• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
یکشنبه 15 اردیبهشت 1398
کد مطلب : 54743
+
-

شیراز در قاب سینما و تلویزیون

شهر من شیراز

تصویر شیراز در برخی فیلم‌ها کاملا توریستی است و در مقابل آثاری را می‌توان سراغ گرفت که سازندگانشان به شیوه‌ای هوشمندانه سراغ این شهر تاریخی رفته‌اند

شهر من شیراز

مسعود پویا 

دروازه قرآن، شاهچراغ، حافظیه و سعدیه را در فیلم‌ها و سریال‌های بسیاری دیده‌ایم. شیراز در سینما و تلویزیون بیشتر به عنوان شهر عاشقانه‌ها به تصویر کشیده شده است. در برخی فیلم‌ها تصویر شیراز کاملا توریستی است و در مقابل آثاری را می‌توان سراغ گرفت که سازندگانشان به شیوه‌ای هوشمندانه سراغ این شهر تاریخی رفته‌اند.

این نوشته مروری کوتاه بر چند فیلم و سریال است و تیتر مطلب هم برگرفته از مجموعه‌ای قدیمی با بازی امین تارخ که داستان عاشقانه‌اش را در شهر شیراز تعریف می‌کرد. در «طوقی» (علی حاتمی1349) با وجود هشدار بی‌بی به آسیدمرتضی مبنی بر بدیمن بودن نگه‌داشتن طوقی، بحران اصلی از جایی شکل می‌گیرد که دایی مصطفی از مرتضی می‌خواهد جای او به شیراز برود و طوبی، دختری که مهرش به دلش نشسته به کاشان بیاورد. علی حاتمی که در طوقی معماری سنتی و زیبای کاشان را به تصویر کشیده بود، وقتی مرتضی به خواسته دایی‌اش تن می‌دهد و راهی شیراز می‌شود، این امکان را می‌یابد که تماشاگر را از جذابیت بصری این شهر نیز بهره‌مند کند. مرتضی سر از شیراز درمی‌آورد و در همان نگاه اول عاشق دختری می‌شود که قرار است او را برای ازدواج با دایی‌اش به کاشان بیاورد. ما از شیراز خانه مادر طوبی را می‌بینیم با معماری قدیمی و حوض بزرگی که در حیاطش قرار دارد و بعد عمارت حافظیه شیراز را. جایی که فیلمساز قهرمانش را به آنجا می‌برد تا پریشان احوالی‌اش از عشقی که بی‌موقع سراغش آمده را نشان دهد.

نکته‌ای که در طوقی وجود دارد و در بسیاری از فیلم‌های دیگر فقدانش محسوس است، استفاده درست و دقیق از لوکیشن است. همان‌قدر که از معماری کاشان در ترسیم فضا و روابط آدم‌های طوقی به شکلی هنرمندانه بهره‌گرفته شده، سفر قهرمان به شیراز و عاشق شدنش نیز همخوان با فضای اثر است. احتمالا هیچ تماشاگری هنگام دیدن طوقی، احساس نمی‌کند بردن دوربین به عمارت حافظیه شیراز کارکردی توریستی دارد. 

یک‌سال بعد مسعود کیمیایی به شیراز رفت تا قصه معروف صادق هدایت را به تصویر بکشد. قصه معروف هدایت با این جمله شروع می‌شد:«همه اهل شیراز می‌دانستند که داش‌آکل و کاکارستم سایه همدیگر را با تیر می‌زنند.» وقتی کیمیایی به شیراز رفت طبیعی بود که برای فیلمبرداری سراغ مناطقی برود که عطر و بوی گذشته و سنت از آن به مشام برسد. شیراز در فیلم «داش‌آکل»(1350) شهری است با بناهای قدیمی و گذرها و طاق‌های سنتی که به جدال داش‌آکل و کاکارستم معنا می‌بخشد. در اولین مواجهه این دو، فیلمساز در پایان سکانس درگیری بر تنهایی داش‌آکل با یک نمای دور چشمگیر تاکید می‌کند. این استفاده هوشمندانه از معماری شهری در بسیاری از فصل‌های داش‌آکل قابل مشاهده است. استفاده از ترانه محلی «دختر شیرازی» که یکی از تم‌های اصلی موسیقی متن است باز تاکیدی است بر شهری که رخدادهای فیلم در آن رخ می‌دهد؛ شهر شعر، زیبایی و سنت که آوردگاه قهرمان (داش آکل) و ضدقهرمان (کاکارستم) شده است. «کاکو» (شاپور قریب1350) فیلمی است که همه ماجراهایش در شهر شیراز می‌گذرد. آنچه در فیلم از شیراز می‌بینیم منطبق با بستر جاهلی فیلم کاکوست. بازارچه قدیمی، گذر، زورخانه و خانه‌های کاهگلی سنتی فضایی را شکل می‌دهند که آدم‌های کاکو، در آن نفس می‌کشند.

میان فیلم‌های جاهلی دهه50، کاکو فیلم متفاوتی است. اینکه در اوج سینمای جاهلی و ترویج حرکت فردی و بی‌اعتنایی به قانون (متاثر از موفقیت تجاری فیلم قیصر)، قهرمان جای اقدام فردی سراغ پلیس می‌رود، در واقع آنتی‌تز قیصر کیمیایی است. انتخاب شیراز به جای تهران هم در نوع خود جالب توجه است و فضای متفاوتی به فیلم داده است. اشاره به شاهچراغ هم (که حتی در پس‌زمینه برخی نماها هم حضور موکدی دارد) نشانه‌ای آشنا در سینمای دهه‌های 40 و 50 است. مجموعه «قصه‌های مجید» (کیومرث پوراحمد1372) در اصفهان می‌گذرد ولی در یکی از قسمت‌ها، فیلمساز مجید را به شیراز می‌برد. «سفرنامه شیراز» یکی از بهترین فصل‌های سریال به یادماندنی قصه‌های مجید است.  در این قسمت آنچه از سفرنامه شیراز بیشتر به یاد می‌ماند حضور راننده‌ای با بازی جهانبخش سلطانی است که مهربان و عارف‌مسلک هم هست. در سفرنامه شیراز آنچه اهمیت دارد نفس سفر است و گویی مقصد بهانه‌ای است برای اینکه اهمیت سفر موکد شود. در سفرنامه شیراز ما از دروازه قرآن فراتر نمی‌رویم و حضور شیراز را باید در حال‌وهوای شاعرانه- عارفانه این اپیزود جست‌وجو کرد. بیشتر آثاری که در شیراز ساخته شده‌اند یا بر زیبایی بصری، معماری شگفت‌انگیز، مردمان مهربان و حال‌وهوای شاعرانه شهر حافظ و سعدی تاکید دارند یا استفاده از شهر در حد لوکیشنی بوده که رخدادهای فیلم یا سریال در آنجا رخ می‌دهد. آنچه در مستند «خون‌مردگی»، (محمد کارت1392) از شیراز می‌بینیم تصویری متفاوت از این شهر ارائه می‌دهد. دوربین محمدکارت در خون‌مردگی، جنوب شهر شیراز را نشانه گرفته و از سعدیه به پایین رفته و خرده‌فرهنگ آدم‌های خلافکار را ثبت کرده است. مستندی که از اشراف و تسلط سازنده‌اش بر محیط و آدم‌ها حکایت دارد و نشان می‌دهد شیراز مثل هر شهر بزرگ دیگری حاشیه‌هایی هم دارد. 
 

این خبر را به اشتراک بگذارید