• پنج شنبه 6 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 16 شوال 1445
  • 2024 Apr 25
چهار شنبه 16 بهمن 1398
کد مطلب : 94475
+
-

کالبد شکافی فولکلور

فضای منفی
کالبد شکافی فولکلور

محمد ناصر احدی- روزنامه‌نگار

1- «شنای پروانه» فیلمی است مشحون از اثاث و آلات فولکلور که اصالت از سر و رویش می‌چکد. دوربین سریده و رفته به آخرت جنگل آسفالت که حداقل 50سالی هست کباده‌کش ارزش‌های اصیل و ناب ایرانی است. کافی است کمی به‌خودت برگردی و چشم دل باز کنی تا از دیدن این حجم از ایرانیت دلت غنج برود. واقعا باید چطور موجودی باشی که دیدن کوچه‌هایی به پهنای عرض شانه، خانه‌هایی پی و پاچین دررفته، بدن‌هایی شبیه دفتر نقاشی، بازوهایی به کلفتی تنه درخت، قمه‌هایی برنده‌تر از شمشیر سامورایی و هزارویک عنصر فولکلور دیگر منقلبت نکند و با داستان دو برادر که همه هم‌وغمشان ناموس و غیرت و معرفت است همراه نشوی؟ چطور می‌توان از دیدن عربده‌های هاشم (با بازی امیر آقایی) زهره‌ترک نشد و بر مردانگی آماس‌کرده‌اش غبطه نخورد؟ چطور می‌شود حجت (با بازی جواد عزتی) را دید و از غصه تنهایی‌اش اشک نریخت؟ چطور؟ چطور؟ حالا هاشم کمی تندمزاج است، باشد. اصلا «هاشم» به‌معنای خردکننده و شکننده است. هرقدر هم که از میدان انقلاب پایین‌تر نرفته باشی و با این محیط فولکلور غریبه باشی، چطور می‌توانی چهره مرد گنده‌لات در جوانی را نشناسی؟ حجتِ طفل‌معصوم از همان اول مثل کابویی است که هفت‌تیرش را غلاف کرده و خیال دست بردن به اسلحه ندارد، اما روی پدر پیر و فرتوتش را که نمی‌تواند زمین بیندازد. او مکلف شده که برادرش را از چاه بیرون بکشد. پس، از لاک خودش بیرون می‌آید و پایش به جاهایی باز می‌شود که حتی برای او هم زیادی فولکلور است. اما هرچه باشد «حجت» به‌معنای استدلال و دلیل و برهان است و راحت سرش کلاه نمی‌رود. ته‌وتوی همه‌چیز را درمی‌آورد. حجت با کاردانی شرلوک هولمزوارش پرده از اسراری برمی‌دارد که اگر حین دیدن فیلم از فرط حیرت صیحه بزنی و از روی صندلی سینما به کف بیفتی و خودت را شرحه‌شرحه کنی، باز هم نمی‌توانی تمام و کمال ارادت خود را به آن بینشی که مشت بی‌معرفت‌ها و نالوطی‌ها را پیشت باز کرده، نشان دهی. این بینش از سازنده فیلم می‌آید که تا خودش این حجم از فولکلور را با تمام وجود حس نکرده باشد و مسیرش به کوچه پس‌کوچه‌های آن نیفتاده باشد، نمی‌تواند این محیط و این جنس آدم‌ها را که با زبان خاص خودشان حرف می‌زنند و- برخلاف ظاهر مسطح و تک‌بعدی‌شان- «اِند» پیچیدگی‌های روحی و روانی هستند، بشناسد. البته اگر بخواهی مته به خشخاش بگذاری می‌توانی گیر بدهی که چرا آدم‌هایی که دنبال حجت بودند و برای بیرون کشیدن او از خانه‌اش حتی در حیاط را با نیسان آبی از جا کندند، ناگهان دست از سرش برداشتند؟ چرا هاشم یک لحظه هم شک نمی‌کند که رفیق گرمابه و گلستانش- که روزگاری هاشم بلا سرش آورده- برایش زیرپا گرفته است؟ (حالا که اسم گرمابه آمد، به بدخواهانی که ممکن است فقدان این عنصر نمادین فولکلور در فیلم را به پای ضعف بگذارند، باید بگویم که ـ متناسب با مقتضیات زمان ـ گرمابه با استخری شیک که همه بدبختی‌ها در آن نطفه می‌بندد، جایگزین شده است. روزی کسی باید همت کند و به بررسی نقش حمام یا استخر در سینمای ایران بپردازد و معلوم کند چرا آب این همه بلا سر شخصیت‌های فیلم‌های ایرانی می‌آورد؟) چرا زنی که خودش را صیغه حجت جا می‌زند، آن‌قدر راحت دنبال او راه می‌افتد و چطور او که از غم مرگ پروانه- زن‌داداش حجت- از خواب و خوراک افتاده، هیچ به گوش‌اش نخورده که حجت صافکار است؟ (شخصیت‌پردازی از این عمیق‌تر که شغل حجت صافکاری است؟ صافکار کسی است که خرابی‌ها را درست می‌کند، مثل حجت که همه‌چیز را سروسامان می‌دهد و از طرف دیگر پیشه‌ای است که زمینه فولکلور قوی‌ای دارد.) فکر نکنم که حتی بدخواهان فیلم هم از نبود پلیس در فیلم گلایه کنند چون دیگر برای هر کس که قدری بر قواعد سینما اشراف داشته باشد، معلوم است که حضور پلیس در فیلم‌های فولکلور محلی از اعراب ندارد و در این فیلم‌ها اگر کسی بخواهد به پلیس مراجعه کند، این داستان و فیلم دیگری است. به لحاظ سینمایی هم شنای پروانه به پدر این ژانر نسب می‌برد که 50سال قبل پیش‌قراول موج نوی سینمای ایران بود. از لحاظ چرخه‌ای هم به چرخه فیلم‌های عربده‌جو تعلق دارد که با دیالوگ‌های پرمغزی مثل «سمیه نرو» و «می‌دونم دیگه منو نمی‌خواد؛ ولی من الان، دلم پَر می‌کشه واسه یه بار دیگه دیدنش» محبوبیت و وجاهت خود را ثابت کرده‌اند. خلاصه فیلمی است که به وقت اکران عمومی‌اش می‌شود درباره‌اش بیشتر نوشت.

2- «ابر بارانش گرفته» ساخته مجید برزگر فیلمی است با روایت و رژیم بصری خاصی که مشخصه اصلی‌اش طفره رفتن از داستان‌گویی و تصویرپردازی به سبک سینمای کلاسیک است. اما دیالوگ‌ها و پلات فیلم با سریال‌های دسته سوم برابری می‌کند و حاصلی جز کسالت (نه ملال که احتمالا خواست فیلمساز بوده) و البته تردید در اینکه آیا سازنده «پرویز» و «ابر بارانش گرفته» یک نفر است، نمی‌گذارد. چیزی که فیلم را قابل تحمل می‌کند موسیقی آقای لودویگ ون بتهوون است که حدودا 210سال قبل «اووِرتور اگمونت» را ساخته و در این فیلم استفاده شده است.

3-  هم شنای پروانه با آن حجم از فولکلورش و هم ابر بارانش گرفته با سروشکل متفاوتش، تیتراژ نهایی‌شان دو زبانه (فارسی و انگلیسی) است و این اگر برای ابر بارانش گرفته که به سینمای غیربومی تعلق دارد، عیب نباشد، حتما برای فیلمی که ارزش‌های اصیل را نمایندگی می‌کند، عیب است و بهتر است هرچه زودتر اصلاح شود.

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :