• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
چهار شنبه 10 آذر 1400
کد مطلب : 146899
+
-

بازیگر هم‌محله‌ای سینمای ایران برای زندانی‌های جرایم غیرعمد گلریزان می‌گیرد

کتک خوردیم اما رضایت گرفتیم

کتک خوردیم اما رضایت گرفتیم

مژگان مهرابی

چهره‌ای جدی و هیبتی خشن دارد. ابروان گره خورده و کلام قاطعش این حس را ایجاد می‌کند که به نظر برسد انسان سرسختی باشد. اما تا کسی با او نشست و برخاست نکند متوجه قلب رئوف و روحیه لطیفش نمی‌شود. انگار باطن مهربان و پر از مهرش را پشت این ظاهر پنهان کرده باشد. از اهالی خوب محله چهارصددستگاه است و کسی نیست که دوستش نداشته باشد. «کیانوش گرامی» برای اهالی سینما بازیگری خوشنام و برای اهالی محله، حامی دلسوزی است.

در فیلم و سریال‌های زیادی بازی کرده و در همه‌شان خوش درخشیده است. سبک خاص خودش را دارد و آن چهره جدی با کلام طنز. از آزاد کردن زندانی‌های جرایم غیر‌عمد تا تهیه مایحتاج نیازمندان و حضور در گلریزان‌های مختلف در حیطه‌کاری اوست. به رغم روز پرکاری که پیش رو داشت، با خوشرویی پذیرای مهمانی شد که برای نخستین بار او را می‌دید. مهربانی پدرانه و لطافت کلامش این تصور را که او فرد خشک و رسمی است از ذهن پاک می‌کند. خیلی زود سر صحبت را باز می‌کند و به سال‌های دور برمی‌گردد. یعنی به ۵۰ سال پیش که پایش به سینما باز شد: «برخلاف دیگر بازیگران و دست‌اندرکاران سینما که با عشق پی این کار می‌روند، من خیلی به این کار علاقه‌مند نبودم. یک تابستان سرنوشتم را به این حرفه سوق داد. توسط دوستم اکبر سلطانی با برادرش حسن که فیلمبردار بود آشنا شدم. قرار شد در گروه آنها به‌عنوان تدارکاتچی کار کنم. چون فیلمبرداری در یکی از شهرهای شمال انجام می‌شد از عشق دیدن دریا قبول کردم. آن موقع ۱۳ سال داشتم.».

 بازی در ۴۰۰ فیلم
همکاری با حسن سلطانی، کارگردان، نقطه عطفی برای سوق دادن این نوجوان به هنر سینما شد. او در مدت فیلمبرداری مرتب به این سو و آن سو می‌دوید و جنم خود را در انجام کارها نشان می‌داد. همین شد که سلطانی در کنار کارهای تدارکاتی به او نقش کوتاهی هم داد. گرامی می‌گوید: «اسم این فیلم «آتش بدون دود» بود. حضورم در گروه هنرمندان شوقی را در من ایجاد کرد که به سمت بازیگری و انجام کارهای فنی سینما بروم. چون باید کار می‌کردم. ناگزیر در مدرسه شبانه ثبت‌نام کردم و درسم را هم ادامه دادم. در کنار کارهای فنی بازیگری حدود ۴۰۰ فیلم تولید و بازی کرده‌ام.»

 از کشتی‌ تا بازیگری
گرامی مرام خاصی دارد و آن‌منش جوانمردی و لوطی‌گری است. به گفته خودش، این خصلت را از گود زورخانه دارد. موضوعی که شاید کمتر کسی از آن خبر داشته باشد. می‌گوید: «کودکی و نوجوانی‌ام را در گود زورخانه و روی تشک کشتی گذراندم. کشتی گرفتن را دوست داشتم. با دوستانم باشگاه می‌رفتیم. البته زمان نوجوانی من باشگاه زیادی نبود. برخلاف امروز که در همه محله‌ها یک باشگاه وجود دارد. گاهی تا امجدیه می‌رفتم. برای دل خودم تمرین می‌کردم نه اینکه بخواهم آن را به‌عنوان ورزش قهرمانی دنبال کنم.

