مسعود پویا
به همان نسبتی که فیلمفارسی متاثر از سینمای هند و ملودرامهای مصری بود، سینمای روشنفکرانه ایران هم تحتتاثیر سینمای هنری اروپا قرار داشت. انتشار 2ویژهنامه «ستاره سینما» درباره سینمای فرانسه و نئورئالیسم سینمای ایتالیا در انتهای دهه30 اتفاقی مهم برای سینمادوستان ایرانی بود؛ اتفاقی که آنها را با فیلمهای جدی اروپایی آشنا کرد.
در دهه40 نشریات سینمایی، میکل آنجلو آنتونیونی و در مرحله بعد فدریکو فلینی را ستایش میکردند؛ فیلمسازانی که مهمترین شمایلهای سینمای هنری در دهه1960 بودند. طبیعی بود که فیلمساز روشنفکر ایرانی از این شمایلها متاثر شود و نشانههای این تاثیر را میشد در «خشت و آینه» (ابراهیم گلستان) به عنوان یکی از اولین فیلمهای روشنفکرانه سینمای ایران مشاهده کرد. فرخ غفاری دیگر چهره شاخص سینمای روشنفکرانه آن دوران و سازنده فیلمهای «جنوب شهر» و «شب قوزی»، سلیقه سینماییاش در سالهای حضورش در فرانسه و فعالیت در سینما تک پاریس شکل گرفته بود.
فرخ غفاری در دهه40 با تاسیس کانون فیلم کوشید تا یک سینما تک وطنی ایجاد کند. تعدادی از جوانهایی که در آن سالها به کانون فیلم میرفتند بعدها فیلمسازان مهمی شدند. موج نوی سینمای ایران که از انتهای دهه40 شکل گرفت از 2 شاخه غریزی و هنری تشکیل میشد. فیلمسازان شاخه غریزی به پیشقراولی مسعود کیمیایی از سینمای آمریکا متاثر بودند و فیلمسازان شاخه هنری مثل داریوش مهرجویی از سینمای اروپا تاثیر میگرفتند.
فیلمسازانی که در اروپا تحصیل کرده بودند مثل هژیر داریوش، پرویز کیمیاوی، سهراب شهیدثالث و داریوش مهرجویی نوعی سلیقه اروپایی را در آثارشان نمایان کردند. به عنوان مثال در فیلمی چون «مغولها» (پرویز کیمیاوی) تاثیرپذیری از آثار ژان لوکگدار -چهره برجسته موج نوی سینمای فرانسه- مشهود بود. همچنان که فیلم «صبح روز چهارم» (کامران شیردل) براساس «از نفس افتاده» گدار ساخته شد. شرکت در جشنوارههای اروپایی هم با حضور «گاو» مهرجویی در فستیوال ونیز آغاز شد و با درخشش «طبیعت بیجان» شهیدثالث در فستیوال برلین ادامه یافت. در سالهای پس از انقلاب هم سینمای نوین ایران موفقیت جهانی را با حضور در جشنوارههای اروپایی معنا میبخشید. جایزه نخست جشنواره 3قاره نانت فرانسه برای «دونده» (امیر نادری) و جایزه سوم جشنواره لوکارنو سوئیس برای «خانه دوست کجاست» (عباس کیارستمی)، درکنار حضور موفقیتآمیز فیلمهایی چون «آن سوی آتش» (کیانوش عیاری) و «جادههای سرد» (مسعود جعفریجوازنی)، نشانه تائید سینمای نوین ایران از سوی محافل هنری اروپایی بود.
در سالهای بعد عباس کیارستمی کشف بزرگ فرانسویها لقب گرفت و پس از بردن جایزه روبرتو روسلینی در جشنواره کن و نامزدی نخل طلا برای «زیر درختان زیتون»، نوبت به «طعم گیلاس» رسید تا برنده نخل طلای کن شود. پرهیز از قصهگویی کلاسیک، استفاده از نابازیگر و بهره گرفتن از چشماندازهایی تازه و متفاوت، مورد پسند اروپاییها قرار گرفت و پس از آن فستیوالهای برلین و ونیز هم با عنایت به سینمای اجتماعی ایران، فصل تازهای از ارتباط ایران و اروپا را در حوزه فرهنگ رقم زدند. در مسیری متفاوت از آنچه سینماگران دهه60 پیمودند، اصغر فرهادی با بازگشت به درام و قصهگویی، جهانیشدن را با درخشش در جشنواره برلین آغاز کرد و با «درباره الی» و «جدایی نادر از سیمین» ابتدا اروپاییها را شیفته خود کرد و بعد در آمریکا به محبوبیت رسید و در کمتر از 5سال 2 جایزه اسکار گرفت. فرهادی «گذشته» را در فرانسه ساخت و فیلم تازهاش «همه میدانند» را به عنوان محصولی از سینمای اسپانیا جلوی دوربین برد. تا قبل از فرهادی، فیلمهای ایرانی بهندرت امکان اکران گسترده جهانی داشتند و حالا فیلمهای جهانیترین کارگردان سینمای ایران میتواند در سینماهای متعدد پاریس و لندن به نمایش درآید.
داستان تاثیرپذیری سینمای روشنفکرانه ایران از سینمای هنری اروپا هم در فیلمهایی چون «چیزهایی هست که نمیدانی» (فردین صاحبزمانی)، «در دنیای تو ساعت چند است» (صفی یزدانیان)، «فصل بارانهای موسمی» (مجید برزگر) و... همچنان ادامه یافته است.
سینمای روشنفکرانه ایران چگونه با سینمای هنری اروپا پیوند یافت؟
محبوب فستیوالها
در همینه زمینه :