• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
شنبه 7 آبان 1401
کد مطلب : 175289
+
-

مجنون‌وار در جزیره مجنون

گفت‌وگو با احمدرضا طاووسی، از فرماندهان دفاع‌مقدس که خاطراتش را در کتابی به‌نام «روطه؛ جبهه‌ای به عرض ۱۰ متر» به چاپ رسانده‌است

گزارش
مجنون‌وار در جزیره مجنون

شهره کیانوش‌راد _ روزنامه‌نگار

17ساله بود که مسئولیت فرماندهی دسته عملیاتی به او واگذار شد. بعدها در سال‌های حضور خود در جبهه جنوب و غرب کشور، فرماندهی گروهان، معاون گردان، فرمانده گردان خط‌شکن و مسئولیت عملیات تیپ در عملیات‌های مختلف را برعهده داشته‌است. «احمدرضا طاووسی» خاطراتش از دوران دفاع‌مقدس را در کتابی به نام«روطه؛ جبهه‌ای به عرض 10متر» جمع‌آوری کرده‌است. یکی از ویژگی‌های این کتاب ذکر اسامی افراد مختلفی است که در طول جنگ تحمیلی با احمدرضا طاووسی همرزم بوده‌اند. نویسنده، کتاب را به 188هزار شهید 8سال دفاع‌مقدس و تمام رزمندگان، آزادگان، جانبازان و به‌ویژه جانبازان اعصاب و روان تقدیم کرده است. همراه او خاطرات تلخ و شیرین از دوران حضورش در جبهه را مرور کرده‌ایم.

«روطه» در 40قسمت تدوین شده‌ و شامل مجموعه خاطراتی از دومین سال جنگ تا آخرین روزهای دفاع‌مقدس است. مزیت این خاطرات در متنوع بودن حوادث مربوط به عملیات‌های موفق و ناموفق رزمندگان اسلام در مناطق مختلف عملیاتی در جبهه‌های جنوب و غرب کشور و همچنین منطقه کردستان است. نخستین عملیات‌های تهاجمی رزمندگان اسلام و سایر عملیات‌های شاخص و مهم همانند آزادسازی شهرهای بستان و خرمشهر، فتح جزایر مجنون و بندر استراتژیک فاو و غیره با ذکر اسامی فرماندهان و برخی رزمندگان بخش اصلی کتاب را تشکیل می‌دهد. علاوه بر این، در کتاب روطه، خاطرات نویسنده از سفر به عراق در ۳۱سالگی و ملاقات با امام‌خمینی(ره) در نجف‌اشرف و حوادث انقلاب اسلامی آمده است. همچنین سایر حوادث مرتبط با جنگ تحمیلی ازجمله جمعه خونین مکه در حج سال 66، فاجعه انسانی در حلبچه، همچنین عملیات تهاجمی منافقین به خاک کشورمان در پایان جنگ و مقابله رزمندگان اسلام با منافقین در عملیات مرصاد نیز توضیح داده شده که نویسنده به‌عنوان راوی خاطرات در تمامی این صحنه‌ها حضور مستقیم داشته و به همین دلیل خاطرات را با ذکر جزئیات به چاپ رسانده است. با توجه به سیر منظم تاریخی، خاطرات این مجموعه می‌تواند ارائه‌گر یک نگاه جامع و کلی نسبت‌ به روند عمومی و کلان جنگ تحمیلی و دوران دفاع‌مقدس باشد.

