• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
دو شنبه 1 اردیبهشت 1399
کد مطلب : 98702
+
-

تصور ما از قدرت چین، ناشی از عدم‌شناخت است

گفت‌‌وگو با بهرام امیراحمدیان درباره مقایسه جایگاه جهانی چین و آمریکا و الزامات روابط ایران با چین

تصور ما از قدرت چین، ناشی از عدم‌شناخت است


محمدامین خرمی ـ خبرنگار

یک ‌ماه قبل که دونالد ترامپ بالاخره در برابر فشارهای داخلی و واقعیت افزایش آمار مرگ‌ومیر ناشی از کرونا در میان شهروندان این کشور کوتاه آمد و شیوع این ویروس را جدی گرفت، سعی کرد در قامت یک قهرمان ظاهر شود و خود را «رئیس‌جمهور دوران جنگ» بنامد؛ رئیس‌جمهوری که با یک «دشمن نامرئی» روبه‌روست و در نهایت او را شکست خواهد داد. 
چند روز قبل‌تر البته امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه از لفظ «جنگ» در برابر تازه‌ترین عضو خانواده ویروس کرونا استفاده کرده بود. جنگ برای بوریس جانسون، نخست‌وزیر انگلیس، اما به یک جنگ تن به تن با کرونا تبدیل شد. سیاستمداران در کشورهای دیگر هم همین رویه را دنبال کرده‌اند و شرایط امروز کشورشان را شرایط روزهای جنگ دانسته و برای مقابله با کرونا خواستار اختیارات فوق العاده و بودجه‌های ویژه شده‌اند.
صحبت از شرایط جنگی این روزهای جهان، سؤالات بسیاری در مورد دنیای پس از جنگ پیش روی ما می‌‌گذارد. مثل هر جنگ دیگری، تاریخ را پیروز جنگ می‌نویسد. کشورهایی که نظام سیاسی، اقتصادی و البته درمانی‌شان از پس این بحران، آسیب کمتری ببینند، بدون شک پیروز نبرد هستند.
 اغلب تحلیلگران سیاست بین‌الملل معتقدند دنیای پس از کرونا، دنیای متفاوتی خواهد بود. یکی از تفاوت‌هایی که از آن بسیار سخن به میان آمده است، افول قدرت رهبری آمریکا در جهان و جایگزینی چین به جای آن است. اما آیا این پیش‌بینی مبتنی بر واقعیت است؟ 
«بهرام امیراحمدیان»، کارشناس اوراسیا، معتقد است در مورد قدرت کشورها شاخص‌هایی را باید درنظر گرفت که معنادار باشد و چگونگی رفتار یک کشور در برابر یک بحران را نمی‌توان به تنهایی به‌عنوان پارامتری برای تعیین جایگاه رهبری آن کشور در جهان مدنظر قرار داد. 
به‌گفته دکتر امیراحمدیان، شناخت ناقص ما از چین باعث می‌شود درباره قدرت این کشور دچار اشتباه شویم.


