کولی من، ای بهار گم‌شده بازآ

سربرسر سوزی می‌گذارم در ایوانی که خودش را وقف دوبند لباس کرده و حالا که زمستان است و این وظیفه به شوفاژ واگذار شده او بی‌رخت و لباس مکدر و مغموم است.