کلر ژوبرت، نویسنده فرانسوی که برای کودکان و نوجوانان مینویسد
ادبیات از زندگی جدا نیست
نیلوفر ذوالفقاری
روزهای کودکی کلر ژوبرت با عشق به کتاب گذشت، علاقهای که بعدها در زندگی او پررنگتر شد و راهش را به دنیای حرفهای ادبیات کشاند. دنیای کودکی و کتاب، در بزرگسالی این نویسنده دوباره به یک نقطه رسید و نام کلر ژوبرت را بهعنوان نویسندهای که برای کودکان و نوجوانان مینویسد، بر سر زبانها انداخت. از روزهای کودکی نویسنده در پاریس تا حالا که حدود 40سال از سکونتش در ایران میگذرد، این نویسنده و تصویرگر، مسیر حرفهای طولانیای را طی کرده است. تحصیلات او لیسانس علوم تربیتی، فوق لیسانس ادبیات کودک و تحصیلات حوزوی (سطح دو) است. ژوبرت کار نویسندگی و تصویرگری را همزمان از سال 1375 آغاز کرد و به دو زبان فارسی و فرانسه مینویسد. با کلر ژوبرت درباره ادبیات و داستان در روزهای کرونایی گفتوگو کردهایم.
از نظر شما سالهای کرونا، رد پایی بر ادبیات و داستان خواهد گذاشت؟ اثر آن چه خواهد بود؟
قطعا چنین خواهد بود، چون ادبیات جدا از زندگی نیست. در ضمن بهخاطر طولانی شدن این دوران و آسیبهای جدیای که ایجاد کرده و همچنان میکند، لازم است که ادبیات کودک به آن بپردازد. یعنی هم بهعنوان موضوع جدیدی وارد ادبیات کودک شده، هم تأثیری که روی زندگی بچهها گذاشته در ادبیات کودک منعکس خواهد شد. بهدنبال آن، موضوعاتی مانند قدر دانستن از وجود عزیزان، اهمیت ابراز محبت، کنار آمدن با انزوا و تنهایی، مدیریت زمان، سالمتر زیستن و در امان نبودن از مرگ، در این ادبیات پررنگتر خواهند بود.
وقتی نوشتن نخستین اثرتان را شروع کردید، چه تصوری از نویسندگی و آینده خودتان در این حرفه داشتید؟ این مسیر چقدر منطبق با تصورتان بود؟
با تردیدهای بسیار شروع کردم و با اینکه این شروع همراه با ذوق و شوق زیادی بود، هیچ نمیدانستم که آیا راهی است که بتوانم ادامهاش بدهم؟ بهخصوص که سالهای اول در انزوا مینوشتم و فقط از کتابهای اصول داستاننویسی کمک میگرفتم. اما بعد این توفیق را داشتم که از راهنماییهای بزرگانی مانند زندهیاد نادر ابراهیمی یا محمدرضا سرشار بهره ببرم و کمی امیدوارانهتر ادامه بدهم. بسیار خدا را شکر میکنم که همچنان دارم برای بچهها مینویسم.
اگر به گذشته برگردید، باز هم نویسندگی را انتخاب میکنید؟
بله و حتما نویسندگی برای کودکان. اما سعی میکردم خیلی زودتر شروع کنم.
خودتان روزهای کرونایی را چگونه گذراندهاید؟ فعالیت حرفهای شما چه تغییری کرد؟
همچنان مطالعه میکنم و مینویسم و تصویرگری میکنم. آنچه تغییر کرده، تعطیل شدن بعضی جلسات و مجازی شدن بعضیهای دیگر است. از یک طرف بهخاطر حذف شدن موضوع تردد، صرفهجویی در وقت شده و از طرف دیگر، فعالیتهای مجازی مربوط به نوشتن و نقد داستان و غیره بسیار وقتگیر شدهاند. جنبه مثبتش این است که توانستم در چند دوره آموزشی شرکت کنم که اگر حضوری برگزار میشدند، امکان شرکت نداشتم.
قصهای هست که تا به حال به هر دلیل، موفق نشدهاید آن را بنویسید؟
بله داستانهای زیادی دارم که شروع به نوشتنشان کردهام اما موفق به کامل کردنشان نشدهام. تعدادی موضوع هم هست که خیلی دوست دارم در موردشان بنویسم ولی هنوز موفق نشدم.
اگر نویسنده نمیشدید، دوست داشتید فعالیت در چه حرفهای را تجربه کنید؟
دوست داشتم به بچههای محروم و آسیبدیده کمک کنم.
این روزها مشغول چه فعالیت ادبیای هستید؟
چند داستان نیمهکاره در دست دارم. تصویرگری یکی از داستانهایم را تازه شروع کردم. در ضمن مشغول ترجمه چندتا از داستانهایم به زبان فرانسه هستم، به درخواست ناشر، برای شیعیان کشورهای فرانسه زبان.
