• پنج شنبه 6 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 16 شوال 1445
  • 2024 Apr 25
دو شنبه 7 تیر 1400
کد مطلب : 134384
+
-

جای دعوا، فکر کنید

جای دعوا، فکر کنید

میثم قاسمی

زمانی که واژه «امنیت» به‌کار برده می‌شود، بسیاری از ما به تلاش سربازان از جان گذشته کشور در مرزها فکر می‌کنیم. دور نیستند روزهایی که آژیر خطر به صدا در می‌آمد و بمب‌ها و موشک‌های دشمن، مهمان ناخوانده خانه‌ها، مدارس و بیمارستان‌ها می‌شدند؛ روزهایی که بخشی از خاک ما در اشغال بیگانه بود و صدها هزار نفر برای تامین امنیت کشور تهدید شدند و جان خود را از دست دادند. ما از آن روزها عبور کرده‌ایم و حالا به‌نظر می‌رسد واژه امنیت را باید در معنی گسترده‌تری به‌کار گیریم.
در روزهای گذشته 2حادثه جاده‌ای در کشور رخ داد. در اولی، برخی از دوستان من مجروح شدند و بدتر آنکه 2همکار جوان جان خود را از دست دادند. چند ساعت بعد، تصادفی در جاده ابرکوه به دهشیر رخ داده که 7کشته و 32مجروح به جا گذاشت. از نگاه انسانی و به دور از آشنایی‌ها، من تفاوتی میان مصدومان و کشته‌شدگان این دوحادثه با قربانیان حوادث جاده‌ای در طول سال نمی‌بینم. چند روز پیش از این حوادث، کارگران بخش‌هایی از پالایشگاه‌ها و پتروشیمی‌های کشور در اعتراض به شرایط کاری خود اعتصاب کردند. فصل مشترک این دو حادثه جاده‌ای و آن اعتصاب‌ها، موضوع امنیت است. در روزگاری که بسیاری از کشورهای دنیا چندین دهه است جنگ کلاسیکی نداشته‌اند، امنیت و ایمنی به‌گونه دیگری تعریف می‌شود و امنیت شغلی، ایمنی حمل‌ونقل و امنیت شهری و مهم‌تر از همه امنیت روانی به مهم‌ترین دغدغه‌های حکومت‌ها تبدیل شده‌اند. در نوع کلاسیک امنیت، بیش از همه نیروهای نظامی نقش‌آفرینی می‌کنند اما در انواع دیگر، دستگاه‌ها، نهادها و بخش‌های بسیاری درگیر کار هستند که اتفاقا همین تنوع، کار را سخت‌تر می‌کند. بارها شاهد بوده‌ایم که در هنگام بروز حادثه‌ای ناگوار یا زمانی که کارگران از نبود امنیت شغلی گلایه می‌کنند، دستگاه‌های مسئول، تقصیر را گردن دیگران می‌اندازند. اگر- خدای ناکرده- دشمن به کشور حمله کند، نیروهای نظامی نمی‌توانند بگویند پلیس راه مقصر است اما هنگامی که اتوبوسی به ته دره سقوط می‌کند و جان‌های عزیزی از دست می‌روند، دعوا میان انبوهی از دستگاه‌ها آغاز می‌شود، کمیته‌های حقیقت‌یاب ماموریت می‌گیرند و در نهایت یا گزارشی داده نمی‌شود یا مانند حادثه پلاسکو، بیانیه‌ای منتشر می‌شود که در آن ابر و باد و مه و خورشید و فلک، مقصر خوانده می‌شوند. امنیت در معنای وسیع و غیرکلاسیک آن  عنصر گمشده این روزهای زندگی ماست. آدم‌هایی که جرأت استفاده از تلفن همراه خود در خیابان را ندارند، می‌ترسند از پل‌های عابر پیاده استفاده کنند، با ترس سوار اتوبوس‌های بین‌شهری و هواپیما می‌شوند و نمی‌دانند فردا صبح که به محل کار می‌روند، همچنان کار دارند یا اخراج شده‌اند. همه اینها و موارد بسیار دیگر، امنیت روانی شهروندان را به خطر می‌اندازد و از آنها انسان‌هایی زخم‌خورده، عصبی و ناآرام می‌سازد. ما نیاز به بازتعریف واژه امنیت و از آن مهم‌تر، دستگاه‌های مسئول حفظ امنیت داریم.

