• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
پنج شنبه 24 اسفند 1396
کد مطلب : 9817
+
-

به انگیزه نود و هفتمین سال کودتای سوم اسفند 1299-بخش پایانی

دیکتاتور مثل موسولینی

دیکتاتور مثل موسولینی

دنبــالـه مصـاحـبه سیدضیاءالدین طباطبایی رهبر سیاسی کودتا را پیرامون اسرار کودتای 1299 پی می‌گیریم:
-آقا! قضیه ماموریت شما به قفقاز حدود یک سال پیش از کودتا چه بود؟ شما چه کاره بودید؟ چه پست سیاسی یا تجربه وزارت خارجه‌ای داشتید که آدمی مثل وثوق‌الدوله بیاید به شما ماموریت بدهد که به جمهوری تازه استقلال یافته آذربایجان و دیگر جمهوری‌های قفقاز‌ که (بلاد قفقاز) خوانده می‌شد، بروید؟
* وثوق‌الدوله به‌دلیل اینکه من از قرارداد ایران و انگلیس در روزنامه خود دفاع می‌کردم و باز هم به‌دلیل اینکه انگلیسی‌ها تشخیص داده بودند وجود چند کشور پوشالی میان شوروی انقلابی و مناطق تحت نفوذ آنها اهمیت خاصی دارد و باز به‌دلیل کلی اینکه ما می‌خواستیم ایران زیر دست و پا از بین نرود، از من خواست که به قفقاز بروم.
-یعنی عملاً مزد دفاع شما را از قرارداد پرداخت؟
* نه! من با همان سن کم، شب‌ها سر سفره آس در خانه وثوق الدوله حاضر می‌شدم. آس می‌زدم و اغلب می‌باختم. ولی خوشحال بودم که از صحبت‌های سر سفره قمار درباره سیاست رجال سر در می‌آورم. من مثل انگلیسی‌ها فکر نمی‌کردم که همه ملت‌های دور و بر هندوستان باید پوشال حفاظتی منافع انگلیس باشند‌ اما فکر می‌کردم که وجود دولت‌های معتدل معقول در قفقاز عملاً جلوی تهاجم بعدی روس‌ها را‌ که در هر حال هر حکومتی داشته باشند چشم به جنوب دارند، خواهد گرفت. به این جهت پیشنهاد وثوق‌الدوله را پذیرفتم.
-در سال‌های پیش از کودتا از رهبران جهان چه‌ کسی را تحسین می‌کردید؟
* موسولینی و لنین را.
-اینها که با هم شباهتی ندارند؟
* اولاً موسولینی هم معلم بود، هم سوسیالیست. بعد هم آدم مقتدری بود.
-ولی آقای موسولینی خیلی ترسو تشریف داشتند، خیلی هم بدجور مرد.
* خب، هر دیگی یک ظرفیت دارد. این آقا ظرفیت سیاسی زیاد نداشت.
-به‌نظرتان نمی‌آید که شما در اقدامات اولیه‌ حکومت، شبیه فاشیست‌ها عمل کرده‌اید، نه شبیه سوسیالیست‌ها؟
* فاشیسم زاییده تحقیر ملی ایتالیایی بود. روزی که من کودتا کردم، ایران در تحقیر‌آمیز‌ترین لحظات تاریخ خود به سر می‌برد. اگر قیام علیه تحقیر خارجی فاشیسم است، بله، من فاشیست بودم.
-رضا خان را نخستین بار چه‌کسی به شما معرفی کرد؟
* کلنل کاظم خان سیاح، کلنل گفت یک افسر قزاق پیدا کرده‌ام که به درد کار ما می‌خورد. هم قد بلند است، هم بد اخم، هم پر هیبت، هم افسر‌ان زیر دستش دوستش دارند؛ فقط باید رویش فکر کرد. به او گفتم با رفقای کمیته آهن صحبت کنیم.
- کمیته آهن چه بود؟
* کمیته‌ای بود از آدم‌های وطن‌پرستی که از زیر دست بودن اجنبی عاجز شده بودند و دنبال چاره می‌گشتند. موضوع رضا خان در کمیته مطرح شد. خواستیم کسانی که او را می‌شناختند، نظرشان را بدهند. یک نفر مخالفت کرد، ماژور مسعود خان کیهان. او می‌گفت: «این افسر قزاق هم بی‌سواد است، هم ترسو‌ اما اگر قدرت به‌دست او بیفتد، به همین دو دلیل خطرناک می‌شود.»
-رضا خان را کی دیدید؟
* بعد از همین اتفاق.
-در نخستین برخورد چه جور آدمی بود؟
* فوق‌العاده جذاب و خوش ظاهر، با یک رگ لوطی‌گری.
-برخوردش چطور بود؟
* مودب، ولی از خود راضی.
-شما با انگلیس‌ها در ارتباط بودید یا رضا خان؟
* انگلیس‌ها در آن شرایط بحرانی باید به‌نحوی از انحاء، ایجاد ارتباط می‌کردند بدون آنکه شخص مورد نظر متوجه منظور آنها بشود. آنها رضا خان را از جهت قدرت فرماندهی بر سربازانش پسندیده بودند.
