• دو شنبه 28 اسفند 1402
  • الإثْنَيْن 8 رمضان 1445
  • 2024 Mar 18
پنج شنبه 24 اسفند 1396
کد مطلب : 9891
+
-

تئوری مرگ هاوکینگ

گزارش
تئوری مرگ هاوکینگ

استیون هاوکینگ، مرگش هم مانند زندگی‌اش عجیب بود. کسی که سال‌ها از هر نوع حرکت عاجز بود و فقط می‌توانست چشم‌هایش را حرکت دهد در سیصدمین سالگرد مرگ گالیله متولد شد و روز گذشته پس از ۷۶ سال زندگی در روز تولد آلبرت اینشتین از دنیایی که در کشفش نقش مهمی داشت رفت.
این فیزیک‌دان نظری و کیهان‌شناس پس از ۴۰ سال فعالیت علمی هر چند هیچ وقت موفق به بردن جایزه نوبل نشد اما به‌خاطر کارها و مبارزه با شرایط خاصش شهرتی جهانی داشت. شاید خیلی‌ها اگر شرایط او را داشتند از فیزیک و کشف جهان که هیچ از زندگی هم نا‌امید می‌شدند. هاوکینگ مبتلا به بیماری اسکلروز جانبی آمیوتروفیک بود و توانایی هیچ نوع تحرکی نداشت؛ نه می‌توانست بنشیند، نه برخیزد و نه راه برود. حتی قادر نبود دست و پایش را تکان بدهد یا بدنش را خم و راست کند و حتی توانایی حرف زدن هم نداشت. اما با این حال نظریاتش پنجره‌هایی جدیدی از شناخت دنیا را گشود، سفر می‌کرد و در زمان سخنرانی‌هایش نمی‌توانستید جایی در سالن پیدا کنید.
 زمانی که در ۲۱ سالگی بیماری هاوکینگ تشخیص داده شد و بدنش به‌تدریج شروع به فلج شدن کرد بسیاری از پزشکان تصور می‌کردند او با این شرایط چند‌سالی بیشتر دوام نمی‌آورد. اما او برای زمان مرگش تئوری دیگری داشت و با سال‌ها زندگی و فعالیت حتی بیشتر از آدم‌های سالم آن را به اثبات رساند.
او به‌خاطر دستاوردهای علمی بزرگی در زمینه سیاهچاله‌ها و نسبیت عام مشهور بود و چند کتاب علمی به زبان مفهوم و ساده نوشت که مشهورترین آنها تاریخچه مختصر زمان بود. او نخستین کسی بود که شروع به تدوین یک نظریه کیهان شناختی با ترکیب فیزیک کوانتوم و نسبیت کرد.
لوسی، رابرت وتیم، فرزندان او روز گذشته با اعلام مرگ پدرشان نوشتند: «او یک‌بار گفته بود کیهان ارزش زیادی نخواهد داشت مگر آنکه خانه کسانی باشد که دوستشان داری. جای او برای همیشه خالی خواهد بود.»
خانواده‌اش می‌گویند: او در آرامش در خانه‌اش در کمبریج در گذشته است، اما از جزئیات مرگ او و علت آن هیچ‌کس خبر ندارد. وی جمله‌ای مشهور داشت که بارها آن را در سخنرانی‌های مختلفش تکرار کرده بود: «بزرگ‌ترین دشمن دانش، نادانی نیست؛ گرفتاری در توهم دانایی است.» او سال‌ها برای دانایی جنگید.

