• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
یکشنبه 14 اردیبهشت 1399
کد مطلب : 99719
+
-

ادبیاتی که عبوس نیست

یاور یگانه

اغلب ما تبحر زیادی در ردیف کردن دلایل مختلف برای کتاب نخواندنمان داریم، آنقدر که می توان از این دلایل واهی و واقعی چندین جلد کتاب نوشت و این کتاب ها را هم به همه کتاب هایی که نخوانده ایم اضافه کنیم! جدا از نداشتن وقت یا علاقه و قیمت بالای کتاب و دستمزدهای پایین اغلب مردم، یکی از مواردی که در بی‌علاقگی افراد به مطالعه موثر است، ترس از عدم درک موضوعات مطرح‌شده در کتاب است. کتاب های ادبی فاخر، به غلط، چهره ای عبوس در ذهن کتابخوانان غیرحرفه ای دارند که همین مسئله باعث می شود از رفتن به سمت آنها خودداری کنند. اما اگر کتابی زبان سلیس و طنزگونه داشته باشد و روایت خود را بی دست انداز و کلمات و مفاهیم غامض پیش ببرد، در این صورت چه بهانه ای برای نخواندنش وجود دارد؟ یا اگر یکی از شاهکارهای مسلم تاریخ ادبیات با کلی تصاویر خوش‌آب‌ورنگ همراه شده باشد دیگر چطور می شود از خواندنش صرف نظر کرد؟ در این صفحه به معرفی کتاب های خوش‌خوان و مفرح «یوناس یوناسون» و« استفن اوئه» پرداخته ایم که نوشته هایشان می‌تواند انتخاب بسیار خوبی برای روزهای خانه‌نشینی باشد.   

حرف‌های یوناس یوناسون درباره امید، نوشتن و معنای زندگی
نوشتم چون به هویت نیاز داشتم

آدم‌های زیادی در دنیا هستند که برای موفق شدن در حرفه‌شان قید خیلی چیزها ازجمله سلامت و خانواده‌شان را می‌زنند و خواب و خوراک را بر خود حرام می‌کنند تا بتوانند به چیزهایی که می‌خواهند برسند. اما یوناس یوناسون درست زمانی که دریافت همه آن چیزهایی که خودش را برایشان هلاک کرده مثل وزنه‌هایی هستند که به او اجازه حرکت نمی‌دهند، تصمیم گرفت خودش را از شر آنها رها کند و آزادی‌اش را به‌دست آورد. احتمالا همین شجاعت و البته صمیمیتی که در داستان‌هایش به چشم می‌خورد، باعث شده بتواند شخصیت‌هایی بیافریند که الهام‌بخش بقیه آدم‌ها باشد. در این گفت‌وگوی کوتاه او می‌گوید سراغ نوشتن رفت تا هویتش را بشناسد.

 رمان‌هایتان شخصیت‌های اصلی عجیب‌وغریبی دارد که گرفتار اتفاقات غیرعادی می‌شوند. شخصیت‌هایتان را چطور خلق می‌کنید؟
شخصیت‌ها را از دنیای خارج گرد هم می‌آورم؛ درباره آنها مطالعه می‌کنم، آدم‌های واقعی را در تلویزیون می‌بینم، با آنها ملاقات می‌کنم و در ذهنم بایگانی‌شان می‌کنم. و بعد به کتابخانه ذهنم رجوع می‌کنم، آدم‌ها را انتخاب می‌کنم و با هم ترکیبشان می‌کنم. برای این کتاب، می‌توانستم یک مربی آموزش رانندگی را انتخاب کنم که رانندگی بلد نباشد، یا یک اقتصاددان را انتخاب کنم که طریقه حساب کردن را نداند. به جای این‌ها، کشیشی را انتخاب کردم که به خدا باور نداشت.

 معمولاً نوشته‌هایتان را با عبارت‌های عجیب‌وغریب، کمدی یا القاکننده احساس خوب توصیف می‌کنند؛ آیا فاخر نبودن آثارتان باعث خنده خواننده می‌شود؟
بله. از نظر من عجیب است که اثر ادبی فاخر نباید خنده‌دار باشد یا حس خوبی به مخاطب منتقل کند. اگر هوشیارانه به بشریت نمی‌پرداختیم، نمی‌دانم می‌توانستیم زنده بمانیم یا نه.

 نخستین رمانتان، «مرد صدساله‌ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد»، در 45 کشور منتشر شده و بیش از 10میلیون نسخه از آن به فروش رفته است. موفقیت آن را به چه چیز نسبت می‌دهید؟
نمی‌توان برای موفقیتش فقط یک دلیل آورد. آن را برای 6انتشارات بزرگ در سوئد فرستادم و پنج تای اول گفتند متشکریم ولی نه، چاپش نمی‌کنیم. تنها ششمین انتشارات به من جواب مثبت داد. فکر می‌کنم هم مهارت و هم خوش‌شانسی بود. به طریقی توانستم با گروه‌های سنی مختلفی ارتباط برقرار کنم. خیلی از آثار ادبی ناامیدی و یأس و تراژدی را القا می‌کنند. فکر می‌کنم موفقیتم به‌خاطر این است که من امید می‌دهم.

 پیش از این گفته بودید که نوشتن مرد صدساله... 47 سال طول کشید. چه کاتالیزوری کمک کرد در آخر آن را به اتمام برسانید؟
من یک شرکت رسانه‌ای را اداره می‌کردم و 107کارمند داشتم و آن‌قدر احمق بودم که فکر می‌کردم مسئول کل آنجا هستم، همه‌چیز حتی دستگاه‌های کپی! کاملاً از پا درآمدم. از هم پاشیدم. برای همین در نهایت شرکت را فروختم و به مرز سوئیس ـ ایتالیا آمدم، هویتم را گم کردم. ناگهان شخصی بی‌هویت شدم. به یک هویت نیاز داشتم. و 130 صفحه از کتاب مرد صدساله... را از سال‌ها قبل نگه داشته بودم.

 بنابراین نوشتن به روان‌درمانی‌تان تبدیل شده است؟
به نوعی، هرچه بیشتر نگران همه‌چیز می‌شدم آلن کارلسون (شخصیت اصلی مرد صدساله...) بی‌خیال‌تر می‌شد. دوست نداشتم شبیه او باشم، چون او ابلهی سیاسی است، با این حال، از گذشته تا امروز، روی شانه‌هایم نشسته و هروقت نگران می‌شوم به من می‌گوید: «آروم باش.» او روان‌درمانگر من است.

 شخصیت‌هایتان در «اندرس قاتل و معنای هرآنچه هست» به‌دنبال معنای هرآنچه هست می‌گردند. معنای هرآنچه هست برای شما چیست؟
سفرِ زندگی‌مان معنای هرآنچه هست است. اگر به قدر کافی سفر کنید ــ هم ذهنی و هم فیزیکی ــ خرسند از دنیا می‌روید.

مردی که یادگرفت دست از هراس بردارد و به نوشتن عشق بورزد
یوناس یوناسون پنجاه‌وهشت‌ساله، تمام عمر به‌عنوان روزنامه‌نگار، مشاور رسانه و بعدها صاحب و مدیرمسئول یک شرکت فعال در حوزه رسانه‌ مشغول به کار بوده است. به گفته خودش، در 20سال از عمرش، 16ساعت از شبانه‌روز را صرف کار می‌کرد. یوناسون می‌گوید: «رسمأ با شغلم ازدواج کرده‌ بودم». او خودش را در کار غرق کرده بود و استرس در وجودش موج می‌زد. آن روزها، گاهی برای خلاصی از استرس، چند صفحه برای خود می‌نوشت که در آخر به تولد نخستین کتابش انجامید. او در دوران کاری پرمشغله و ناآرامش احساس خوبی نداشت و سرانجام اتفاقی باعث شد یک «آلن» (نام شخصیت 2 کتاب «مرد صدساله‌ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد» و «دیگر ماجراهای اتفاقی مرد صدساله» نوشته یوناسون) درونش پدیدار شود و به او کمک کند. اواخر سال 2003، پس از پشت سر گذاشتن 2 جراحی در ناحیه کمرش، یک قرار مصاحبه با ورزشکار فوق‌ستاره‌ای را از دست داد. در پی آن احساس کرد قلبش به‌شدت درد گرفته و احتمال داد که دچار سکته قلبی شود. پس از معاینات پزشکی، دکتر به او گفت که این خود اوست که با استرس بیش از حد، بدنش را به چنین روزی انداخته است وگرنه قلبش در کمال سلامت و بدون مشکل می‌تپد. در سال 2005، دریافت که اوضاعش به تغییری اساسی نیازمند است. تصمیم گرفت شرکتش را به فروش بگذارد. او ازدواج کرد و به سوئیس نقل مکان کرد اما در ازدواجش با شکست مواجه شد. پس از طلاق غم‌انگیزش، به همراه پسرش، مجددا به سوئد بازگشت. او به روستایی در جنوب سوئد نقل مکان کرد و این‌بار، نوشتن را با جدیت دنبال کرد. یوناسون در محل زندگی‌اش، تعدادی جوجه، مرغ‌ و خروس و یک گربه دارد. زندگی ساده و بی‌آلایش امروز او در تضاد با شهرت جهانی کتاب‌هایش است که به 36 زبان ترجمه شده‌اند. او که در زندگی با استرس و غم‌های زیادی روبه‌رو بود، با نوشتن کتاب و با بهره‌گیری از طنز منحصربه‌فردش، تلاش کرد منبع آرامشی برای خود و مردم جهان بسازد. قهرمان او، آلن که صد و یک‌ساله شده، در کتاب دیگر ماجراهای اتفاقی مرد صدساله به نقاط مختلف دنیا سفر می‌کند و به همراه دوستش افراد مهمی را ملاقات می‌کنند. این دو از مهم‌ترین وسیله ارتباطی این روزها، یعنی تلفن‌ همراه هوشمند، استفاده می‌کنند و روند داستان به‌گونه‌ای است که ناگزیر شما را به خنده وا می‎دارد. از دیگر آثار یوناسون می‌توان به کتاب «اندرس قاتل» اشاره کرد. در این کتاب، او روند سریع‌تری را برای روایت داستان در پیش گرفته است. اندرس قاتل، شخصیت منفی داستان است اما مخاطب را شیفته خود می‌کند. اندرس که تازه از زندان آزاد شده، برای گانگسترها خرده‌کارهایی انجام می‌دهد. او یک کشیش و یک مهماندار را ملاقات می‌کند که این ملاقات، شروعی برای اتفاقات تازه خواهد بود.

آروم باش
به نوعی، هرچه بیشتر نگران همه‌چیز می‌شدم آلن کارلسون (شخصیت اصلی مرد صدساله...) بی‌خیال‌تر می‌شد. دوست نداشتم شبیه او باشم، چون او ابلهی سیاسی است، با این حال، از گذشته تا امروز، روی شانه‌هایم نشسته و هروقت نگران می‌شوم به من می‌گوید: «آروم باش.» او روان‌درمانگر من است

این خبر را به اشتراک بگذارید