-از اینکه با پول خارجی، یک مملکت مشروطه را به‌دست کودتا سپردید، پشیمان نیستید؟
* سید به این سؤال جواب نداد.
از سید درباره احمد شاه می‌پرسم. سید از حرف زدن درباره مرده‌ها احتراز دارد.
* خدا رحمتش کند. از آن دسته بچه‌هایی بود که زیر دامن خانم جان‌شان بزرگ می‌شوند. به اطرافیانش مطلقاً اعتماد نداشت. ترسو و موقع‌نشناس بود. خسیس و مال‌دوست.
- ولی جمله معروف او را که در لندن برای عدم ‌امضای قرارداد 1919 گفته بود به یاد دارید؟
* بله، احمد شاه گفته بود که اگر دستم را ببرند، این قرارداد را امضا‌ نمی‌کنم و در جواب نطق سر شام پادشاه انگلستان هم چیزی سر هم بندی کرده بود که سرنوشت قرارداد را باید مجلس معین کند.
-آقا چه‌ کسی شما را برای ریاست وزرایی و رهبری سیاسی کودتا انتخاب کرد؟
* خودم.
-چطور این کار را کردید؟
* آقا من قبل از کودتا هشت ‌ماه مقام ریاست وزرا را توی طبق اخلاص گذاشته بودم، به خانه این و آن می‌بردم. با التماس از رجال تقاضا می‌کردم قبول کنند و نمی‌کردند. آخر سر به‌ خودم گفتم، مگر ریاست وزرا گوشت خوک است که به تو حرام باشد؟ خودت بخور.نوش جانت. تفصیل قضیه از این قرار است. من قانع و مومن شده بودم که باید روش حکومت در ایران عوض بشود.
سقوط دولت تزاری ما را درست توی دهان انگلیس‌ها برده بود. انگلیس‌ها بیشتر میل داشتند در ایران یک حکومت مقتدر اما مطیع سر کار بیاید. هدف من اقتدار بود و اطاعت از آنها نه. با این همه چاره‌ای جز اینکه با انگلیس‌ها کنار بیایم، نبود.
-در شب کودتا چه گذشت؟
* کودتا محصول یک قسم خوردن پنج نفری و قرآن مهر کردن بود. ما پنج نفر قرآن مهر کردیم و بعد کودتا کردیم.
-آقا، بالاخره قضیه اصلی کجا بود؟ رضا خان می‌دانست می‌خواهد کودتا کند؟ قزاق‌ها چطور؟
* فکر نمی‌کرد می‌خواهد قدرت را به‌دست بگیرد. مخصوصاً در روزهای آخر که من مرتباً با او ملاقات می‌کردم، سعی اصلی‌ام این بود که وحشت او را از نافرمانی و عصیان علیه شاه از بین ببرم. دائم به او می‌گفتم، شاه در تهران محصور میان آدم‌های بی‌حمیتی است که قدرت پادشاهی را از او گرفته‌اند. ما باید برویم و او را نجات بدهیم.
-پس رضا خان هیچ قصد سوء و فکر بر انداختن سلطنت را در سر نداشت؟
* اصلا و ابدا.
-خود سرکار چطور؟
* چرا... من قصد عوض کردن همه ‌‌چیز را داشتم. بارها به شما عرض کرده‌ام که من می‌خواستم زمامدار مطلق العنان ایران بشوم.
-رضا خان در شب قبل از کودتا نگران نبود؟
* رضا خان نگران از اینکه در دروازه تهران جنگ و خونریزی خواهد شد، بود.
-به‌نظر شما حق نداشت؟ به هر حال تهران مسلح بود و خطر جنگ وجود داشت.
* نه، فکرش شده بود. قرار نبود خونی ریخته شود.
-کسی که به قوای مسلح شهر تهران دستور داده یا تدبیر کرده بود که در برابر قزاق‌ها ساکت باشند، چه‌کسی بود؟
* من آنها را از قبل خریده بودم.
- چه کسانی را؟
* (امیر نظام) وزیر جنگ‌ و یکی، دو نفر از اعضای دیگر کابینه را. نفری 500 لیره طلا خدمت‌شان فرستادم با این پیغام که به فرماندهان ژاندارم و پلیس دستور بدهند که چون قزاق‌ها قصد قتل و غارت ندارند، آنها هم در موقع ورود آنها مقاومت نکنند و بعد از اینکه کار تمام شد، پلیس و قزاق‌ها با هم اداره شهر را به‌عهده بگیرند.
این بود خلاصه‌ای از افشاگری‌های سیدضیاء‌الدین طباطبایی در مورد کودتای 1299.
برای اطلاع بیشتر از این ماجرا رجوع کنید به کتاب «گفته‌ها و نا‌گفته‌های تاریخ معاصر ایران از زبان سیدضیاءالدین طباطبایی» نشر ثالث و نیز «تاریخچه بریگاد و دیویزیون قزاق» نشر علم.

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :