جنگ شده بود ما فقط تار و سه‌تار داشتیم

روایتی از پیکر زخمی موسیقی ایران در سال‌های جنگ و پساجنگ
«بی‌صدا اشک می‌ریختم. پاهایم را به زمین چسبانده بودم که مطمئن باشم پرواز نکرده‌ام. بی‌وزن بودم. سرگیجه داشتم و گاهی که به حال خودم برمی‌گشتم می‌دیدم در ردیف آخر، آنها چانه خود را روی لوله تفنگ‌هاشان گذاشته و به صدای ساز من گوش می‌دهند.