• پنج شنبه 6 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 16 شوال 1445
  • 2024 Apr 25
پنج شنبه 2 تیر 1401
کد مطلب : 164106
+
-

این دختر جوان، سفیری شده است تا فرش ایرانی را به جهانیان بهتر و بیشتر معرفی کند

عشقِ فرش، سودای مهاجرت را از سرم انداخت

عشقِ فرش، سودای مهاجرت را از سرم انداخت

 بهاره‌ خسروی

قرار بود چمدانش را ببندد و به دورترین گوشه دنیا مهاجرت کند. در تمام روزهایی که دنبال یادگیری زبان‌های خارجی و مشاغل لاکچری بود، هرگز به ذهنش خطور نمی‌کرد که روزی به حرفه موروثی‌شان بازگردد و کبوتر جلد سرای رحیمیه و بازار تهران شود. این قصه سارا مشایخ، دختری است که در سرای رحیمیه حجره فرش‌فروشی دارد و برای معرفی آن به بازارهای جهانی تلاش می‌کند.

سرنوشت چیز دیگری بود
سارا دختری دهه هفتادی است که در دانشکده هنر دانشگاه تهران رشته طراحی صنعتی خواند. البته در کنار تحصیل از علاقه‌اش به موسیقی غافل نماند و به‌صورت حرفه‌ای دوره‌های آموزشی این هنر را دنبال کرد، هر چند شغل آبا و اجدادی سارا در حوزه فرش بود و خانوادگی در این حرفه سابقه‌ای طولانی داشتند اما ترجیح می‌داد حرفه‌ای متناسب با دانش و توانایی‌اش و سازگار با روحیه‌اش انتخاب کند. کار در آتلیه عکاسی، مهد کودک، حوزه گرافیک و کارهای دفتری و اداری و آموزش موسیقی همه و همه را تجربه کرد اما گمشده او چیز دیگری بود. سارا عاشق رنگ و نقش و ترکیب آنها کنار یکدیگر بود؛ دختری که تفریحش در دوران کودکی گشت‌وگذار و قایم‌باشک میان فرش‌های سرای رحیمیه بازار بود، طبیعی است که شاید گمشده‌اش هم در هنر و صنعت فرش‌بافی بود. می‌گوید با یک سفارش تلفنی خرید فرش، مسیر زندگی‌اش حسابی تغییر کرد. حالا این دختر جوان علاوه بر اینکه این روزها در کسوت کارشناس، کار خرید و فروش فرش را انجام می‌دهد، در فضای مجازی با معرفی و قصه‌های فرش سعی در حفظ این هنر بومی را دارد.

رنگ غایب جعبه مدادرنگی
رنگ سفید یکی از رنگ‌های بی‌استفاده و اما پای ثابت جعبه مدادهای رنگی است که فقط نقاشان حرفه‌ای فوت و فن کار با این رنگ را بلدند. اما جالب است که این رنگ برای رنگرزی به‌ویژه نخ فرش‌ها بسیار مورد استفاده قرار می‌گیرد. سارا با اشاره به این موضوع گریزی به روزهای کودکی و رنگ همیشه غایب مداد رنگی‌هایش می‌زند. او تعریف می‌کند: «چیزی حدود20یا 25‌سال پیش بود که پدرم در اطراف تهران کارگاه قالی‌بافی داشت. برای رنگرزی پشم‌های ریسیده شده از رنگ سفید استفاده می‌شد. اغلب پدرم وقتی مداد رنگی می‌خرید، رنگ سفیدش را جدا می‌کرد و بقیه آنها نصیب من می‌شد. دنیای کودکانه‌ام با همان مدادها حسابی رنگین می‌شد. چه لذتبخش بود که پدرم بعد از چند روز دوری با یک بسته مداد رنگی به خانه باز می‌گشت و با قصه و داستان‌هایش از دنیای فرش برایم از دنیایی متفاوت تعریف می‌کرد که در فضای شهری کمتر فرصت تجربه آن را داشتیم».

قصه رنج فرش عتیقه
بعد از ماجرای مداد رنگی‌ها حالا نوبت قصه رنج فرش عتیقه‌ای است که از دوران کودکی تا امروز از وسایل محبوب سارا در خانه و این روزها در محل کار است. او با یادی از شیطنت‌های کودکی‌اش در سرای رحیمیه و ماجرای فرش عتیقه محبوبش می‌گوید: «‌علاقه به فرش در واقع از همان کودکی در ضمیر ناخودآگاه من نشسته بود. همه روزهای شیرین کودکی‌ام در میان فرش‌های سرای رحیمیه در حجره پدربزرگم گذراندم. خاطره دورهمی‌های کسبه‌ قدیمی و سفره پهن‌کردن و ناهار‌خوردن و چرت‌زدن بعد ازظهرها در دل فرش‌های رنگاررنگ، رنگین‌ترین بخش زندگی‌ام است. خاطرم هست روزی پدر با یک فرش کوچک به اندازه قنداق یک نوزاد به خانه آمد. این فرش تقریباً سوخته بود و شیرازه‌های آن نابود شده بود. پدر از سختی‌ها و رنجی که بر سر این فرش آمده بود برایم تعریف کرد که چه روزگاری را به‌خودش دیده تا امروز به‌دست ما رسیده و اینکه ممکن است علائم این سوختگی نشان از آتش‌سوزی باشد. منگوله‌های قدیمی در واقع نشان از قدمت این فرش داشت که با همه این اتفاقات به‌عنوان یک اثر تاریخی هویتی به‌دست ما رسیده است. از همان روز که پدرم قصه آن فرش را تعریف کرد، آن فرش محبوب من روی صندلی و زیرسازهایی که می‌خریدم بود. این روزها هم همان فرش را در مغازه روی میزم به‌عنوان یک اثر ارزشمند نگه داشته‌ام. در واقع این اتفاقات گرایش‌های اولیه من به فرش بود که به مروز زمان در غبار روزمرگی‌های زندگی کمرنگ شده بود».

تغییر مسیر زندگی با یک سفارش
اما می‌رسیم به ماجرای اتصال مجدد سارا به دنیای فرش و پیشه آبا و اجدادی‌اش که روایت جالبی دارد. تعریف می‌کند: «‌در دانشگاه هنر طراحی صنعتی خواندم و مثل هر جوانی بعد از فارغ‌التحصیلی دنبال شغل مناسب و به قولی دهان‌پرکن بودم. ابتدا سراغ کارهای دفتری و اداری رفتم. حتی مدتی کارهای گرافیکی، کار در آتلیه عکاسی و آموزش موسیقی به کودکان در مهد کودک را هم تجربه کردم تا اینکه روزی دوستی در خارج از کشور داشتم که به من سفارش خرید فرش داد. از سر کنجکاوی با توجه به پیشینه خانوادگی که داشتیم راهی بازار تهران شدم و با نیمچه اطلاعات و دوربین عکاسی که ازدوران دانشجویی داشتم شروع به عکس‌گرفتن از فرش‌ها کردم. تقریباً از ۱۲۰‌تخته فرش عکس گرفتم و اطلاعات و مشخصات آن را برای دوستم ارسال کردم. دوستم همه فرش‌ها را پسندید و من تقریباً همه آنها را که به‌صورت امانت از بازاری‌ها گرفته بودم فروختم. خیلی لذت بردم از اینکه در این کار موفق شدم و توانستم در نخستین تجربه همه فرش‌ها را بی‌آنکه سرمایه‌ای از خودم بگذارم بفروشم.» فروش فرش‌ها باعث می‌شود که سارا این بار با عزمی مصمم سراغ حرفه پدری در بازار تهران و سرای رحیمیه برود و برای خودش حجره‌ای دست و پا کند. البته او فقط به خرید و فروش فرش بسنده نکرد و سعی کرد با اطلاعات و علم بیشتر و به روزتری وارد وادی فرش شود.

فضای مجازی و احیای هنر اصیل ایرانی
به عقیده سارا کار فرش از همان ابتدا با رنج و عشق گره خورده است؛ حرفه‌ای که همه مراحل آن از چیدن پشم گوسفندان، ریسیدن، رنگرزی و گره‌زدن نخ‌ها به‌ تار و پود قالی و شانه‌زدن گره‌ها و در نهایت دست نوازش کشیدن روی هر رجی که بافته می‌شود سراسر عشق است. در واقع قالی‌باف با روح و جانش به تار و پود قالی گره می‌زند. این هنر اصیل پر‌زحمت و مشقت باید حفظ شود؛ هنری که تبدیل به ضرب‌المثل معروفی در کشور آلمان شده است. او می‌گوید: «‌آلمانی‌ها ضرب‌المثلی دارند که وقتی برای‌ کاری می‌خواهند به آن وزن و اعتبار دهند، می‌گویند مثل خانه‌ای که قالی ایرانی دارد». در واقع سارا برای حفظ همین اعتبار فرش ایرانی در فضای مجازی و اینستاگرام صفحه‌ای را برای معرفی فرش ایرانی راه‌اندازی کرده است. او در این‌باره توضیح می‌دهد: «‌من بلاگر فرش نیستم و در واقع از پیج برای تبلیغات تجاری استفاده نمی‌کنم. وقتی درمطالعاتم دیدم فرش ایرانی چه جایگاهی دارد تصمیم به تولید محتوا در حوزه فرش ایرانی برای جذب توریست و معرفی فرش ایرانی گرفتم. در واقع در این پیج، قصه‌ها و وقایع بازار رحیمیه و فرش‌ها را با زبان ساده برای همه تعریف می‌کنم تا با فرش ایرانی و ارزش، اهمیت و قدمت آنها شوند؛ اینکه هر فرش در هر منطقه‌ای دارای چه ویژگی‌‌هایی است و براساس اقلیم آب و هوایی چطور از آنها استفاده و نگهداری کرد و اینکه مردم با چرخه تولید فرش آشنا شوند. اما به فکر دو زبانه‌کردن پیجم به زبان انگلیسی هستم تا مردم بیشتری با ویژگی‌ها و اصالت فرش ایرانی آشنا شوند.»

میراث خانوادگی
سارا از نوادگان نسل پنجم خانواده مشایخ است که در حوزه فرش فعالیت می‌کنند. در واقع فرش شغل موروثی خانواده مشایخ است. سارا درباره موروثی‌بودن حرفه فرش در خانواده‌اش می‌گوید: «پدربزرگم و همچنین پدر همسر پدربزرگم همگی در کار فرش بودند. مادربزرگم از بافنده‌های فرش بود. وقتی پدربزرگ و خانواده پدری‌ام از اصفهان به تهران کوچ کردند، همگی در تهران کارگاه فرش‌بافی راه‌اندازی کردند و سرپرستی کارگاه را عهده‌دار شدند و در واقع از خانواده پدری‌ام می‌توان به‌عنوان افرادی نام برد که هنر فرش‌بافی را به تهران منتقل کردند. همانطور که می‌دانید اصفهان یکی از مناطق نمونه کشور در هنر فرش‌بافی است».

عکس رایگان با لباس‌های ترکمن
یکی از کارهای جالب حجره سارا برای جذب گردشگر و سرگرمی مشتری در زمان خرید در اختیار قرار‌دادن لباس‌های سنتی ترکمن برای گرفتن یک عکس یادگاری در حجره کنار فرش‌های رنگین مغازه است. او درباره این ابتکار جالبش می‌گوید: «لباس‌های ترکمنی که همگی نماد و نشانه فرهنگ و هنر بانوان این خطه زیبای کشورمان است و نشانگر فرهنگ وآداب و رسوم مردم کشورمان است، در روزهای شاد و مراسم‌ مهم، مهمانی‌ها و عروسی‌ها با لباس متنوع روزگارشان را شیرین می‌کنند. در واقع سعی دارم با این کار به نوعی معرفی بخشی از فرهنگ اصیل کشورمان را برای توریست‌ها و حتی بسیاری از جوانان که آشنایی با فرهنگ ترکمن ندارند، فراهم کنم تا علاوه بر خرید و لحظه‌های دلچسبی که از بازار تهران دارند یک لحظه خاطره‌انگیز را در کنار عزیزانشان ثبت کنند».

این خبر را به اشتراک بگذارید