دزد مسلح در جریان درگیری با پلیس دستگیر شد
بدشانسی شرورخوششانس در نخستین سرقت
الهه فراهانی | روزنامهنگار
شرور سابقهدار معروف به خوششانس، بعد از سالها شرارت و درگیری تصمیم به سرقت گرفت اما در نخستین سرقت دچار دردسری بزرگ شد.
به گزارش همشهری، چند روز پیش مأموران پلیس در یکی از مناطق جنوبغربی تهران مشغول گشتزنی بودند که رفتار مردی نقابدار توجه آنها را جلب کرد. مرد جوان که کیسهای در دست داشت، با حالتی مضطرب از داخل خانهای خارج شد و قصد داشت سوار یک خودروی پژو شود. وضعیت غیرعادی او و موقعیت محل، حساسیت پلیس را برانگیخت. مأموران با مشاهده این صحنه، بیدرنگ شماره پلاک خودروی پژو را استعلام کردند و مشخص شد این پلاک چند روز قبل از روی خودروی دیگری سرقت شده است. مأموران که مطمئن شده بودند با یک سارق حرفهای روبهرو هستند برای دستگیری او وارد عمل شدند.
شلیک به پلیس
مرد نقابدار وقتی فرمان ایست پلیس را شنید میخکوب شد اما لحظاتی بعد دست در جیب برد، اسلحهای بیرون کشید و با شلیکهای پیدرپی تلاش کرد راهی برای فرار باز کند. او در مجموع ۹گلوله به سمت مأموران شلیک کرد؛ گلولههایی که خوشبختانه هیچکدام به مأموران اصابت نکرد. با وجود تیراندازی، مأموران پلیس توانستند این مرد مسلح را مهار و دستگیر کنند اما راننده پژو که همدست او بود از محل گریخت و همچنان تحت تعقیب قرار دارد.
دستبرد به یک خانه
متهم پس از انتقال به کلانتری در بازجوییها به سرقت از خانهای که از آن خارج شده بود اعتراف کرد و حالا به دستور بازپرس خاکباز از شعبه دهم دادسرای ویژه سرقت، در اختیار کارآگاهان اداره آگاهی قرار گرفته تا تحقیقات تکمیلی درباره سابقه و فعالیتهایش ادامه پیدا کند.
گفت و گو
سرقت با دستگاه گنجیاب
مجرم دستگیرشده اشکان نام دارد و معروف به خوششانس است. او اما میگوید در نخستین سرقت خود بدشانسی آورده و گیر افتاده و تنها خوششانسیاش این بوده که با وجود شلیک 9گلوله، هیچ مأموری مجروح نشده است.
اولین بار بود که دست به سرقت میزدی؟
بله و چند دقیقه بعد از سرقت اول گیر افتادم.
اما پروندهات نشان میدهد سابقه داری؟
سوابقم مربوط میشود به قدرتنمایی با سلاح. بین من و چند نفر دیگر درگیری و کریخوانی وجود داشت. برای اینکه همه از من حساب ببرند با اسلحه، خودی نشان میدادم و همین باعث میشد گرفتار شوم.
همیشه همراهت اسلحه داشتی؟
برای دفاع از خودم بود. بدخواه زیاد دارم. چندبار درگیریهای مختلف داشتم و احساس میکردم اگر اسلحه نداشته باشم خطر جانی تهدیدم میکند. از طرف دیگر اسلحه به من قدرت و جسارت میداد اما هیچوقت به سمت کسی شلیک نکردم.
اما در مواجهه با پلیس ۹ تیر شلیک کردی؟
اشتباه کردم. قصد آسیب رساندن به مأموران را نداشتم. ترسیدم و فقط میخواستم فرار کنم
چطور از کریخوانی و قدرتنمایی رسیدی به سرقت از خانهها؟
همدستم که فرار کرده، پیشنهاد داد. گفت با سرقت میشود پول درآورد و به جای دردسرهای بیخود، حداقل نتیجهای دارد. من هم وسوسه شدم.
چطور با او آشنا شدی؟
در یک مهمانی در شهریار. وقتی فهمید سابقه دارم، گفت آدمی مثل من میتواند برای سرقت مناسب باشد. حتی گفت آدم خوششانس میخواهد تا کارهای درست و حسابی انجام دهد. راستش را بخواهید به من لقب خوششانس دادهاند. دوستانم معتقد هستند که من خوششانسم به همین دلیل صدایم میزنند اشکان خوششانس.
بدون شناخت قبلی چنین پیشنهادی داد؟
دوستانم در آن مهمانی زیاد از من تعریف کردند، همین باعث شد او حس کند برای سرقت مناسبم.
همدستت حرفهای بود؟
بله. سارق حرفهای خانه بود. اما شنیدم مدتی هم دنبال گنج بوده. حتی دستگاه گنجیاب داشت و برای پیدا کردن زیرخاکی به شهرهای مختلف سفر کرده بود اما هربار به بنبست خورده بود. درواقع سرش را کلاه گذاشته بودند. چند کلاهبردار نقشه گنج به او فروخته بودند و برای رسیدن به زیرخاکی، دستگاه گنجیاب خرید. بعد گفت حالا که عتیقهای پیدا نکرده، برگردد به سرقت. او میگفت برای پیدا کردن جاسازطلاها بهدرد میخورد.
از جزئیات نقشهای که کشیده بودید، بگو؟
قرار بود خانههایی را که چراغشان خاموش بود انتخاب کنیم، سپس با تخریب قفل واردشان شویم اما در نخستین سرقتی که با همدستم همراه شدم، گیر افتادم. ولی راستش را بخواهید اگر دستگیر نمیشدم احتمالا ادامه میدادم چون با دستگاه گنجیاب با طلاهایی که داخل کمدمخفی قرار داشت مواجه شدیم. این دستاورد جالبی بود برای من که نخستین بارم بود.
وقتی مأموران تو را دیدند، داشتی از خانه خارج میشدی. چه چیزی داخل کیسه بود؟
وسایلی که از همان خانه سرقت کرده بودیم. عجله داشتم، میخواستم فرار کنم و سوار ماشین شوم.
وقتی مأموران دستور ایست دادند چرا تسلیم نشدی؟
آن لحظه فقط به فرار فکر میکردم. میخواستم خودم را از مخمصه نجات دهم اما فکر نمیکردم تیراندازی تا این حد جدی شود. خیلی پشیمانم. اینبار اشکان خوششانس، بدشانسی آورد. البته نه، همچنان خوششانسم چون وقتی شلیک میکردم و تمام ذهنم را فرار از مخمصه پر کرده بود، ممکن بود یکی از گلولهها به مأموران اصابت کند و فاجعه رخ دهد که خوشبختانه حسابی خوششانسی آوردم.