• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
جمعه 5 خرداد 1402
کد مطلب : 192834
+
-

نیکوکار تهرانی‌جان چند صد محکوم به قصاص را نجات داده است

تا توانی به جهان خدمت محتاجان کن

گفت‌وگو
تا توانی به جهان خدمت محتاجان کن

سحر جعفریان-روزنامه‌نگار

بسیار شنیده‌ایم که بزرگی به سن و سال و بخشندگی هم به مال و ثروث نیست. برای این دست از بزرگی‌ها و بخشندگی‌ها، تربیت مؤثر، کمال عقل و فراخ دل لازم است که علیرضا اصغری 33ساله، کارشناس ارشد حقوق جزا، معلم پایه اول دبستان، مدرس جرم‌شناسی در دانشگاه و دانشجوی دکتری از آن بی‌نصیب نمانده است. اما ویژگی مهم و منحصر به‌فردی که بهانه گفت‌وگوی ما با او شد؛ موضوع دیگری ا‌ست. اصغری یکی از نیکوکاران و خیران رکورددار در زمینه مهیا کردن شرایط آزادی زندانیان مالی و البته میانجیگری برای گرفتن بخشش محکومان به قصاص در جرائم غیرعمد است. عدد این نیکوکاری او به بیش از هزار و 600زندانی و محکوم به قصاص می‌رسد. او معتقد است، خانواده قاتل و مقتول هر دو خواستار گسستن زنجیره انتقام و ترویج فرهنگ عفو و مدارا هستند.

قدم در نیکوکاری
محیط خانه پدری ما همیشه آکنده از ایمان به خدا و توجه به بندگان خدا بود. مادر و پدرم را از کودکی می‌دیدم که در حد بضاعت‌شان دستگیر همسایه و آشنایان نیازمند هستند. برگزاری مجالس امام‌حسینی(ع) و شرکت در محافل قرآنی هم دیگر به‌واسطه همین پدر و مادر، رزق و روزی هر روزمان بود. رشد کردن در چنین محیطی ناخودآگاه تأثیرات خود را دارد. ضمن اینکه نخِ دیانت در وجود ما هم محکم بود و اغلب به همین سبک و سیاق زندگی گرایش داشتیم. اما خب شاید اصل ماجرا به اوایل دهه 70بازگردد که پدربزرگم (پدرِ مادری) بانی و متولی حسینیه‌ای در محله باغ‌فیض تهران، پیش از فوت‌شان، امور اجرایی حسینیه را به‌دست دخترش یعنی مادر بنده سپرد. این مسئولیت بزرگ، ما را هم به میان گود کشاند. خیریه حضرت خدیجه‌کبری(س) را هم در کنار حسینیه را انداختیم تا آموزه‌های مکتب اهل‌بیت(ع) را جامه عمل بپوشانیم؛ نباشد که فقط عزاداری کنیم یا نذری و صدقه دهیم. همانجا با همراهی حاجیه خانم (مادر) و سایر دوستان، آستین‌ها را بالا زدیم و از کمک به بیماران صعب‌العلاج شروع کردیم. بیماران پروانه‌ای و همه بیمارانی که ضمن درمان‌های سنگین و هزینه‌بردار به امید و حال خوش نیاز داشتند. هیچ وقت از هزینه کردن برای این گروه از بیماران دریغ نکردم. شاید بارها از اطرافیانم می‌شنیدم که ‌ای بابا این بندگان خدا در شرف مرگ حتمی هستند پس کمک‌های مالی را بی‌خود و بی‌جهت هدر نده! شنیدن اینها برای من درد داشت؛ دلم می‌خواست آنقدر برای بهبودی و حال خوش‌شان تلاش کنم که بعدها نه پشیمان شوم و نه عذاب وجدان بگیرم.

 میانجیگری برای گرفتن بخشش
رشته تحصیلی و عمده فعالیت‌های شغلی بنده در حوزه حقوق جزاست. چند سال پیش یکی از دوستان که در سازمان زندان‌ها سمت داشت، پیشنهاد داد که برای انجام کار خیر به زندان هم سر بزنیم که آنجا نیازمند واقعی، فراوان یافت می‌شود. بنده هم استقبال کردم. در همان روز نخست، با زندانی‌هایی آشنا شدم که یکی به‌خاطر یک میلیون و 500هزار تومان (ردِ مال) سال‌ها در حبس بود یا دیگری به‌علت یک لحظه ناتوانی در کنترل سیستم عصبی یا تصمیم غلط، قتل انجام داده و حکم قصاص در انتظارش بود. در میان محکومان به قصاص افرادی بودند که خانواده و دوستی برای پیگیری کارشان نداشتند یا برعکس، خانواده و بچه‌های قد و نیم قدی داشتند که با اشک و خون چشم به راهشان بودند. به‌عنوان مثال، فرد ناشنوایی بود که هیچ‌کس و کاری نداشت. گرفتار قتل غیرعمد شده بود. یادم هست خیلی پیگیر کارش بودیم. روزی نبود که برای گرفتن رضایت به خانه اولیای دم مراجعه نکرده باشیم. آنقدر رفتیم و آمدیم تا رضایت گرفتیم. الان آن بنده خدا آزاد شده و به‌عنوان خادم در حرم مقدس امام رضا(ع) مشغول به‌کار و زندگی است. فردی را هم داشتیم بعد از آزاد شدن، ازدواج کرد و عاقلانه‌تر از قبل سرگرم زندگی‌اش است.

طعم شیرین نخستین بخشش
در نخستین میانجیگری برای گرفتن بخشش از خانواده اولیای دم، حاجیه خانم همراهم بود. خیلی با خانواده مقتول صحبت کردیم و دلیل و برهان آوردیم که از جان قاتل که به‌خاطر یک لحظه نادانی به چنین روزی گرفتار شده بود، بگذرند اما نشد. لحظات آخر باز مادرم جلو رفت و با مادر مقتول که در خودرویشان نشسته بود گفت‌وگو کرد؛ فایده‌ای نداشت و حاجیه خانم ناامیدانه در خودرو را بست. از آنجا که چادر حاجیه خانم لای در خودرو گیر کرده بود، با حرکت خودرو، روی زمین کشانده شد و مچ پایشان هم شکست. این اتفاق، خانواده اولیای دم را دچار شوک کرد؛ نمی‌دانم شاید در آن لحظه به این فکر می‌کردند که اگر بخت یارشان نبود و خدایی ناکرده بلایی سر مادرم می‌آمد شاید آنها هم ناخواسته یک قاتل می‌شدند؛ بدون اینکه اصلا چنین قصدی داشته باشند! خلاصه این حادثه ناخوشایند سبب خیر شد و اولیای‌دم، از جان قاتل فرزندشان گذشتند.

خاطره‌ فراموش نشدنی
یک خاطره و صحنه هست که در بیش از 90درصد بخشش‌ها و عفوهایی که گرفتم، مشترک است و من لذت آن صحنه را با هیچ‌چیزی در دنیا عوض نمی‌کنم. لذت این صحنه که وقتی از سرازیری زندان رجایی‌شهر همراه با خانواده اولیای دم پایین می‌آیم، اغلب مرا به آغوش می‌کشند و با یک سبکی قابل درک و حس کردنی می‌گویند خدا خیرت بدهد که کمک‌مان کردی یک تصمیم درست بگیریم تا از این لحظه به بعد حالمان خوب باشد. واقعا هم همینطور است، حالشان به‌معنای واقعی خوب می‌شود؛ آرام و سبک می‌شوند. خیلی‌هایشان در عالم رؤیا، عزیز از دست رفته‌شان را می‌بینند که می‌خندد یا از آنها تشکر می‌کنند. نکته جالب دیگر اینکه تعداد قابل توجهی از خانواده‌هایی که بخشش را بر انتقام ترجیح داده‌اند یا محکومانی که از طناب دار رهایی جستند بعد از آن، در این راه همراه من هستند. در یافتن پرونده‌های مناسب برای میانجیگری و گرفتن بخشش همت می‌کنند و همراهم می‌آیند تا رضایت خانواده اولیای دم را بگیریم. از طرفی دیگر، خانواده‌هایی هم بودند که حکم قصاص برای فرزندشان اجرا و این داغ بر دل نشسته سبب شد تا به‌دنبال رضایت گرفتن برای افراد دیگری باشند تا بنیان خانواده‌های دیگر از بین نروند. در واقع چه آنهایی که بخشیدند و چه آنهایی که بخشیده شدن، با تجربیاتی که از سر گذرانده‌اند از صمیم قلب، خواستار گسستن زنجیره انتقام و ترویج فرهنگ عفو و مدارا هستند.

