• سه شنبه 4 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 14 شوال 1445
  • 2024 Apr 23
چهار شنبه 16 بهمن 1398
کد مطلب : 94477
+
-

چند نکته درباره جشنواره فیلم فجر

پنجره‌های آجرچین

شاهین شجری‌کهن- روزنامه‌نگار

  فیلم‌های امسال تلخ و گزنده‌اند. هنگام تماشای بعضی از فیلم‌ها حس خفگی به آدم دست می‌دهد، بس که فقر و فلاکت و خشونت و بدبیاری لابه‌لای داستان گنجانده شده. شخصیت‌ها اغلب بیچاره و گرفتارند و زیر بارزندگی از کت و کول افتاده‌اند. نشانه‌های شادی و کامیابی و ثروت، حتی در دنیای فیلم‌ها هم کم‌رنگ شده و همه دنبال روزنه‌ای برای گریز می‌گردند. یکی باید پول قلمبه‌ای جور کند تا مریضش تلف نشود، یکی زندانی‌اش زیر تیغ است و باید پول دیه را ردیف کند، یکی در جست‌وجوی راهی‌ است که یکشبه به پول و پله دندان‌گیری برسد و خانواده‌اش را از فلاکت نجات دهد. خلاصه بیشتر قصه‌ها از نیمه تاریک واقعیت ریشه گرفته‌اند. البته دروغ که نیست، فیلمسازها همین مایه‌های تلخ و غمناک را از جامعه و زمانه خودشان گرفته‌اند و همین را هم فیلم می‌کنند، ولی تماشای این حجم از تلخی و تیرگی، آن هم در سانس‌های متوالی، طاقت سنگ می‌خواهد. قلب و روح آدم شرحه‌شرحه می‌شود با این فیلم‌ها...

 کارگردان‌های جوان سینمای ایران دیگر مثل فیلم‌اولی‌های قدیم صفرکیلومتر نیستند و وقت‌شان را برای آزمون و خطا تلف نمی‌کنند. طرف هنوز به40 سالگی نرسیده 4-3تا فیلم سینمایی و چندتا تله‌فیلم و سریال ساخته و وجوه تکنیکی سینما را فوت آب است. فیلم‌های روز جهان را هم می‌بیند و الگو می‌گیرد. در نتیجه در همان ابتدای راه، پرسپکتیو تک‌نقطه‌ای می‌گیرد که کوبریک هم در روزهای اوجش بلد نبود با این کیفیت اجرایش کند، ترانک‌شات دارد در حد تارانتینو و با استدی‌کم از ترنس مالیک بهتر دکوپاژ می‌کند. حیف که دیگر قرقره سر صحنه نمی‌آورند، وگرنه احتمالا دالی زوم می‌گرفت به چه قشنگی که هیچکاک حسرتش را بخورد. اما حاصل کار این کارگردان‌های تکنیسین و تئوریسین، ته ته‌اش یک چیز مهم کم دارد: قصه و محتوای فیلم‌های‌شان لاغر است. انسجام روایی ندارند. آخر فیلمی که با آن‌همه تکنیک و آن سکانس‌های عظیم، دلبری می‌کند، مخاطب از خودش می‌پرسد «که چی؟» و این یعنی اسکورسیزی و تارانتینو به کنار، باید کمی عقب‌تر رفت و یک چیزهایی از هیچکاک و بیلی وایلدر و هاکس نت‌برداری کرد. قصه گفتن و موقعیت‌ساختن و روایت تصویری به ساده‌ترین شکلش، سخت‌تر از پیچیده‌ترین تکنیک سینمایی‌ است. وگرنه «سریع و خشمگین 7» به اندازه کل فیلم‌های هیچکاک تکنیک می‌ریزد و فیلمبردارش با دوربین پشتک می‌زند.

 در تیتراژ فیلم‌های این چند سال اخیر، نام‌های تازه‌واردی به چشم می‌خورد که اغلب هم در رشته‌های اصلی مدعی هستند و انصافاً هم کیفیت کارشان دست‌کمی از استادهای نام‌آشنا ندارد. سال‌هاست که دیگر انحصاری در فیلمبرداری یا تدوین یا ساخت موسیقی وجود ندارد و ناگهان می‌بینیم که مدیر فیلمبرداری جوانی یک فیلم مهم را بدون مشکل اجرا کرده و کاندیدای سیمرغ بلورین هم است. در بازیگری هم هر سال چهره‌های جدیدی از راه می‌رسند؛ اغلب از تئاتر و خیلی‌هایشان نقش اصلی هم می‌گیرند، مثل میرسعید مولویان که جوان‌اول فیلم مرتضی فرشباف است و «تومان» را یک‌تنه پیش می‌برد. این اتفاق مثبتی‌ است که سینمای ایران از لحاظ فنی و هنری، بالنده است و چهره‌های جوان و تازه‌نفس تربیت می‌کند. کاش چندتا فیلمنامه‌نویس و قصه‌گوی درجه‌یک هم ظهور می‌کردند که مشکل قصه و روایت را حل کنند.

 تلخی فیلم‌های اجتماعی امسال یک طرف، مهارت کارگردان‌ها در بیان بصری و تأکید روی جلوه‌های دردناک موضوع هم دیگر نورعلی نور است. این البته یک نکته مثبت است که فیلمساز بتواند با تصویرسازی و شیوه دکوپاژش وجه خاصی از صحنه یا داستانش را مؤکد کند اما در مواردی همین شگردها باعث می‌شود تلخی و تندی صحنه از حد بگذرد. سامان سالور در «سه کام حبس» علاوه بر اینکه فضایی تیره را تصویر کرده و شخصیت‌هایش را در یک موقعیت دراماتیک بسیار تلخ قرار داده، به این مقدار هم بسنده نکرده و مدام با قاب‌های تأکیدی و اشاره‌های بصری معنادارش تنش صحنه را بالا می‌برد. تصویر زن و مرد جوان در فاضلاب بازتاب می‌یابد، عکس چهره زن توی شیشه شکسته ماشین می‌افتد، تصویرها می‌لرزد و چین و شکن می‌گیرد... تومان هم پر از تأکیدها و اشارات بصری است و عامدانه به تفسیرهای مختلف راه می‌دهد. در «قصیده گاو سفید» استفاده از محور افقی برای قاب‌بندی تصویرهای مربوط به بیماری و احتضار، مفهوم مرگ را مؤکد می‌کند و در «مغز استخوان» دوربین همه فضاهای آزاد را خارج از قاب می‌گذارد و هیچ فضایی برای نفس تازه‌کردن زیر بار آن‌همه تلخی و اندوه به مخاطب داده نمی‌شود. این فیلم‌ها بدون این تمهیدها هم سنگین و نفسگیرند. نمی‌شد دریچه‌هایی برای تهویه فضای این فیلم‌ها باز کرد؟ شما که بیان بصری بلدید، جای استفاده از آن شگردها همین ‌جاست؛ در جهت معکوس البته...

 «پسرکشی» فیلم تازه محمدهادی کریمی از اول هم نباید از بخش مسابقه جشنواره بیرون می‌ماند، چون واقعاً کیفیت و ساختار سینمایی‌اش لااقل از نصف فیلم‌هایی که تا امروز به نمایش درآمده بالاتر است. هادی کریمی در این فیلمش مفهومی انسانی را دستمایه قصه‌گویی کرده و یک عاشقانه تاریخی را با لحن و رویکردی متفاوت روایت می‌کند. از لحاظ ایجاز در روایت و قصه‌گویی با کمترین مصالح تصویری پسرکشی در سینمای پرگوی ما یک نمونه قابل توجه است. و البته در پایان هم یک دروغ عاشقانه را به جای واقعیت تلخ می‌نشاند که طعنه رندانه‌ای به تاریخ رسمی این سرزمین و افسانه‌های عشق و جوانمردی مقبول در میان مردم است. حیف بود که پسرکشی در جشنواره دیده نشود.

این خبر را به اشتراک بگذارید