نان خون‌آلود   در اینستاگرام
شاهد حلاج


خبر را کمتر کسی است که نداند، دو همکار جوان ما به‌خاطر نابخردی گروهی که مسئول نامیده می‌شوند اما کمترین مسئولیتی را قبول نمی‌کنند در اوج جوانی به خاک سپرده شدند. اما موضع من در این متن کوتاه افرادی هستند که از این نامسئولان هم وقاحت بیشتری دارند و با نام از دنیا‌رفتگان شروع به ساخت صفحات متعددی در فضای مجازی کرده‌اند تا نان در خون بزنند و مال بر مال بیفزایند. از صفحاتی در فضای مجازی می‌نویسم که تعدادشان از انگشتان دو دست هم تجاوز می‌کند؛ افرادی که مشخص نیست کیستند و چیستند با نام دو جان‌باخته اتوبوس خبرنگاران ارومیه صفحاتی جدید گشوده‌اند و با اسم و رسم و توجهی که این روزها بر نام و خدمات آنها متمرکز است فالوئر جمع می‌کنند تا در آینده نه‌چندان دور با تغییر نام آن پیج، برای تبلیغ و گرفتن آگهی و کسب درآمد اقدام کنند. البته عده‌ای به این هم بسنده نکرده‌اند و از هشتگ #ریحانه_یاسینی، #مهشاد_ کریمی و # اتوبوس_خبرنگاران_ارومیه را برای پست و متن‌هایی که هیچ ربطی به موضوع ندارد، استفاده می‌کنند تا شاید بازدیدی بگیرند و لایکی داشته باشند. آن دو عزیز و بازماندگان آن اتوبوس گام در راه اعتقادشان که وطنی بهتر بود گذاشته بودند. خیلی وقت بود که این راه را شروع کرده و در این راه ثابت قدم هم بودند؛ کما اینکه جست و جوی اینترنتی نام هرکدام از آن بیست و چند نفر دلیلی بر این ادعاست. اما به‌خاطر بی‌تدبیری، دو عزیز از آن جماعت در کمال ناباوری جانشان را از دست دادند. شاید در راهشان وقفه‌‌ای افتاده باشد اما هر آن کس که واقعا خبرنگار است و نه آنکه نام خبرنگار و روزنامه‌نگار را یدک می‌کشد ادامه‌دهنده این راه است. دست آخر اینکه روی سخنم با افرادی است که برای دانستن اندیشه و راه دو عزیز از دست‌رفته صفحاتی که با نام آنهاست را دنبال می‌کنند، ‌ای کاش صفحه واقعی را دنبال کنید که یافتنش با توجه به تعداد و تاریخ پست‌ها و نوع متونی که در آن منتشر شده زیاد هم سخت نیست.‌ ای کاش هر صفحه در اینستاگرام شناسنامه‌ای داشت که مشخص شود هر صفحه را چه زمان باز کرده‌اند و چه تغییرات مهمی در آن رخ داده است تا شاید چنین جاعلانی به اهداف غیرانسانی خود نرسند. اما حالا که چنین امکانی فراهم نیست از تک‌تک شما خواهش می‌کنم آگاه باشید و در جهت آگاه‌کردن دیگران گام بردارید تا همه با هم وطن را جای بهتری کنیم.

دریاچه ارومیه دلش نمی‌خواست فقط تیتر خبر‌های بد حوادث باشد و این بار خبری خوش دارد. تصویری از دریاچه ارومیه برنده بخش عکس سال Photo Of The Year مسابقه عکاسی سیه‌نای ایتالیا شد.
عکاس: مسعود میرزایی



 

این خبر را به اشتراک بگذارید