 شرکت در گلریزان
در بین گفت‌وگو تلفنش مرتب زنگ می‌خورد و او ناچار پاسخگوی مخاطبان پشت خطش می‌شود. لوطی منش حرف می‌زند، انگار این خصلت در خونش باشد. از صحبت‌هایش می‌توان متوجه شد برای یک گلریزان دعوت شده است. خیلی دوست ندارد در این‌باره صحبت کند اما به اصرار پاسخ می‌دهد: «هر‌کاری از دستم بربیاید برای دیگران انجام می‌دهم. این را از گود زورخانه یاد گرفتم. چندین بار رضایت ولی دم برای قصاص را گرفته‌ام. معمولاً با احمد محمودی و امین فرزانه که از رفقای با معرفتی هستند این کار را انجام می‌دهیم. خیلی وقت‌ها خانواده مقتول رضایت که نداده هیچ کتک‌مان هم زده‌اند.» به باور او مردم‌دوستی باید در خون کسی باشد. اگر عشق نباشد کسی در برابر دیگران احساس مسئولیت نمی‌کند. گرامی در خیابان حواسش به اطراف است و اگر ۲ نفر را در حال نزاع ببنید در هر شرایطی باشد به یاری او می‌رود. می‌گوید: «فرهنگ بدی در بین برخی از مردم ما باب شده که هنگام حادثه یا نزاع به جای کمک کردن برای دیدن صحنه و گرفتن فیلم اقدام می‌کنند. متأسفانه این از اصول انسان دوستی به دور است.»

خانه پدری
کیانوش گرامی محله قدیمی‌اش را دوست دارد چراکه بهترین خاطرات دوران کودکی‌اش را در اینجا گذرانده است. به گفته خودش از وقتی چشم باز کرده تا الان که ۶۰ سال دارد در محله چهارصددستگاه ساکن بوده است. با اینکه شرایط نقل مکان به محله‌های شمالی شهر را داشته اما عطای این جابه‌جایی را به لقایش بخشیده و به عشق خانواده و همسایه‌ها و رفقای قدیمی در محله مانده است. می‌گوید: «منطقه ۱۴ بافت مذهبی با مردمی اصیل و خونگرم دارد. هنوز بعضی از محله‌های آن مثل سرآسیاب و دولاب ماهیت خود را حفظ کرده‌اند. آن موقع که بچه بودم بیشتر اراضی اینجا زمین کشاورزی بود. یک قلعه بزرگ در اصفهانک وجود داشت. با یک در آهنی بزرگ. باغ فرید هم بود قلعه عزیزیه هم بود. که همه‌شان امروز به بزرگراه تبدیل شده‌اند.» او عرق زیادی به محله‌اش دارد. با غرور خاصی از دوستان شهیدش یاد می‌کند. شهید مسعود همت، عباس حیدری، شهید افراسیابی و... متذکر می‌شود چقدر با دوستانش در زمین‌های خاکی چهارصددستگاه گل کوچک بازی کرده است. گرامی هنوز خانه‌های حیاط‌دار و باصفای قدیمی را دوست دارد. چون معتقد است بوی خوش زندگی می‌دادند. می‌گوید: «با مادرم برای شست‌وشوی لباس یا ظرف سر فشاری می‌رفتیم. مادرم فوت کرده و جای او خالی است اما پدرم در قید حیات است و حضورش من را لبریز از عشق می‌کند.»

کمک به زلزله‌زده‌ها
«تقی زنجانی» از عکاسان هم‌محله‌ای است که دوستی دیرینه‌ای با کیانوش گرامی دارد. او درباره رفیقش می‌گوید: «گرامی هوای بازیگران را دارد به‌خصوص پیشکسوتان را. مرتب سرکشی می‌کند که کم و کسری نداشته باشند. وقتی یکی از هنرمندان بیمار می‌شود پیگیری می‌کند که کدام بیمارستان است برای عیادت برود. کمک‌های او به بازیگران پنهانی است. حتی خود بازیگران نمی‌دانند که گرامی کمک‌شان کرده است.» او در ادامه خاطره‌ای تعریف می‌کند: «کیانوش انسان سینه سوخته‌ای است. درد مردم را درد خود می‌داند و نسبت به مشکلات دیگران بی‌تفاوت نیست. چند سال پیش زلزله‌ای در آذربایجان رخ داد. آقای گرامی چند نفر از دوستان را جمع کرد و برای کمک راهی شدیم. قرار بود یکی ۲ روز بمانیم اما او با دیدن شرایط آن جا ماند و با همه خستگی که داشت همپای دیگران کمک می‌کرد.»

 

این خبر را به اشتراک بگذارید