نوجوانی که می‌خواست شکایتش را به گوش امام(ره) برساند
احمدرضا طاووسی از نوجوانی در بطن حوادث انقلاب بود و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و همزمان با شروع جنگ تحمیلی او نیز مانند بسیاری از نوجوانان و جوانان، داوطلب اعزام به جبهه می‌شود اما به دلایل مختلف نمی‌تواند رضایت خانواده را به‌دست بیاورد؛ «درحالی‌که در حوزه علمیه صاحب‌الزمان (عج) شهرضا مشغول تحصیل دروس دینی و طلبگی بودم، برای نخستین بار در مرداد ماه ۱۳۶۰ درصدد ثبت‌نام و اعزام به جبهه برآمدم اما به‌دلیل ثبت‌نام همزمان برادرم غلامرضا و پسرعمویم مهدی، با اعزام من موافقت نشد. پسرعمویم مهدی طاووسی که نوجوانی 15‌ساله بود، در مهرماه 1360در عملیات ثامن‌الائمه(ع) به شهادت رسید. برادرم غلامرضا نیز از ناحیه گردن مجروح شد. با شهادت مهدی که نخستین شهید بسیجی شهرمان در دفاع‌مقدس بود، میل و اشتیاقم برای اعزام به جبهه به شکل فوق‌العاده و غیرقابل وصفی بیشتر شد. به همین دلیل با وجود مخالفت خانواده، حوزه علمیه و سپاه پاسداران، به‌شدت برای اعزام به جبهه پافشاری می‌کردم.» طاووسی سرانجام موفق به کسب رضایت خانواده‌اش می‌شود و درتاریخ 13مهر سال 1360برای گذراندن دوره آموزش نظامی به اردوگاه آموزشی سپاه شهرضا و بعد از آن به جبهه جنوب اعزام می‌شود اما با توجه به سن کم، اندام لاغر و بنیه ضعیفی که داشته 3هفته‌ای را در خط پدافندی می‌گذراند. نیروهای رزمنده برای عملیات طریق‌القدس در حال سازماندهی بودند، اما نام احمدرضا جزو این رزمنده‌ها نبود و همچنان باید در خط پدافندی باقی می‌ماند. او خاطره اعزام برای عملیات را اینگونه روایت می‌کند: «صحبت با سیدابراهیم میرکاظمی، فرمانده گروهان و بشیر ابراهیمی، فرمانده گردان برای شرکت در عملیات بی‌فایده بود. من هم که به‌شدت شاکی شده بودم و وقتی دیدم اصرارم بی‌نتیجه است به حاج رضا حبیب الهی که در آن زمان مسئول محور بود متوسل شدم. باز هم نتیجه‌ای نگرفتم. شروع به گریه و زاری کردم تا جایی که کارمان به بحث و درگیری کشید. در نهایت با‌سادگی و صداقت نوجوانی به آنها گفتم که اگر مرا در گردان‌های عملیاتی سازماندهی نکنید، به تهران می‌روم و از شما به امام خمینی(ره) شکایت می‌کنم! سرانجام با اصرار و چانه‌زنی فراوان، موافقت آنها را به‌دست آوردم و در گروهان ابوالفضل از گردان شهید بشیر ابراهیمی سازماندهی شدم. در آن زمان نیروهای گروهان ما که اکثرا بسیجی بودند به‌نام گروهان ابوالفضل(ع) در گردان معروف به گردان بشیر سازماندهی شدند.» 

روطه؛ جزیره‌ای در مجنون 
نام کتاب «روطه» برگرفته از خاطره‌ای مربوط به عملیات خیبر است. زمانی که نیروهای رزمنده به جزایر مجنون در هورالعظیم اعزام شدند، از آنجا در منطقه‌ای به‌نام «روطه» در نزدیکی دجله پدافند کردند. چاپ اول و دوم این کتاب در سال 1393توسط حوزه هنری و انتشارات سوره مهر منتشر شد. چاپ سوم آن به‌صورت مشترک توسط انتشارات سوره مهر و انتشارات ستارگان درخشان اصفهان و چاپ چهارم در انتشارات به نشر و زیرنظر آستان قدس رضوی منتشر و روانه بازار کتاب شد. نویسنده خاطره عملیات خیبر را به‌طور مفصل و با جزئیات روایت کرده‌است. احمدرضا طاووسی، پس از عملیات والفجر 4و بازگشت از مرخصی در دی ماه 1362به تیپ قمربنی‌هاشم(ع) اعزام و با سازماندهی جدید گردان یا مهدی به‌عنوان فرمانده گروهان شهید مدنی مشغول خدمت شد. طاووسی در بخشی از این کتاب شرایط سخت منطقه روطه را توصیف کرده‌است: «با شروع مرحله اول عملیات خیبر و فتح جزیره مجنون قرار بود تیپ قمربنی‌هاشم(ع) در مرحله دوم و در محور روطه وارد عمل شود. گردان یامهدی(عج) هم ماموریت داشت تا پس از عبور از آب‌های هور تا ساحل رود دجله و نزدیکی شهر القرنه پیشروی کند. بنابراین نیروهای گردان را ابتدا با هلی‌کوپتر به جزیره مجنون شمالی بردند تا پس از آن به وسیله قایق به منطقه روطه اعزام شویم. مدتی در جزیره مجنون شمالی مستقر شدیم و در ساحل آن منتظر رسیدن قایق و انتقال به خط پدافندی روطه بودیم. با توجه به اینکه هنوز ادوات ضد‌هوایی و قبضه‌های پدافند هوایی ما به جزیره مجنون منتقل نشده بود هواپیماهای عراقی در ارتفاع بسیار پایینی پرواز می‌کردند و علاوه بر بمباران نیروها در جزیره مجنون به‌راحتی به ما نزدیک شده و با تیربارهای خود به طرف ما شلیک می‌کردند. هنگامی که در جزیره مجنون در حال پیگیری اعزام نیروها به روطه بودیم، تعدادی از اسرای عراقی که در حال انتقال به پشت جبهه بودند توسط هواپیماهای عراقی مورد هجوم قرار گرفتند و تعدادی از آنها کشته و مجروح شدند.» 

روطه نفرین شده را فراموش نمی‌کنیم
طاووسی در ادامه خاطراتش به بیان جزئیاتی از منطقه روطه با وسعتی بسیار محدود با عرض حدود 10متر می‌پردازد و در ادامه می‌گوید: «در شرح و بیان وضعیت سخت و دشوار نیروهای ما در خط مقدم درگیری روطه، شاید هیچ بیانی به رسایی توصیف سردار شجاع جبهه‌ها یعنی شهید محمد علی شاهمرادی، مسئول عملیات لشکر قمربنی‌هاشم(ع) نباشد. او که از شجاع‌ترین فرماندهان دفاع‌مقدس بود در این خصوص دست نوشته‌ای دارد که سختی شرایط روطه را توصیف کرده‌است: «در هیچ حمله‌ای اشک نریختم به جز دو حمله، یکی حمله روطه که برای مظلومیت بسیجی‌ها گریستم و در والفجر 4زمانی که دوست عزیزم ریاحی  از دست رفت.» وقتی از روطه بازمی‌گشتیم با نگاهی غم‌انگیز و چشمی اشکبار در غم از دست دادن همرزمانمان، روطه نفرین شده را رهاکردیم. روطه برای ما جزیره‌ای نفرین شده بود که هرگز آن را فراموش نمی‌کنیم.»

