• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
یکشنبه 24 فروردین 1399
کد مطلب : 97972
+
-

انوشه بزی تا بود روزگار *

انوشه بزی تا بود روزگار *

محمد ناصر احدی_روزنامه نگار

دانشنامه‌نویسی در سرزمینی که کارهای پژوهشی سترگ از سوی مسئولان چندان جدی گرفته نمی‌شود و متعاقبا بودجه‌ای هم به این‌گونه امور اختصاص نمی‌یابد، کار بسیار دشواری است. اما دکتر حسن انوشه، با وجود همه سختی‌ها و ناملایماتی که در طول سال‌ها برای نگارش دانشنامه‌های مختلف متحمل شد، مرد کارهای سخت بود. با این حال، ایستادگی در برابر مرگ در روزهایی که بیماری و نیستی به گریبان بشر چنگ انداخته، حتی برای مردی همچون او نیز نشدنی بود و سرانجام ظهر دیروز در 76سالگی بر اثر بیماری سرطان چشم از جهان فرو بست.
حسن انوشه ۱۹اسفند ۱۳۲۳ در خانواده‌ای پرجمعیت در بابل متولد شد. در میان 10بچه، او فرزند دوم خانواده بود و به همراه 2برادر دیگرش در مزرعه کار می‌کردند. او هم درس می‌خواند و هم کشاورزی می‌کرد. جایی گفته بود: «اگر حسن انوشه فعلی نبودم، حتما کشاورز می‌شدم.» با کار کشاورزی بود که خرج تحصیلش را درمی‌آورد. اما قبل از اینکه حسابی به درس و کتاب دل بدهد، در سال نهم مدرسه با دوستانی حشرونشر پیدا کرد که اهل درس و مشق نبودند و درنتیجه آن سال رفوزه شد. حسن 15سال بیشتر نداشت، اما آنقدر پختگی داشت که ملتفت باشد اگر می‌خواهد درس بخواند، باید از شیطنت دست بکشد. همین هم شد که وقتی دیپلمش را گرفت، به گفته خودش، شاگرد اول استان مازندران شد. میانه دهه40 بود که وارد دانشگاه تهران شد و در رشته زبان و ادبیات عرب تحصیل کرد. در آن دوران کتاب‌های جلال آل‌احمد را می‌خواند و گرایش‌های سوسیالیستی داشت. بعد از دانشگاه، در دوران سربازی این بخت را داشت که با بهاءالدین خرمشاهی، سعید حمیدیان و کامران فانی هم‌خدمت شود. در همین دوران بود که به توصیه فانی زبان انگلیسی را آموخت. خودش در این‌باره گفته: «کامران فانی گفت: حسن، اگر می‌خواهی با استعمار مبارزه کنی، اول باید فرهنگ و زبانش را بشناسی. به کمک او یاد گرفتم... دلیل تسلطم به زبان علاقه‌ای است که به تاریخ ایران دارم.» این علاقه باعث می‌شد که حسن انوشه روزی 12ساعت کار کند. روزی 12ساعت پشت میز و صندلی می‌نشست و از جایش بلند نمی‌شد مگر به ضرورت. شاید بشود گفت او بسیار به میز و صندلی‌اش وابسته بود، اما نه مثل کسانی که به میز و صندلی به چشم فرصتی برای بالا رفتن از گُرده دیگران و پر کردن جیب‌هایشان نگاه می‌کنند. میز و صندلی برای او حکم قایقی را داشت که به کمک آن می‌توانست در دریای دانش سیاحت کند. اهل سفر بود، اما پای ماندن در هیچ جای دیگری جز ایران را نداشت. در جواب به این سؤال که به‌عنوان چهره‌ای شناخته‌شده و معتبر در حوزه ادبیات هیچ‌وقت وسوسه شده در خارج زندگی کند گفته: «دوست دارم کشورهای مختلف دنیا را ببینم، اما برای تحقیقات. بارها به هندوستان، پاکستان، افغانستان و... رفته‌ام، اما برای تحقیق و شناخت فرهنگ و ادبیات. برای بسیاری از کارهایم هم به قول مهدی اخوان ثالث از «نفقه جیب» خرج کرده‌ام. دوست دارم در کشورم زندگی کنم.» با این حال، علاقه وافرش به ایران برای از میان برداشتن موانعی که برای به سرانجام رساندن کتاب‌های مختلفش پیش‌رو داشت کفایت نمی‌کرد. گاهی از نبود حمایت و بدقولی‌هایی که مخل انتشار آثارش بودند گله می‌کرد، اما از پا نمی‌نشست و با کمک همسرش، برای برکشیدن فرهنگ و ادب فارسی، هرچه در توان داشت انجام می‌داد. او می‌خواست زبان و ادب فارسی به روزگار شکوه و عظمتش بازگردد و دامنه نفوذش را گسترش دهد. هرچند به خوبی می‌دانست شاید این آرزوی محال هرگز رنگ واقعیت نگیرد. خودش به درستی در این‌باره اذعان کرده بود: «اینکه چرا فارسی درجا زد یا از دامنه نفوذش کم شد برای این است که ما درجا زدیم، ما ماندیم و دیگران رفتند.»
انوشه سرپرست «دانشنامه ادب فارسی» و مترجم برخی از مجلدات «تاریخ ایران کیمبریج» بود و کتاب‌ها و مقالات بسیاری از خود بر جای گذاشت.
* مصرعی از فردوسی؛ درضمن، «انوشه» به‌معنای شادمان و خوش و خرم است.

این خبر را به اشتراک بگذارید