 بسیاری معتقدند بعد از جنگ جهانی دوم، بحران کرونا بزرگ‌ترین بحرانی است که جهان را درگیر خود کرده است. در این بحران بزرگ، مقایسه رفتار چین و آمریکا برای برخی‌ها نشان از تلاش چین برای به‌دست گرفتن رهبری جهان به جای آمریکا دارد. نظر شما چیست؟
برای مقایسه چین و آمریکا باید شاخص‌های معناداری را مدنظر قرار دهیم. اینکه بخواهیم رفتار چین در مقابله با یک بحران هرچند بزرگ را ملاک قرار دهیم، به‌نظر من درست نیست. در مقایسه قدرت کشورها با یکدیگر، یکی از مهم‌ترین عناصری که مدنظر قرار می‌گیرد، تولید ناخالص داخلی است. درست است که چین بعد از آمریکا دومین قدرت اقتصادی جهان است اما معنی تولید ناخالص داخلی این نیست که مقداری ثروت در جایی انباشته شده باشد، بلکه منظور ثروتی است که در کل جامعه توزیع شده است. یعنی همه تولید می‌کنند و همه مصرف می‌کنند. مسئله مهم این است که چین یک‌میلیارد نفر بیشتر از آمریکا جمعیت دارد. در یک بحران بزرگ همچون بحرانی کنونی، این آمریکاست که می‌تواند 2هزار میلیارد دلار هزینه کند و این پول را به‌دست مردم برساند. در شرایط برابر، چین اگر بخواهد چنین پولی را بین مردم توزیع کند، به کسی چیزی نمی‌رسد. جمعیت یک‌میلیارد و 350میلیونی چین، پاشنه آشیل چین است.
اینکه بگوییم چین در شرایطی که پیش آمده می‌تواند به قدرت اول جهان تبدیل شود یا رهبری جهان را در دست بگیرد، درست نیست. عامل جمعیتی وقتی وارد محاسبات شود، بسیاری از مسائل دیگر به کلی کنار می‌رود. تنها تولید سرانه است که می‌تواند در مقایسه 2کشور ملاک قرار گیرد.
شما قدرت اقتصادی چین و آمریکا را با هم مقایسه کردید که قطعا در ارزیابی جایگاه کشورها در جهان یک پارامتر کلیدی است اما باید بپذیریم آمریکا طی هفته‌های اخیر در قامت کشوری که رهبری جهان را در دست داشته باشد، ظاهر نشده است. دور شدن آمریکا از چندجانبه‌گرایی یا مثلا قطع بودجه سازمان بهداشت جهانی به‌عنوان یک نهاد بین‌المللی که در قلب مدیریت بحران کرونا قرار گرفته، رفتاری نیست که دنیا از آمریکا سراغ دارد. اکنون دیگر دنیا به آمریکا حداقل به چشم یک رهبر نگاه نمی‌کند.
نکته‌ای که اشاره کردید، بسیار مهم و درست است اما به هر حال باید بپذیریم که شعار انتخاباتی آقای ترامپ و تیمش این بوده که آمریکا باید در خدمت آمریکا باشد. طبیعی است که یک قدرت اقتصادی همچون آمریکا باید بتواند در شرایط بحران از عهده تامین نیازهای خود بر بیاید و این کشور این توانایی را دارد. تنها بخش کشاورزی آمریکا می‌تواند برای یک میلیارد نفر غذا تولید کند. اما آیا چین چنین توانایی دارد؟ خیر. یکی از آثار بحرانی کنونی در جهان، تقویت دولت‌های ملی در برابر ناکارآمدی نهادهای بین‌المللی است. خب این همان چیزی است که دونالد ترامپ طی 4سال گذشته دائما بر آن پافشاری کرده است.
چندجانبه‌گرایی در جهان هزینه بر است. پرداختن به چندجانبه‌گرایی برای چین هزینه زیادی به‌دنبال خواهد داشت و این کشور توانایی پرداخت این هزینه را ندارد. به همین دلیل است که در مذاکرات تجاری میان آمریکا و چین، واشنگتن توانسته خواسته خود را که افزایش واردات چین از آمریکاست بر پکن تحمیل کند. به اعتقاد من اینکه در محافل عمومی، چین به‌عنوان قدرت بزرگ جهان مطرح می‌شود، آنقدرها دقیق و درست نیست. چین تولید‌کننده کالاهای مصرفی است اما آمریکا یا اروپا تولیدکننده کالاهای های‌تک هستند. اینها شاخص‌هایی است که در پرداختن به مسئله چین در میان عموم مردم، کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد. تصور ما از قدرت چین، ناشی از عدم‌شناخت است. کتابی با عنوان چین در 10کلمه، نوشته یو‌ هوآ، ‌به فارسی ترجمه شده که برای شناخت بهتر چین مطالعه آن را توصیه می‌کنم. نویسنده کتاب مسائل داخلی چین را شرح می‌دهد؛ مسائلی که هرگز از بیرون مرزهای چین دیده نمی‌شود. مناطق کمتر توسعه یافته چین بسیار بیشتر از آمریکاست. این مناطق در آینده قطعا نیاز به تامین منابع و برنامه‌ریزی دقیق دارند. شاخص‌های پنهانی در مقایسه این 2کشور وجود دارد که بی‌توجهی به آنها، ما را فریب می‌دهد.
واقعیت این است که آمریکا به کالاهای مصرفی ساخت چین نیاز دارد و چین هم به کالاهای‌های‌تک ساخت آمریکا نیازمند است. جمله معروفی است که می‌گوید آمریکا و چین یا باید باهم شنا کنند یا باید با هم غرق شوند. آینده روابط این 2کشور را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
ببینید چین برای اینکه بتواند مایحتاج جمعیت خود را تامین کند، نیازمند پول است. این پول باید از راه صادرات به‌دست بیاید. در مورد چین 3عامل کلیدی را همیشه باید در تحلیل‌ها مورد توجه قرار داد. اول جمعیت فزاینده، دوم تامین مواداولیه و انرژی و دیگری مسئله صادرات. چین اگر نتواند صادراتش را ادامه دهد، درون خود خفه می‌شود. مهم‌ترین بازار برای چین که هیچ جایگزینی برای آن قابل تصور نیست، بازار آمریکاست. چین سالانه بیش از 600میلیارد دلار صادرات به آمریکا دارد. هیچ جایگزینی برای این بازار وجود ندارد. بازارها در تجارت خارجی طی زمان شکل می‌گیرند. هیچ کشوری حاضر نیست مقصد صادراتی خود را به راحتی از دست بدهد. در تجارت خارجی، مبدا و مقصد نیازمند ثبات است. آمریکا اما وارد‌کننده اقلام مصرفی از چین است. قطع این واردات، آسیب حیاتی به آمریکا نخواهد زد. در عین حال، آمریکا می‌تواند در گام بعدی نیازهایش را از بازارهایی غیراز چین تامین کند.
در معادلات میان چین و آمریکا، شاهد آن هستیم که آمریکایی‌ها فشارهای خود بر پکن در دریای چین جنوبی را افزایش داده‌اند. آمریکا به راحتی از حضور در دریای چین جنوبی و اقیانوس آرام صرف‌نظر نخواهد کرد. اساسا تمرکز آمریکا از خلیج‌فارس به سمت دریای چین جنوبی تغییر کرده است. آمریکا به این وسیله، چین را در یک تنگنا قرار داده تا بتواند از قبل آن، به خواسته‌های دیگر خود ازجمله خواسته‌های اقتصادی‌اش برسد. راهکار چین در برابر این فشار، راه‌اندازی ابتکار یک کمربند، یک راه بوده است تا از این محاصره خارج شود. به هر حال، اینها نکاتی است که در تحلیل روابط میان این دو قدرت، کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد.
به طرح بزرگ چین با عنوان «یک کمربند، یک راه» اشاره کردید. این پروژه‌ای است که ایران هم طی سال‌های اخیر درگیرش بوده. چینی‌ها البته در این پروژه به ایران نقش محوری نداده‌اند. از سوی دیگر، ما هم شاید گام‌های مستحکمی برای حضور در این طرح مهم برنداشته‌ایم. در مجموع، چین شریک اول اقتصادی ماست و در شرایط تحریم، اقتصاد ما به ناچار به اقتصاد چین وابسته است. چه از نظر فروش نفت، چه از نظر واردات. خیلی‌ها رویکرد کنونی دولت در قبال چین را نقد می‌کنند. به‌نظر شما رویکرد عقلایی در رفتار با چین چگونه است؟
خب طبیعی است که در این شرایط، یعنی در جایی که ما با تحریم‌های آمریکا روبه‌رو هستیم و بسته حمایتی اروپا اثرگذاری لازم را نداشته، به سمت همکاری با چین برویم. اما موضع ما در قبال چین یا در مسیر تعامل با چین چه بوده است؟ ترکیب کالاهای صادراتی ما به چین و کالاهای وارداتی از این کشور را درنظر بگیرید. ما نفت و محصولات پتروشیمی به چین صادر می‌کنیم، در قبال آنچه وارد می‌کنیم؟ وقتی از نقش مهم چین در اقتصاد ایران سخن می‌‌گوییم، بیاییم ببینیم چین کدام کارخانه‌ها را برای ما ساخته است. چین کدام زنجیره ارزش را در کشور ما پیاده کرده است؟ اینکه در چارچوب همکاری مشترک کالاهایی را در ایران تولید و به جهان عرضه کنیم. چین در کدام صنایع ما سرمایه‌گذاری کرده است؟ کدام کالای نیم‌ساخته و سرمایه‌ای از چین به ایران وارد شده است؟ سراسر بازار ما پر شده است از محصولات مصرفی ساخت چین. انرژی را به چین فروخته‌ایم و کالای مصرفی وارد کرده‌ایم. سری به بازار تهران و سبزه‌‌میدان بزنید تا ببینید کالاهای وارداتی ما از چین چیست. اینها همه کالاهایی است که زمانی خودمان تولید می‌کرده‌ایم. چه بلایی بر سر کالاهای خودمان آمد؟ صنایع ما و بخش تولید ما در قبال تولیدات چین عقب نشینی کرده است. خب نفت ما را چین خریداری می‌کند اما در قبال آن کالای مصرفی به ما می‌فروشد. بسیاری از صنایع که امروز تعطیل شده‌اند، کالایی تولید می‌کرده‌اند که اکنون از چین وارد می‌شود. کارگری که در آن صنایع کار می‌کرده، امروز همان کالایی که خود تولید می‌کرده را با تولید چین در خیابان‌های شهر دستفروشی می‌کند. در ازای صادرات انرژی، نباید کالای مصرفی از چین وارد کرد، بلکه باید به سمت ایجاد زنجیره ارزش و جذب سرمایه‌گذاری چین در صنایع داخلی رفت تا چرخ تولید به راه‌بیفتد.
امروز نفت ما را نمی‌خرند. رهبری از دهه80 تا به امروز دائما بر توجه به تولید داخلی تأکید کرده است. این فرصت الان پیش آمده است. ما می‌توانیم با تکیه بر نیروهای ملی و ساماندهی پول‌های سرگردان، کالاهایی را تولید کنیم که تا به امروز از چین وارد می‌کرده‌ایم. باید در داخل، یک حس و انگیزه ملی برای عبور از شرایط کنونی ایجاد کرد. این نیازمند وحدت تمامی نیروهای داخلی است. تا این اتفاق نیفتد، ما دائما انرژی صادر می‌کنیم، کالای مصرفی وارد می‌کنیم و کارگران‌مان هم بیکار خواهند ماند.
طرح یک کمربند، یک راه در آینده اقتصادی چین اهمیت بسیار دارد. ما چه با غرب ارتباط داشته باشیم یا نه، چه تحریم باشیم چه نباشیم، بالاخره در آینده نسبتی با این طرح چین پیدا خواهیم کرد. در برابر این پروژه چه رفتاری باید داشته باشیم؟ 
خب اول باید یادآوری کنم که طرح یک کمربند، یک راه متشکل از یک مسیر جاده‌ای و یک مسیر دریایی است. قطعا مسیر دریایی که به آن کمتر توجه می‌شود، از اهمیت بالایی برای تجارت جهانی برخوردار است. حدود 95درصد تجارت جهانی از مسیر دریاست. اما در راه خشکی، چین در مسیر ارسال تولیدات خود به بازارهای مصرف در اروپا، 6کریدور مشخص کرده است. یکی از این کریدورها وارد ایران می‌شود. این کریدورها در واقع گذرگاه‌هایی برای عبور کالاهای چین هستند. کریدور ایران از آسیای میانه وارد کشور ما می‌شود و به ترکیه می‌رود. این کریدور بر پایه خطوط ریلی است. خطوط ریلی ما آماده است اما این کریدور هنوز فعال نشده است. مسئله مهم حجم جابه‌جایی کالا در این کریدور است. باید دید چه حجم کالایی قرار است از این مسیر عبور کند. آیا حجم کالا آنقدری بالاست که برای ما به صرفه باشد؟
در مورد تعامل ما با طرح چین، باید 2نکته اساسی درنظر گرفته شود. اول اینکه آیا چین حاضر خواهد شد با سرمایه‌گذاری لازم، مسیر راه ابریشم کهن را احیا کند و ایران را از طریق بین‌النهرین سابق و عراق امروزی به سوریه و شرق مدیترانه متصل کند؟ در این صورت ما به آب‌های آزاد مدیترانه متصل خواهیم شد و این برای ما بسیار ارزشمند است. از این مسیر، هم چین و هم کل منطقه بهره‌مند خواهد شد. نکته دوم اینکه آیا چین ما را وارد زنجیره ارزش خواهد کرد؟ کالا برای رسیدن از چین به شرق مدیترانه، یک مسیر بسیار طولانی را باید طی کند. اگر چین ما را وارد زنجیره ارزش کند و با توجه به ارزان بودن انرژی و نیروی کار در ایران، کالا را در کشور ما تولید و به بازارهای اروپایی صادر کند، این یک معادله برد-برد خواهد بود. در این صورت حضور فعال ما در طرح یک کمربند، یک راه ارزشمند است.



چندجانبه‌گرایی در جهان هزینه بر است. پرداختن به چندجانبه‌گرایی برای چین هزینه زیادی به دنبال خواهد داشت و این کشور توانایی پرداخت این هزینه را ندارد. به همین دلیل است که در مذاکرات تجاری میان آمریکا و چین، واشنگتن توانسته خواسته خود را که افزایش واردات چین از آمریکاست بر پکن تحمیل کند. به اعتقاد من اینکه در محافل عمومی، چین به عنوان قدرت بزرگ جهان مطرح می‌شود، آنقدرها دقیق و درست نیست

این خبر را به اشتراک بگذارید