• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
پنج شنبه 13 مرداد 1401
کد مطلب : 167906
+
-

همه بهانه از اوست!

قصه شهر
همه بهانه از اوست!

سمیه جاهدعطائیان

 وزن بساطش زیاد بود، حدود 50جلد کتاب درون یک چهارچرخ و یک کوله‌پشتی بزرگ و سنگین روی دوش، ایستگاه به ایستگاه، خط به خط، قطار به قطار، واگن به واگن همه را برای فروش کتاب‌هایش امتحان می‌کرد. در مورد محتوای تک‌تک کتاب‌ها اطلاعات داشت. اطلاعاتی از دل کتاب به مسافران ارائه می‌داد تا آنها را به خرید کتاب‌ها یا شاید سبک‌شدن بار سنگینش تشویق کند؛ کتاب‌ها یا روانشناسی-انگیزشی بودند و یا رمان. می‌خواهم کاری به محتوا و عناوین زرد برخی از کتاب‌هایش نداشته باشم. اما می‌خواهم که سهم او را برای بالا‌بردن فرهنگ مطالعه و افزایش سرانه کتابخوانی تأثیر‌گذار بدانم. حتی کمتر فروشنده‌ای را دیده بودم که این‌همه با صبر، آرامش، اشتیاق و حتی علاقه بساطش را تبلیغ کند. او فقط فروشنده نبود، کلمه می‌فروخت، نه کلمه می‌ساخت و از هر کلمه از دل کتاب برای معرفی محصولات فرهنگی‌اش بهره می‌گرفت. می‌گفت اگر مادری نگران هستید، اگر اضطراب را به فرزند نوجوان‌تان منتقل می‌کنید، اگر نمی‌توانید با نوجوان‌تان ارتباط برقرار کنید، فلان کتاب از فلان نویسنده را پیشنهاد می‌دهم. او می‌گفت که اگر نمی‌توانید خشم‌تان را کنترل کنید، نمی‌توانید ذهن‌تان را بی‌خیال و آرام کنید و دغدغه‌های ذهنی بی‌شمار دارید، فلان کتاب را ورق بزنید. اگر نمی‌توانید در جمع صحبت کنید و خجالت شما را مغلوب می‌سازد کتاب معروف قدرت بیان را مطالعه کنید.
زن کتابفروش لابه‌لای آن‌همه کتاب، رمان‌های معروفی هم می‌فروخت، «خشم و هیاهو» اثر ویلیام فاکنر را با آب‌وتاب تبلیغ می‌کرد، در مورد داستانش صحبت می‌کرد. از کتاب «کیمیاگر»، پائولو کوئیلو، «سمفونی مردگان» عباس معروفی و «سووشون» نوشته سیمین دانشور هم تعریف و تمجید می‌کرد که می‌تواند رمان‌هایی خواندنی برای این تابستان گرم و حوصله سربر به حساب‌ آید. از تلخی و اثرگذاری سمفونی مردگان می‌گفت و تأکید می‌کرد این رمان جایزه سال‌2001از بنیاد انتشارات ادبی فلسفی «سور‌کامپ» را دریافت کرده‌است.  سووشون را به زنان معرفی کرد و تأکید داشت که مطالعه آن برای تمام زنان مهم و لازم است. پس به من حق بدهید که تأثیر این فروشنده کتاب در بالا‌بردن سرانه مطالعه در کشور را ستایش کنم و آن را بهانه‌ای برای نوشتن یک دلنوشته بدانم. ما کمی قدیم‌ترها کتاب را فقط می‌توانستیم از کتابفروشی‌های انقلاب تهیه کنیم و رفتن به خیابان و میدان انقلاب برای تهیه یک جلد کتاب، از بزرگ‌ترین سرگرمی‌ها و هیجان‌های زندگی‌مان به‌حساب می‌آمد اما حالا فروشنده‌ها کتاب را تا ایستگاه‌های مترو می‌آورند. نه‌تنها غرفه‌های تخفیف50درصدی کتاب راه می‌اندازند که کتاب‌ها را تا واگن‌های مترو می‌آورند تا ما برای خرید و خواندن یک کتاب پیشقدم شویم. بهانه امرار معاش هم هست اما ما آن‌ را تلاش برای کتابخوانی برداشت می‌کنیم!
به‌عنوان یکی از مسافران همیشگی و سال‌های دور مترو آرزو دارم که تمام کتاب‌های این فروشنده به فروش برسد و زمانی‌که این زن کتاب‌هایش را تبلیغ می‌کند مسافری هدفون در گوش‌اش نباشد، موزیک گوش ندهد، در فضای مجازی مشغول نباشد، با تلفن صحبت نکند تا تبلیغات این زن را گوش دهد و بتواند کتابی بخرد؛ تنها آرزوی من در واگن مترو همین است.

این خبر را به اشتراک بگذارید