کربلای 4؛ نبرد در ‌ام‌الرصاص
در هفتمین سال دفاع‌مقدس و در نیمه دوم سال 1365تبلیغات زیادی پیرامون عملیات آینده به‌عنوان عملیاتی مهم و سرنوشت‌ساز انجام می‌شد. محور اصلی تبلیغات بر این اساس بود که با توجه به طولانی شدن جنگ تحمیلی قرار است در عملیات آینده سرنوشت جنگ یکسره شده و به آن پایان داده شود. روایت کوتاهی از این عملیات را از کتاب «روطه» به قلم طاووسی مرور می‌کنیم که نشان می‌دهد خبرهای دلگرم‌کننده از سوی خانواده‌ها آن هم در بحبوحه جنگ تا چه اندازه در بالا بردن و تقویت روحیه رزمندگان تأثیر داشته است: «در این عملیات که بعدا به‌عنوان کربلای 4نامگذاری شد، لشکر ما می‌بایست در کنار لشکرهای مقتدر امام حسین(ع) و نجف‌اشرف وارد عمل می‌شد. بنابراین نیروهای ما باید از اروندرود و جزایر ‌ام‌الرصاص و‌ام‌البابی که در مقابل خرمشهر و در میانه رودخانه اروند واقع شده بود عبور‌می‌کردند و پس از پاکسازی ساحل تا منتهی‌الیه این منطقه عملیاتی پیشروی کنند. نیروهای ما ماموریت داشتند تا پس از قطع جاده‌های اصلی منطقه تا ساحل آب‌های خورعبدالله پیش رفته و با ادامه عملیات، نیروهای عراقی را در منطقه فاو محاصره کنند. به همین دلیل گردان ما مأمور بود تا پس از نفوذ نیروهای غواص به مواضع دشمن، در یک عملیات آبی- خاکی به‌عنوان گردان خط‌شکن وارد عمل شده و پس از درگیری با نیروهای عراقی مستقر در این منطقه عملیاتی به اهداف مورد نظر خود دست یابد. در آذر 1365درحالی‌که تمام دغدغه ذهنی من عملیات آینده و سازماندهی و برنامه‌های آموزشی و آمادگی رزم گردان بود شنیدن خبری به‌شدت مرا شوکه کرد. در تماس تلفنی مطلع شدم که همسرم باردار است و به‌زودی پدر خواهم شد. پس از شنیدن این خبر از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدم... .» 

زنان؛ ایثارگران گمنام دفاع‌مقدس
همواره پشت سر یک رزمنده  سلحشور و موفق، همسر و خانواده‌ای صبور، مقاوم و ایثارگر حضور دارد که در ادبیات دفاع‌مقدس به آنها پرداخته شده است. احمدرضا طاووسی در 6فروردین 1365و در گرماگرم دوران جنگ تحمیلی ازدواج می‌کند. او با پای مجروح و لنگ‌لنگان در مجلس عقدکنان حاضر می‌شود و بعد از آن دوباره به جبهه می‌رود. 30ماه پایانی جنگ که همزمان با زندگی مشترک او بوده اکثر اوقات در جبهه بوده و فقط گاهی به مرخصی می‌آمده؛ آن هم یا در مواقع مجروحیت و یا برای ادامه درمان، مدتی را در کنار خانواده سپری می‌کرده‌است. دو سه ماه از ازدواجش نگذشته بود که از ناحیه دست و فک و صورت مجروح می‌شود. او در عملیات کربلای 5که همزمان با دوران بارداری همسرش بوده به‌شدت مجروح می‌شود، اما به‌گفته خودش، همسرش با صبر و تحمل مثال‌زدنی این دوران حماسه و خون را با افتخار و سربلندی پشت سر می‌گذارد. طاووسی معتقد است: «درباره ایثار و فداکاری مادران، همسران و خانواده‌های رزمندگان در خاطرات دفاع‌مقدس کمتر اشاره‌ شده‌است درحالی‌که خاطرات این ایثارگران گمنام و شرایط روحی و روانی آنها در دوران حماسه و خون به‌ویژه در زمان عملیات‌های تهاجمی در جبهه‌های نبرد، به تنهایی می‌تواند موضوع مقالات و کتاب‌های گوناگون و متفاوتی باشد. متأسفانه تاکنون کمتر در این مورد اقدامی شده و در ادبیات دفاع‌مقدس بیشتر به شرح حال و نقل خاطرات رزمندگان جانبازان و آزادگان پرداخته شده که لازم است مسئولان فرهنگی کشور در این راستا تجدید نظر کنند. بنابراین شرح حال این ایثارگران گمنام و تقدیر و سپاس از همت و فداکاری آنها بسیار لازم و ضروری است. چرا که زمانی یک نیروی رزمنده می‌توانست با اطمینان خاطر در جبهه‌ها بجنگد که احساس می‌کرد همسر و خانواده‌اش در آرامش بوده و ظرفیت و تحمل دوری از همسر یا فرزند خود و مقابله با حوادثی مانند مجروحیت، شهادت یا اسارت و معلولیت و جانبازی آنها را دارند. معتقدم واژه ایثارگران گمنام تا حدودی می‌تواند بیانگر نقش بارز و تعیین‌کننده این ایثارگران خاموش پشت صحنه در روند پیروزی‌های 8سال دفاع‌مقدس باشد.»

مکث
وقتی نیروهای ایرانی و عراقی برای همدیگر دست تکان می‌دادند

پس از پذیرش قطعنامه 598توسط 2کشور ایران و عراق، نیروهای ناظر سازمان ملل متحد به کشورهای ایران و عراق اعزام شدند. این نیروها در جبهه‌های جنوب و غرب مستقر شدند تا به‌عنوان ناظران صلح بر اجرای قطعنامه و روند آتش‌بس نظارت داشته باشند. در مرداد 1367تعدادی از این ناظران که ملبس به یونیفرم سازمان ملل و از ملیت‌های مختلف بودند برای نظارت بر جبهه‌های جنوب وارد شهر اهواز شدند. طاووسی خاطره آخرین روزهای جنگ را اینگونه توصیف می‌کند:«در روزهای پایان جنگ و در چند روز باقی‌مانده تا زمان مقرر جهت آتش‌بس به‌تدریج درگیری‌ها و آتش طرفین متوقف شد و نیروهای ایرانی و عراقی روی خاکریزها و سنگرهای خود آزادانه تردد داشتند. به همین دلیل روز قبل از زمان آتش‌بس رسمی که به نوعی آخرین روز جنگ تلقی می‌شد به اتفاق برادر نصرالله نصیری مأمور شدیم تا وضعیت خطوط پدافندی را به نیروی زمینی سپاه گزارش کنیم. در قسمتی از خط پدافندی شلمچه در منطقه معروف به کانال ادب فاصله نیروهای ایرانی و عراقی تنها به اندازه یک کانال انتقال آب بود. در این روز نیروهای ایرانی و عراقی در دو طرف کانالی که عرض آن کمتر از 50متر بود ایستاده بودند و یکدیگر را صدا می‌زدند و برای همدیگر دست تکان می‌دادند.»

مکث
دلگرمی رزمنده‌ها

او در ادامه از حضور آیت‌الله خامنه‌ای، رئیس‌جمهور وقت در جبهه‌های جنوب می‌گوید: «حضور ایشان در شرایط بحرانی پس از پذیرش قطعنامه بسیار آرام‌بخش و تسکین‌دهنده بود. آیت‌الله خامنه‌ای به‌مدت 2هفته از نزدیک با رزمندگان ملاقات می‌کردند تا احساسات و عواطف آسیب‌دیده آنان را بعد از پذیرش قطعنامه ترمیم کنند. ایشان با سرکشی و بازدید هر روزه خود از تیپ‌ها و لشکرهای مختلف و سخنرانی در جمع رزمندگان و تحلیل شرایط سیاسی و نظامی کشور باعث تقویت وحی نیروهای رزمنده بودند. بدین‌ترتیب در آن شرایط حساس تاریخی ایشان با حضور اثربخش روحیه خود روح تازه‌ای در جبهه‌های جنگ دمیدند.» جنگ به پایان رسید، اما ویژگی شاخص و بارز در جنگ تحمیلی و دفاع‌مقدس 8ساله ایران چه بود؟ طاووسی در این‌باره می‌گوید: «بُعد اعتقادی، مشارکت گسترده مردمی و حضور نیروهای داوطلب بسیجی در جبهه‌های جنگ بود که قداست ویژه‌ای به دفاع‌مقدس داده بود. حمایت و پشتیبانی مردمی باعث شده بود تا نظام نوپای جمهوری اسلامی بتواند در آن شرایط حساس و حیاتی و به‌رغم تمام محدودیت‌های اقتصادی، نظامی و تسلیحاتی و با وجود اجماع ابرقدرت‌ها و دولت‌های وابسته به آنها، علیه کشورمان با موفقیت جنگ را پشت سر گذاشته و مانع از تحقق هداف دشمن شود.»

 

این خبر را به اشتراک بگذارید