از روز مادر تا نارنجک چهارشنبه‌سوری

فریبا خانی
1. به خانه آمدم کوله‌ام را انداختم روی جا‌کفشی. وسط سالن دراز کشیدم، شما گفتی از چه ناراحتم؟ راستش می‌خواستم شما را بپیچانم. گفتم: «از انتخاب دراگان اسکوچیچ که سر مربی تیم ملی فوتبال ایران شده است!» دروغ ضایعی بود؛ اما فکر کردم چون می‌دانی روی فوتبال خیلی حساسم، دروغم را باور می‌کنی؛ اما تو که از آن‌هایش نیستی... فکر می‌کنم تو یک پهپاد حساس جست‌و‌جوگر داری که از صبح تا شب ما را دنبال می‌کند و تمام دل‌نگرانی و خرابکاری‌های ما را به تو خبر می‌دهد. بچه که بودم فکرمی‌کردم کلاغ خبرچین این کارها را می‌کند؛ اما تو حس ششم داری، شاید حس هفتم، شاید هم حس هشتم ... شاید هم یک پهپاد قوی نامرئی.
اعتراف کردم که با پوریا دعوایم شده است. خیلی دیروز اذیتم کرد. بعد هم سر امتحان، معرفت نداشت و برگه‌اش را از من قایم کرد. حق داشتم با او دعوا کنم یا نه؟ بگذار روز مادر نزدیک است. یک پست درست و حسابی  در اینستاگرام برایت می‌گذارم... حالا می‌بینی بعد تو را تگ می‌کنم تا بروی به دوستانت پز بدهی. فقط قول بده اگر پول دستت آمد؛ برایم یک گوشی حسابی بخری. شرط معدل هم قبول نیست. معدل فقط یک عدد است مادرجان  و هیچ خاصیت دیگری ندارد.
2.  ببخشید مگر ما باید تاوان آلودگی هوا  و برف را بدهیم. خب چرا هوا آلوده شد و چرا مدرسه‌ها تعطیل شدند که ما باید یک‌ساعت بیش‌تر در مدرسه بمانیم یا پنج‌شنبه‌های عزیزمان تلف شود که جبران این چند روز تعطیلی بشود. بعضی‌ها هم از کیسه‌ی خلیفه می‌بخشند و می‌گویند کل خرداد بروید مدرسه! کدام مدرسه کولر درست‌وحسابی دارد؟20 یا 30 نفر برویم توی کلاس و در گرمای خرداد بپزیم و تلف شویم که چه؟ دو روز به‌خاطر آلودگی هوا و برف تعطیل شدیم؟آقا  این ظلم است. بی‌خیال ذرات 5/2 میکرونی. به خدا دیگر تعطیلی نخواستیم. هیچ آرزوی تعطیلی هم نداریم. پنج‌شنبه‌ها را ازما نگیرید.
3. به گزارش ستاد اطلاع‌رسانی رویدادهای ترویج کتاب‌خوانی، شیراز پایتخت کتاب شد. تازه  خبری دیگر هم هست. سال 1399 کبیسه است و  اسفند 99،  30 روزه. بیچاره نوزادانی که 30 اسفند به‌دنیا می‌آیند و هر‌چهار سال یک‌بار به جشن تولد نائل می‌شوند!
البته ما خیلی چیزها را بلدیم. مادران و پدران حتماً به پزشکان متعهد مراجعه خواهند کرد و روز تولد نوزادانشان را تغییر می‌دهند. چنین مردمی هستیم. در ضمن همین الآن که دارم این‌ چیزها را در نُت گوشی‌ام می‌نویسم؛ یک نارنجک ترسناک در خیابان منفجر شد  و دزدگیر ماشین‌ها به صدا درآمد. یادم نبود چهارشنبه‌سوری نزدیک است...