بهنظر شما چطور میتوان کودکان و نوجوانان نسل جدید را، با این همه تنوع سرگرمی، به کتاب علاقهمند کرد؟
در زمینه کتابخوانی، خیلی از بچهها نیاز دارند یک بزرگتر همراهیشان کند، کتاب خوب در دستشان بگذارد و یاریشان کند تا به مرور زمان بتوانند با کتاب مأنوس شوند و از مطالعه لذت ببرند. تا جایی که میدانم، کسانی که با عشق و صبوری و صرف وقت زیاد مشغول ترویج کتابخوانی نزد کودکان و نوجوانان هستند، بسیار موفقند. برای این عزیزان آرزوی سلامتی و برکت وقت و توفیق روزافزون دارم.
لینالونا -دفتر نشر فرهنگ اسلامی
«سر تکان دادم و دست انداختم دور گردنش. چقدر خوشحال بودم که برگشته بود و دیگر اَخمو نبود. پرسیدم: «چی را میخواستی به من بگویی؟» با خوشحالی گفت: «پس نامهام را پیدا کردی!» با چشمهایم آره گفتم و دوباره پرسیدم: «چی را میخواستی بگویی؟» کلاهش را کمی جابهجا کرد و گفت: «خیلی فکر خوبی کردی که خودت را پوشاندی.» گفتم: «فکر خدا است؛ نه فکر من، ولی...»
در جستوجوی خدا -کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
در خلاصه داستان این کتاب آمده: «موشکا سنجاب کوچک هر روز از بالای درخت میدید که بیبی سکینه خدا را صدا میزند اما هیچکس جوابش را نمیدهد. روزی موشکا تصمیم میگیرد برود خدا را پیدا کند و از او بخواهد جواب بیبی سکینه را بدهد.» این کتاب برای کودکان 7تا 12سال مناسب است.
لبخند خدا -نشر داستان
از پاریس تا تهران با ادبیات
کلر ژوبرت در سال 1340 در فرانسه به دنیا آمد، کودکی او و سه برادرش جز بازیهای کودکانه، با علاقه به کتاب همراه بود. کلر کوچک علاقه خاصی به نقاشی کردن، درست کردن کاردستی و کتاب خواندن داشت. هنوز هم تعدادی از کتابهای کودکی خود را نگه داشته، کتابهایی که یادآور خاطرات شیرین او هستند. اما شاید خودش هم تصور نمیکرد روزی زندگی در ایران را تجربه کند. بعد از اینکه در 19سالگی و بهدنبال کنجکاویهایش درباره دین، به اسلام گروید، ازدواج با یک دانشجوی ایرانی باعث شد بعد از مدتی ساکن ایران شود. علاقهاش به زبان فارسی، انگیزهای قوی برای یادگیری این زبان بود. حدود 25سال پیش نوشتن را شروع کرد و به فارسی و فرانسوی مینوشت، اما آن روزها به فکر انتشار کتاب نبود. علاقهاش به نقاشی باعث شد همزمان با داستاننویسی، به فکر تصویرگری داستانهایش بیفتد و این دو هنر را در کنار هم ادامه دهد. سؤالهای کودکانه پسرانش، ایده بسیاری از داستانها را در ذهن او پروراند. او که علاقه ویژهای به نوشتن برای کودکان و نوجوانان دارد، فرصت ارتباط با این مخاطبان را شیرینتر از هر جایزهای میداند. او تلاش میکند ارتباطش را با بچهها حفظ کند و به پژوهش در ادبیات کودک و فلسفه با کودکان هم علاقه ویژهای دارد. کتابهایی از او به زبان فرانسوی در لبنان و فرانسه هم منتشر شده است. او معتقد است علاقهمند شدن به کتاب، میتواند یکی از مهمترین و شیرینترین اتفاقات برای هر کودک باشد. دغدغه کلر ژوبرت در آثار داستانی کودکانهاش، پاسخ به سؤالات کودکان درباره خدا و دین است. او تلاش میکند تا از طریق داستانهای ساده و جذاب با دادن سرنخهایی به کودکان به سؤالاتشان جواب دهد.
مجموعه چهار جلدی «قصههای ریزهمیزه» با نویسندگی و تصویرگری کلر ژوبرت با عنوانهای «کیسه شادی»، «لبخند گمشده»، «لبخند خدا» و «قطرههای ریزریزو» منتشر شده است. در بخشی از کتاب «لبخند خدا» میخوانیم: «زوزون، حلزون کوچولو با شادی گفت: چه خوب که بهار آمده! من بهار را خیلی دوست دارم؛ بهخاطر باران خوبش. پروانه گفت: من بهخاطر شکوفههای گیلاس، بهار را خیلی دوست دارم. سنجاقک کمی فکر کرد و یک نفس گفت: من بهخاطر رقص آفتاب روی رودخانه عاشق بهارم. زوزون با شادی گفت: چه قشنگ گفتی سنجاقک».