هاوکینگ چرا مهم بود؟

اِستیوِن ویلیام هاوکینگ، فیزیکدان نظری، کیهان‌شناس و مدیر تحقیقات مرکز کیهان‌شناسی نظری در دانشگاه کمبریج بود. او عضو جامعه سلطنتی هنر و عضو ثابت جامعه اسقفان دانشمند بود و در سال ۲۰۰۹ موفق به دریافت مدال آزادی ریاست‌جمهوری آمریکا شد.
هاوکینگ به‌مدت 30سال یعنی از سال ۱۹۷۹ تا اول اکتبر ۲۰۰۹، کرسی ریاضیات لوکاس را در اختیار داشت. او به‌خاطر فعالیت در زمینه کیهان‌شناسی و گرانش کوانتومی به‌ویژه در زمینه سیاه‌چاله شناخته شده‌است. کتاب تاریخچه زمان او که با رکورد ۲۳۷ هفته‌ پرفروش‌ترین کتاب در انگلیس باقی ‌ماند، باعث شهرتش شد. همچنین، کتاب طرح بزرگ او که در اواخر سال ۲۰۱۰ به چاپ رسید پس از چند روز به یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های آمازون تبدیل شد. رساله دکتری استیون هاوکینگ با عنوان «خواص جهان‌های در حال بسط» که در سال ۱۹۶۶ نوشته شده در دسترس عموم قرار دارد. هاوکینگ در ۲۴سالگی زمانی که دانشجوی فوق‌لیسانس هال‌ترینیتی کمبریج  بود این پژوهش ۱۳۴صفحه‌ای را نوشت. زمینه پژوهشی اصلی وی کیهان‌شناسی و گرانش کوانتومی است. از مهم‌ترین دستاوردهای وی مقاله‌ای است که به رابطه سیاه‌چاله‌ها و قانون‌های ترمودینامیک می‌پردازد. او نشان می‌دهد سیاه‌چاله‌ها بعد از مدتی به وسیله زوج‌های ذرات مجازی که در افق رویداد آن تشکیل می‌شود، نابود می‌شوند که همین زوج ذرات پیش‌بینی می‌کند که سیاهچاله‌ها باید امواجی از خود تابش کنند که امروزه این امواج به نام تابش هاوکینگ (و گاهی تابش بِکستِین- هاوکینگ) خوانده می‌شوند. مقاله مشترک استیون هاوکینگ و پنروز که در سال ۱۹۷۰ منتشر شد ثابت می‌کرد اگر نسبیت عام درست باشد و جهان دارای آن مقدار ماده که مشاهده می‌کنیم باشد، باید تکینگی انفجار بزرگ در گذشته رخ داده باشد.  هاوکینگ معتقد بود تلاش‌ها برای آفریدن هوش مصنوعی، تهدیدی برای وجود بشر است و توسعه کامل تکنولوژی هوش مصنوعی می‌تواند پایان نژاد بشر باشد. هشدار این دانشمند درباره تکنولوژی‌ای است که خود او نمونه‌ای ساده از آن را برای برقراری ارتباط (سخن گفتن) استفاده می‌کرد. هاوکینگ می‌گفت نسخه‌های ابتدایی هوش مصنوعی که تاکنون ابداع شده‌اند مفید بوده‌اند اما با وجود این، از تبعات آفرینش تکنولوژی که بتواند با انسان برابری کند یا از او پیشی بگیرد، ابراز نگرانی می‌کرد. او همچنین عقیده داشت یک سیاهچاله کوچک به اندازه یک کوه پرتو ایکس و پرتو گاما از خود به اندازه ۱۰ میلیون مگاوات ساطع می‌کند که برای تأمین برق تمام جهان کافی است. هاوکینگ خودش هشدار داده که احتمالا بسیار سخت خواهد بود که بدون آنکه این انرژی به انسان‌ها آسیب بزند و تمدن بشری را نابود کند، بتوان از آن استفاده کرد و سیاهچاله را به‌اصطلاح تحت کنترل خود درآورد. یک راهکار این است که سیاهچاله در مدار زمین و فاصله مناسب از ما قرار بگیرد تا بتوان از انرژی ساطع‌شده آن ‌استفاده کرد. هنوز اما کسی در دنیا نتوانسته‌است سیاهچاله کوچک را پیدا کند.