مسیری که ادامه دارد
نجات جان‌ها از قصاص یک مسئله است و برگرداندن به آغوش خانواده و بطن جامعه، موضوع مهم دیگری‌ است که با یاری دوستان و نیکوکاران از آن غافل نمانده‌ایم. در واقع، بعد از نجات جان این افراد، نوبت به نجات زندگی‌شان می‌رسد. برای این افراد و خانواده‌هایشان جلسه‌های مشاوره و روان‌درمانی برگزار می‌کنیم. اگر جویای کار باشند شرایط اشتغال‌شان را با توجه به تخصصی که دارند، فراهم می‌کنیم. جان کلام اینکه ببخشیم تا امید زنده شود. امید که زنده شود زندگی هم آسان‌تر می‌شود و اینکه یادمان باشد بخشش، طیف‌های گسترده‌ای دارد از تکه‌ای از نان سفره‌مان گرفته تا جانی که به جبر جهالت، به خطا رفته. یا حق.

راهی که چنین پیش رفت

خیلی از این بیماران، آرزوهای کوچک داشتند؛ مانند دیدار و ملاقات با فلان بازیگر یا ورزشکار. به سبب ارتباطاتی که داشتم آرزوهایی از این دست را برآورده کردیم. به روستاها و مناطق محروم کشور سفر و ضمن شناسایی و نیازسنجی، کمک‌های خیریه و سایر خیران را به سمت آنها هدایت می‌کردم. از خانه‌سازی برای کپرنشینان جنوب کشور تا مدرسه‌سازی، ساخت ورزشگاه، حسینیه و تأمین زیرساخت‌های بهداشتی و آبرسانی برای 56روستا یا به‌عبارتی برای بیش از 20هزار نفر جمعیت، تهیه بیش از 500جهیزیه، رهن خانه و پرداخت اجاره‌بها برای بیش از 200خانواده، کارآفرینی برای 900نفر، ساخت 10مرکز بازپروری و ترک اعتیاد، امدادرسانی به مناطق زلزله و سیل‌زده، توزیع ماهانه بسته‌های کمک معیشتی و مناسبتی، اعزام 550خانواده زیارت اولی به کربلای معلی و مشهد مقدس، ارائه خدمات رایگان وکالت و مشاوره‌های حقوقی و البته فعالیت‌های گسترده در دوران شیوع ویروس کرونا ازجمله اقداماتی بوده که به لطف خدا در حال انجام آنها هستیم.

فراز و فرودهای گرفتن  رضایت
در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نیستم. همیشه تصور می‌کنم که دارم برای نجات جان عزیزی از خانواده خودم تلاش می‌کنم، برای همین تا آخرین لحظه ناامید نمی‌شوم. به هر حال اولیای دم هم داغ دیده‌اند و از فرط ناراحتی شاید آن میان، توهین، تحقیر و حتی درگیری فیزیکی هم نسبت به بنده انجام دهند اما همه اینها را به جان می‌خرم. چرا که این شعر را بسیار زمزمه می‌کنم: تا توانی به جهان خدمت محتاجان کن/ به دمی یا درمی یا قلمی یا قدمی. از سویی، برای نرم کردن دل این خانواده‌های داغدار، بسیاری از بازیگران و ورزشکاران بنام و نیکوکار کشور را با خود همراه می‌کنم. الحق که حضور و لفظ آنها نیز در این ماجراها بی‌اثر نیست. از احادیث و روایات غنی اهل‌بیت(ع) کمک می‌گیرم. اما یک جمله‌ای هست که بسیار بر آن تأکید می‌کنم و آن این است که شما در مدت چند سالی که اتهام اثبات و حکم نیز صادر می‌شود نتوانستید تصمیم بگیرید که بالاخره ببخشید یا انتقام بگیرید حالا تصور کنید که فرد قاتل در یک لحظه کوتاه و یک ثانیه کاملا تحت فشار، نتوانسته تصمیم درست بگیرد و قتل ناخواسته انجام ندهد! فرق اینها در زمان و مدیریت
 ادراک است.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :