاش کردهایم با انتقاد از این قوم، آنها را به گوشهگیری از جامعه سوق دهیم. در واقع اگر ما به دنبال همگون کردن فرهنگ غربتیها در محله هستیم و میخواهیم شیوه زندگی آنها را با سایر اهالی محله هرندی همسو کنیم، نیازمند ترویج کار فرهنگی هستیم. اما این کار فرهنگی به این معنا نیست که انتظار داشته باشیم شخصیت این افراد را تغییر دهیم بلکه باید با بهرهگیری از نقاط قوت و ضعف فرهنگی آنها نسبت به مشکلات موجود اقدام کنیم. باید آگاه باشیم که رفتار تحکمی و جهل از شرایط محله و خردهفرهنگهای غربتیها به کسی در حل مشکلات موجود کمک نمیکند.
تجربه موفقی هم در این زمینه داشتهاید؟
بله. ما با کمک یکی از تسهیلگران اجتماعی توانستیم این جمعیت را جمعآوری و دفع صحیح زبالهها تشویق کنیم. قصه از این قرار بود که بهرغم استقرار سطل جمعآوری زباله در محله، این خانودهها زبالههای خود را داخل پیتهای حلبی 17 کیلویی فاقد کیسه زباله میریختند، سپس محتویات سطلها را کنار سطل زباله یا داخل کوچه تخلیه میکردند. با همکاری یکی از تسهیلگران فرهنگی و اجرای طرح تشویقی در میان خانوادهها، موفق شدیم به آنها آموزش دهیم تا زبالههای خود را همراه با کیسه، داخل سطلهای جمعآوری زباله بیندازند.»
شما باور دارید که اصلاح برخی رفتارهای آنها نیازمند اعتمادسازی بین کولیهاست؟
بله و این کار مهیا نمیشود مگر با کمک تسهیلگران اجتماعی. ورود تسهیلگر اجتماعی میان این طایفه و زندگی کردن با آنها میتواند در تقویت نقاط قوت خردهفرهنگها و کاهش نقاط ضعف خردهفرهنگهای آنها در بخش کنترل خشم، دعواهای قومی و قبیلهای و... کمک کند.»