استیون هاوکینگ چطور با دنیا ارتباط برقرار می‌کرد؟


سیستم مکالمه کامپیوتری مخصوص هاوکینگ که بعدها به نام «کامپیوتر هاوکینگ»‌هم معروف شد، از سال 1997(1376) برای شخص آقای نابغه به‌صورت سفارشی تولید شد.
  وسیله ارتباط هاوکینگ با جهان بیرون، یک تبلت ساخت لنوو و اینتل است که انرژی را از باتری‌های ویلچر می‌گیرد. اگر باتری ویلچر به هر دلیلی تمام ‌شود، منبع بعدی یعنی باتری‌های داخلی تبلت سوییچ می‌کند.
ارتباط هاوکینگ با کامپیوتر از طریق یک برنامه «منبع باز»‌(Open source) به نام ACAT که توسط اینتل طرح‌ریزی شده، امکان‌پذیر می‌شود. این نرم‌افزار به یک کیبورد اختصاصی مجازی مجهز شده که روی نمایشگر نشان داده می‌شود.
  یک نشانگر (Cursor) به‌صورت خودکار روی این صفحه کلید گردش می‌کند. هاوکینگ با لرزاندن عضله‌ لپ‌هایش به نشانگر دستور توقف می‌دهد و حرفی که درنظر داشته، روی صفحه نمایشگر چاپ می‌شود.
  برای سادگی بیشتر، یک سیستم الگوریتم پیشرفته برای پیش‌بینی لغات هم به کمک هاوکینگ می‌آمد تا او بتواند منظورش را زودتر به مخاطبان برساند. لغات پراستفاده هاوکینگ در مقالات، کتاب‌ها و سخنرانی‌هایش به‌طور پیش‌فرض وارد فرهنگ لغات سیستم شده بود.
  بعد از پایان هر جمله، او با تکان دادن لپ‌هایش می‌توانست کل جمله را به سیستم سخنگو منتقل کند. سیستم با لهجه‌های آمریکایی، اسکاتلندی یا اسکاندیناویایی حرف می‌زد.
  درهمین  برنامه ‌ یک موشواره  روی صفحه حرکت می‌کرد  و  با حرکت لپ ثابت می‌شد.کارهایی مثل چک کردن ای‌میل، گشتزنی در اینترنت، ‌تایپ و... این‌طور انجام می‌شد.
  به جز این‌ها، سیستم‌هایی مبتنی بر تشخیص حرکت چشم و فعالیت مغز هم وجود داشت که به گفته هاوکینگ، «هرچند که خوب کار می‌کنند اما شخصا ترجیح می‌دهم با لپ‌هایم حرف بزنم چون کار با آن راحت‌تر است.»

تئوری همه‌‌چیز



هاوکینگ در سال‌های گذشته مثل ستاره‌های سینما، حواشی زیادی داشته و در کل خبرنگاران و روزنامه‌نگاران نیز علاقه زیادی به نوشتن درباره حاشیه‌های او دارند. او در فیلم‌، سریال و برنامه‌های تلویزیونی مختلف هم شرکت کرده است و یک‌بار در قسمتی از سریال «بیگ‌بنگ تئوری» نیز بازی کرد. در سال ۲۰۱۴ نیز فیلمی به نام « تئوری همه‌چیز» از زندگی او ساخته شد. در فیلم تئوری همه‌‌چیز ادی ردماین، بازیگر سرشناس در نقش پروفسور هاوکینگ حضور پیدا کرد و برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد شد.

شرکت در تحریم آکادمیک رژیم صهیونیستی

 در سال ۲۰۱۳ استیون هاوکینگ به تحریم آکادمیک رژیم صهیونیستی پیوست و باعث خشم مقام‌های اسرائیل شد. در آن زمان اعلام شد پروفسور هاوکینگ براساس اطلاعات شخصی خود از اوضاع فلسطین و مشاوره با دیگران تصمیم گرفته از سخنرانی در یک کنفرانس در بیت المقدس خودداری کند. تصمیم استیون هاوکینگ مبنی بر پیوستن به تحریم آکادمیک اسرائیل در پی کمپین گروه‌های دانشگاهی فلسطینی و حامیان آنها انجام گرفت. رسانه‌های اسرائیلی بعد از اعلام تصمیم او برای سفر نکردن به سرزمین‌های اشغالی به او تاختند که چرا به ایران سفر کرده اما این رژیم را تحریم کرده است.

استیون در ایران



شاید کمتر کسی بداند که استیون هاوکینگ سال‌ها پیش از اینکه به‌عنوان یک فیزیکدان در دنیا مطرح شود، سفری به ایران داشته است. او سال‌ها پیش، زمانی که هنوز قدرت راه رفتن و تکلم داشت، از راه استانبول وارد کشور ما شده و خاطره‌های جالبی هم از آن روزها تعریف می‌کرد. او در مهمانی شام کامران وفا که سال‌ها پیش برگزار شده بود و عده زیادی از دانشجویان ایرانی و غیرایرانی رشته فیزیک در آن حضور داشتند، از آن سفر گفت. پیتر روئل، نویسنده بخش اخبار دانشگاه هاروارد، مهمانی «خانه وفا» را یک مهمانی ایرانی در کنار هاوکینگ توصیف می‌کندکه در آن «کیک سیاه‌چاله‌ای» سرو شد. هاوکینگ در این مهمانی، جریان سفرش را اینطور روایت کرد: «پس از اخذ مدرک لیسانس از کالج آکسفورد تصمیم گرفتم با پس‌انداز کمی که داشتم به سفر بروم. همراه دوستم که دانشجوی آکسفورد بود به استانبول رفتم، با قطار از ترکیه گذشتم و سپس با اتوبوس به مرز ایران رسیدم. بعد هم از تبریز در مسیر کویر مرکزی ایران جلو رفته و خودم را به تهران رساندم.ما در راه گرفتار زلزله بوئین زهرا شدیم، زلزله عظیم ۷٫۱ ریشتری که بیش از ۱۲۰۰۰ کشته به جا گذاشت. من قاعدتا باید نزدیک مرکز زلزله بوده باشم اما متوجه آن نشدم چون مریض بودم و اتوبوس هم در جاده‌های ناهموار ایران خیلی بالا و پایین می‌شد.» چند روز بعد هاوکینگ که در راه دچار اسهال خونی شده و دنده‌اش شکسته بود، سرگرم دوران نقاهت خودش بود و چون فارسی نمی‌دانست تا زمانی که دوباره به استانبول رسید، متوجه نشد که زلزله بویین‌زهرا رخ داده است.

زندگی تنها با حرکت چشم‌ها

هاوکینگ در سال آخر تحصیل در آکسفورد در پاگرد پله‌ها زمین‌خورده و سرش به زمین اصابت کرده بود؛ در نتیجه، اندکی حافظه‌اش را از دست داده بود. این اتفاق‌ها چندبار تکرار شد و او حتی برای بستن بند کفش‌هایش مشکل پیدا کرد.
وقتی در پایان نخستین نیمسال تحصیلی یعنی در ژانویه ۱۹۶۳ در آغاز 21سالگی در کمبریج به خانه رفت، پدرش تصمیم گرفت او را برای معاینه به بیمارستان ببرد. نتیجه فراتر از بدترین کابوس‌هایی بود که ممکن بود به سراغ کسی بیاید. آزمایش‌هایی که روی او انجام گرفت علائم بیماری بسیار نادر و درمان‌ناپذیری به نام ALS را نشان داد. این بیماری بخشی از نخاع، مغز و سیستم عصبی را مورد حمله قرار می‌دهد و به‌تدریج اعصاب حرکتی بدن را از بین می‌برد و با تضعیف ماهیچه‌ها فلج عمومی ایجاد می‌کند به‌طوری‌که به مرور توانایی هرگونه حرکتی از شخص سلب می‌شود. معمولا مبتلایان به این بیماری بی‌درمان مدت زیادی زنده نمی‌مانند و این مدت برای استیون بین 2 تا 3سال پیش‌بینی شده‌بود. هاوکینگ به کمبریج بازگشت و به حالت افسردگی هراسناکی فرورفت. خودش بعدها تعریف کرد که آن شب دچار کابوسی شد و در خواب دید که محکوم به اعدام شده‌است و او را برای اجرای حکم می‌برند و در آن موقعیت حس کرد که هر لحظه زندگی چقدر برایش ارزشمند است. بعد از بیداری به یاد آورد که در بیمارستان با یک جوان مبتلا به بیماری سرطان خون هم‌اتاق بوده و او از فرط درد چه فریادهایی می‌کشید. پس خود را قانع کرد که اگر به یک بیماری بدون درمان مبتلاست اما لااقل درد نمی‌کشد. به علاوه طبع لجوج و نقادش که هیچ‌چیز را به آسانی نمی‌پذیرفت هشدار داد که از کجا معلوم که پیش‌بینی پزشکان درست باشد و چه بسا که از نوع اشتباه‌های کتب درسی باشد. خودش درباره معلولیتش گفته است: اگر معلول هستید این مسئله به‌احتمال خیلی زیاد تقصیر شما نیست و از طرفی نمی‌توان دیگران را به‌خاطر این شرایط سرزنش کرد. آدم باید نگرش مثبتی نسبت به همه‌‌چیز داشته باشد و بهترین بهره را از شرایطی که در آن قرار می‌گیرد، ببرد. اگر فردی به لحاظ جسمی معلول است باید درنظر داشته باشد که فردی دیگر از نظر ذهنی از این مشکل رنج می‌برد. به‌نظر من انسان باید روی فعالیت‌هایی تمرکز کند که در آنها ناتوانی جسمی نقشی در نتیجه کار ندارد. علم ازجمله حوزه‌های مطلوب برای افراد معلول به شمار می‌رود زیرا بخش اعظم کار در ذهن صورت می‌گیرد.
 








 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :