آیین سینما
مسعود میر- روزنامهنگار
«رسالت»، «پیام» یا اصلا همان «محمدرسولالله» خودمان، هرچه میخواهید صدا کنید، اسم این فیلم را اما بهواقع رسم این فیلم بود که هنوز هم سبب میشود نتوان از کنارش رد شد و تماشایش نکرد. این معجزه البته خیلی سال پیش، درست همان سالهایی که مصطفی عقاد برای ساخت چنین فیلم پردردسری تصمیم گرفته بود هم جلوهگر بود. میپرسید چرا؟ سناریویی که آنتونی کویین بپسندد را اقوام نهچندان موافق سینمای بنده هم در طالقان و سیستان دیدند و گریستند و کیفور شدند. این معجزه نیست؟ معجزه همانجاست که پای تلویزیون سیاهوسفید خانه، فیلمی را میدیدم که پدر و مادرم روی پرده سینما دیده بودند و باز هم تماشایش را از دست نمیدادند. معجزه همان بود که در لحظه پرتاب نیزه به سینه حمزه، نه صدای موسیقی فیلم که گویی صدای ما هم میبرید، انگار نامردی سینه ما را هم میشکافت، بازدمی سنگین داشتیم و اشکهایمان را از هم پنهان میکردیم. معجزه همان بود که با صدای اذان بلال ما ذوق میکردیم و در هنگامه نشستن شتر سفیدرنگ بر زمینی که مسجد پیامبر آنجا ساخته شد، ما هم در دلمان هلهله میکردیم. ابوسفیان در جایی از فیلم میگفت محمد نه از در که از دلها وارد میشود و انگار این آیین و معجزه سینما هم از دل به جان ما رسوخ کرد تا هنوز هم که هنوز است تماشای فیلم مصطفی عقاد دلنشین و خواستنی باشد.