• پنج شنبه 6 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 16 شوال 1445
  • 2024 Apr 25
سه شنبه 22 اسفند 1396
کد مطلب : 9550
+
-

بایسته‌های شادمانی اجتماعی

علیرضا محمدنژادداریانی_پژوهشگر و مدرس دانشگاه |

جامعه شاد به خودی خود، شادی نمی‌کند یا به شادمانی نمی‌رسد بلکه ظرفیت دسترسی به حق و عدالت و آزادی، آن را شادمان‌تر می‌کند و تبعیض و نابرابری و فساد، سقف کیفیت زندگانی جمعی را پایین می‌آورد. مهربانی، فقط در لوای برخورداری‌های شایسته و دسترسی به فرصت‌های برابر، قابل تعریف می‌شود.

 

شادبودن را باید حقی بشری دانست و اجتماع انسانی، برای شادمانه‌شدن، نیاز به لوازم و ابزارهای اجرایی حق‌ها دارد؛ پس چنانچه انسان‌ها از حق‌ها برخوردار شوند، بیشتر شادمان خو‌اهند بود.

 

حق‌های رفاهی جامعه انسانی، نقش بسزایی در شادمانی دارند؛ همچنان که ابعاد مختلف امنیت، جایگاه شایسته‌ای در تضمین و اجرای آنها ایفا می‌کنند. سلامتی روحانی و جسمانی، مسکن متناسب، شغل و تأمین اجتماعی، اقتصاد آزاد و منضبط، معیشت کرامت‌مند، غذای سالم و کافی و در دسترس، خانواده سالم، محیط‌ پاک‌زیست‌شده اجتماعی، و صلح و آرامش و توسعه، همگی نقشی اساسی در شادمانی ملت‌ها دارند. جامعه شادی‌مند، به دور از حسد و کینه و نفرت در روزگار آرامش و برخوردار از حق‌های خویش، شهروندانی مسئولیت‌پذیر را می‌پروراند که هیچ‌گاه، آزادی خود را مبنای ضررزدن به دیگران قرار نمی‌دهند و خود را در مقابل شهروندان دیگر، پاسخگو می‌بینند؛ بنابراین در صورت بروز غم‌ها و مصیبت‌ها، شریک و یاور هم می‌شوند و بر زخم‌های یکدیگر مرهم می‌نهند.

 

نهاد شادمانی، باید در جامعه، در ابعاد عمومی و فراگیر، جلوه کند. نمی‌توان تصور کرد که گروهی از جامعه در شادی باشند و گروهی دیگر در غم و اندوه به ‌سر برند. در صورت پدیدآمدن چنین وضعیتی، جامعه تصور درستی از شادی نخواهد داشت و چه‌بسا شادی جمعی کوچک بر قهر و کینه اکثریت بیفزاید و نتایج ناگواری به‌ وجود آورد.
داشتن جامعه شاد، نیازمند برخورداری از لوازم و بهره‌برداری از ابزارهای متنوعی‌است. به یقین، نقش حکومت‌ها در تضمین و تجلی حق‌ها به حدی اثرگذار است که اگر این حق‌ها به درخشندگی رسیده باشند، طلیعه شادمانی را در رخسار جامعه به‌روشنی می‌توان دریافت. حسد، کینه، نفرت، فقر و نادانی، میوه‌های زهرآگین درخت زقوم بی‌حقی انسانی هستند و سایه‌نشینان چنین درختی، زیانکاران و غمزدگان خواهند بود.

 

جامعه ایرانی به دلایل گوناگون ازجمله نبود فرصت‌های برابر، از هدف دسترسی به شادمانی‌های فردی و اجتماعی دور مانده است. افزایش انبوه پرونده‌ها در مراجع قضایی، بالارفتن آمار ابتلا به بیماری‌های روحی و روانی، رشد فزاینده طلاق و فروپاشی خانواده به‌عنوان هسته مرکزی و سازنده اجتماع، سلطه اقتصاد دولتی و ازدست‌رفتن منابع و ثروت ملی در نتیجه مدیریت نادرست و به تبع آن ازدست‌رفتن فرصت‌های کسب‌وکار و تولید ثروت، وجود قوانین محدودگر مانند جرم‌انگاری‌ها در نظام حقوقی ایران و افزایش آمار زندانیان، بیکاری و اعتیاد خانمان‌سوز، همگی بر دامنه شادمانی عمومی تأثیر منفی می‌گذارد و به‌تدریج لبخند را از رخسار اجتماع می‌رباید.

 

به نظر می‌رسد که تغییر نگرش اساسی در رویه جاری حاکمیت از یک سو و انتقال مفاهیم نوین حق‌ها به شهروندان از طریق آموزش برای دسترسی به آن حق‌ها از سوی دیگر، برای برخورداری از زندگی شایسته، بسیار ضروری‌است؛ چراکه تداوم وضعیت کنونی و سیر صعودی غم‌فزایی در زندگی فردی و اجتماعی شهروندان، به گسترش رخوت و رکود و درنهایت بی‌هویتی منجر می‌شود و جامعه را از مهربانی، بخشیدن یکدیگر و صلح و آرامش و احساس شادمانی، دورتر خواهد کرد. تعلل در این تغییر، منحنی ابتلای عمومی جامعه را در افسردگی، به سیر صعودی خواهد رساند و از جامعه غمزده و پریشان‌حال هم انتظاری برای دگرگونی و تکاپو و شوق به زیستن شایسته نمی‌توان داشت. پس بسیار سزاوار خواهد بود که نخبگان و دانایان این جامعه، در عرصه‌های مختلف فکری، سیاسی و اجتماعی به منظور خروج از بحران غم و حرکت عمومی به سوی شادمانی ـ از طریق فراهم‌کردن بستر برخورداری از حق‌های انسانی ـ کنار هم قرار بگیرند و در مسیر توانمندسازی شهروندان و بهبود کیفی زندگی فردی و اجتماعی گام بردارند.

این خبر را به اشتراک بگذارید