• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
شنبه 21 دی 1398
کد مطلب : 92443
+
-

گفت‌و‌گوی همشهری با سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی

روابط شهید سلیمانی با هاشمی همیشگی بود

احزاب
روابط شهید سلیمانی با هاشمی همیشگی بود


مجید مهرابی‌دلجو ـ دبیر گروه سیاسی

هاشمی شاید تنها سیاستمدار ایران بود که در تمام ادوار انتخابات پس از انقلاب یا خود حضور داشت به‌عنوان بازیگر یا بازیگران آن انتخابات را بازیگردانی می‌کرد. توصیه‌های او در انتخابات ریاست‌جمهوری 96هم به‌کار دولت روحانی آمد و انتخابات مجلس آینده شاید نخستین انتخاباتی است که بعد از انقلاب، از هاشمی خبری نیست. با توجه به اینکه در آستانه انتخابات مجلس هستیم تصمیم بر این بود که با حسین مرعشی درباره بازیگری و بازیگردانی مرحوم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در ادوار مختلف انتخابات مجلس و ریاست‌جمهوری گفت‌وگو کنیم اما شهادت سردار سپهبد سرافراز سلیمانی و تقارن این ایام با یکدیگر، باعث شد که بخشی از این گفت‌وگو سمت و سوی رابطه شهید سلیمانی و مرحوم هاشمی رفسنجانی را بگیرد. با این حال در این گفت‌وگو حسین مرعشی، سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی و برادر همسر آیت‌الله هاشمی رفسنجانی روایتی جدید از دلایل حضور هاشمی در انتخابات مجلس ششم را که نخستین شکست هاشمی در یک انتخابات بود، مطرح می‌کند. او از توصیه‌نامه ابراهیم یزدی به جناح‌های اصلاح‌طلب خبر می‌دهد که گفته بود هاشمی را برای خودتان نگه دارید تا فضای کشور باز بماند.


مرحوم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و سردار سلیمانی علاوه بر اینکه هم‌استانی بودند، در دوران جنگ هم ارتباطات نزدیکی با یکدیگر داشتند، سردار در فرماندهی لشکر 41ثارالله و مرحوم هاشمی در سمت جانشین فرمانده کل قوا و نماینده امام در شورای‌عالی دفاع ارتباطاتی با یکدیگر داشتند. رابطه‌ای که بین این دو شخصیت شکل گرفته بود ریشه در جنگ داشت یا در هم‌استانی بودنشان بود یا اشتراکات فکری و سیاسی هم داشتند؟
لشکر ثارالله فرزند آقای سلیمانی بود، لشکر را خود آقای سلیمانی و بقیه بچه‌های همرزمش از کرمان و سیستان و بلوچستان و زابل ساختند. آقای هاشمی هم در جنگ سردار سلیمانی را شناخته بودند و رشادت‌هایش را دیده بود و با هم انس داشتند.
یعنی قبل از جنگ آشنایی با هم نداشتند؟
نه، سردار سلیمانی قبل از ورود به جبهه در کرمان بودند و جنگ فرصتی داد که ایشان مسئولیت‌پذیری، شجاعت و هوشمندی خودشان را به منصه ظهور برسانند. آشنایی آقای هاشمی با سردار سلیمانی مربوط به دوران جنگ است، آقای هاشمی بعد از پایان جنگ رابطه خودشان را با عموم فرماندهان جنگ حفظ کرده بودند. اگر بخواهیم رابطه آقای هاشمی با سردار سلیمانی را تعریف کنیم می‌توانیم سه مقطع برای این رابطه تعریف کنیم؛ یکی از شروع تا پایان جنگ است، یکی از پایان جنگ تا سال 88 و دیگری از سال 88به بعد است. تا سال 88خیلی از فرماندهان جنگ رابطه‌شان را با آقای هاشمی حفظ کرده بودند که سردار سلیمانی هم جزو همان افراد بود اما از سال 88به بعد خیلی‌ها رابطه‌شان را با آقای هاشمی قطع کردند. اما سردار سلیمانی اینگونه نبود و تا همین اواخر هم ارتباطشان را با آقای هاشمی قطع نکرده بودند. تعبیر خوبی هم ایشان بعد از رحلت آقای هاشمی داشتند که فرمودند آقای هاشمی همان هاشمی بود و ممکن بود فقط در تاکتیک‌ها متفاوت عمل کنند.
آقای ناطق نوری گفته بودند وقتی سردار سلیمانی این گفت‌وگو را انجام می‌داد من در کنار ایشان بودم و علاقه‌ام به سردار سلیمانی دو چندان شد.
بله، می‌خواهم بگویم با وجود همه بی‌مهری‌هایی که به آقای هاشمی توسط خیلی از فرماندهان جنگ بعد از اتفاقات سال 88شد و حتی عده‌ای از دوستان دیدند همراهی با هاشمی هزینه دارد، محبت سردار سلیمانی به آقای هاشمی همیشگی بود و تا رحلت آقای هاشمی آن وفاداری را داشت. آقای سلیمانی مردانگی‌های خاصی داشت، هوشمندی‌های خاصی داشت و جزو معدود فرماندهانی بود که تا لحظه آخر زندگی نه فقط با آقای هاشمی بلکه هیچ وقت رابطه‌شان را با فرمانده گردان‌ها و فرمانده دسته‌ها هم قطع نکرد، هیچ وقت حساسیتشان را نسبت به شهدای کرمان از دست نداد و خیلی پایبند بود که با شهدا و خانواده‌های ایثارگران ارتباطش را حفظ کند.
در همان مقطع جنگ که به‌عنوان یکی از مقاطع روابط آقای هاشمی و سردار سلیمانی تعریف می‌شود روایتی را شنیده‌اید که اختلاف نظری بین آقای هاشمی و سردار سلیمانی باشد؟ 
در تاکتیک‌های عملیاتی بله، سردار سلیمانی ازجمله فرماندهانی بود که شجاعانه حرف‌هایش را در جلسات می‌زد و روی مواضع خودش می‌ایستاد و اگر مخالفتی با طرح‌های دیگران داشت اعلام می‌کرد و روی مواضع خودش جدل می‌کرد، آقای هاشمی هم از این روحیه خوشش می‌آمد.
مثلا درباره قضیه پایان جنگ من شنیده‌ام اختلاف‌نظرهایی بین سردار سلیمانی و آقای هاشمی بوده است؟
در مجموع دوستان ما در سپاه اختلاف‌نظرهایی با آقای هاشمی داشتند و فقط خاص آقای سردار سلیمانی نبود. دوستانی که در سپاه بودند نظرشان این بود که کشور منابع و امکاناتی دارد که این امکانات را در اختیار جنگ نمی‌‌گذارد، درحالی‌که کشور منابعی هم نداشت.
صحبتی قبلا به نقل از آقای آهنگران مطرح شده بود با این مضمون که جلسه‌ای بین سردار سلیمانی و آقای هاشمی بوده و سردار گزارشی درباره وضعیت جنگ به ایشان می‌دهند، آقای هاشمی به سردار توصیه می‌کنند همین گزارش را به امام بدهند و ایشان را برای پایان جنگ مجاب کنند که سردار سلیمانی از این توصیه ناراحت می‌شوند.
بعید است این حرف درست باشد.  درست نیست.
سردار سلیمانی یک روحیه جهادی داشتند که نمی‌توانستند نسبت به مسئله عمران کشور بی‌تفاوت باشند، بعد از جنگ و دوران سازندگی، همکاری‌ها بین ایشان و دولت چگونه بود؟
بعد از جنگ و تا سال 76که سردار در کرمان بودند پا به پای دولت در بخش سازندگی جلو آمدند، یک بنیادی را ایشان برای نخستین بار در کرمان درست کردند با عنوان بنیاد ثبت و نشر آثار شهدا و رزمندگان. این حرکت از کرمان شروع شد و ایده تاسیس بنیاد نشر و حفظ ارزش‌های دفاع‌مقدس از همین جا هم کلید خورد. ایشان در کرمان موزه دفاع‌مقدس را که یکی از بهترین موزه‌های کشور است، تاسیس کرد، به این کارها هم بسنده نکرد، بچه‌های جنگ را تشویق و مؤسسات اقتصادی خوبی درست کردند که پشتوانه‌ای برای حمایت از ایثارگران در کرمان شده است. تیپی از بچه‌های نزدیک به سردار سلیمانی بانک.....تاسیس کردند، یک جمعی، تعاونی... را تاسیس کردند که پیمانکاری‌های خوبی را در داخل و خارج ایران دارد (اسامی بنا به ملاحظات جنگ اقتصادی نزد همشهری محفوظ است)، در بحث امنیت شرق کشور بعد از جنگ مشکلات حادی داشتیم که سردار سلیمانی خیلی قوی وارد شد و ضربه سنگینی به اشرار زد. زمان دولت دوم آقای هاشمی که آقای مرتضی بانک، استاندار کرمان بودند طرح مشترکی را با سردار به نام طرح احرار اجرا کردند، یعنی بیش از 200حلقه چاه حفر شد تا کسانی که در کوه‌ها پراکنده بودند و ناامنی درست می‌کردند به روستاها و مناطق خودشان برگردند و منابع اقتصادی در اختیارشان قرار گرفت. این هماهنگی‌ها بین ایشان و مقامات دولت باعث کارهای بابرکتی در آن منطقه شد.
یک ادعایی را آقای محمدرضا خاتمی در جلسات دادگاه چندماه قبل خودشان مطرح کردند که به استناد خاطرات 25خرداد سال 88آقای هاشمی بود. ظاهرا آن روز جلسه‌ای بوده که سردار سلیمانی هم حضور داشته‌اند. آقای محمدرضا خاتمی گفته بودند براساس خاطرات آقای هاشمی جلسه‌ای با حضور سردار سلیمانی، آقای قالیباف، آقای شمخانی، آقای محسن رضایی و آقای هاشمی برگزار می‌شود و این افراد قانع می‌شوند که 8میلیون رأی جابه‌جا شده است. در جریان این جلسه هستید؟
خیر من در جریان این جلسه نیستم. ببینید به هر حال دیدگاه‌های سردار سلیمانی با دیدگاه کلاسیک فرماندهان سپاه یا ارتش فرق داشت. بخشی از این تفاوت به استعداد و هوش سرشار ایشان برمی‌گشت، بخشی هم مرتبط با دایره ماموریت ایشان بود. یک وقتی با سردار سلیمانی شوخی کردم و گفتم شما وقتی در لبنان اینقدر دمکرات می‌شوید و تکثرگرایی آنجا را قبول دارید، چرا در ایران اینطور موضع نمی‌گیرید. در ایران هم مثل لبنان تکثر و تنوع را هم بپذیرید. (می‌خندد) علاوه بر هوش شخصی سردار سلیمانی تماسش با خارج ایران، آموخته‌هایش را متفاوت کرده بود. درباره آقای هاشمی خیلی‌ها الان به حرف‌هایی که ایشان 10سال پیش می‌زد رسیده‌‍‌اند. مگر جمهوری اسلامی در همین حوادث آبان 98همان حرف‌هایی که آقای هاشمی در خطبه 88 زد عمل نکرد؟ همان راهکارها را آقای شمخانی بعد از حوادث آبان برای دلجویی از آسیب‌دیدگان پیشنهاد دادند. تفاوت آقای هاشمی با مجموعه بسیاری از حزب‌اللهی‌ها و مذهبیون و حاکمیت در ایران، این بود که ایشان قبل از رسیدن به نقطه بحران و قبل از رسیدن کشور به نقطه‌ای که غیرقابل برگشت باشد، بحران را پیش‌بینی می‌کرد و برای حل آن کارگردانی می‌کرد.
به‌خاطر همین استعداد هم هست که بعضی‌ها در بزنگاهی می‌گویند اگر آقای هاشمی در قید حیات بودند ممکن بود این کار به اینجا نکشد؟ 
نه من این را قبول ندارم، در این سال‌های اخیر تأثیرگذاری ایشان خیلی حداقلی شده بود. در این‌باره مثالی بزنم که موضوع باز شود. سال اول دولت آقای خاتمی اگر خاطرتان باشد اجلاس سران کشور‌های اسلامی برگزار شد، خب مقدمات این اجلاس در دولت آقای هاشمی انجام شده بود و ماه‌های اول دولت آقای خاتمی اجلاس تشکیل شد. توافق اولیه برگزاری این اجلاس هم بر مبنای مذاکراتی که در پاکستان شده بود صورت گرفت. داستان پاکستان هم این بود که توافق شده بود آقای هاشمی و ملک عبدالله در پاکستان و در حاشیه کنفرانس سران کشورهای اسلامی همدیگر را ملاقات کنند و مسائل دو کشور را حل و فصل کنند. در اسلام‌آباد بین تشریفات دو دولت کشمکش پیش می‌آید، تشریفات ایران می‌گفت که آقای ملک عبدالله باید به دیدن آقای هاشمی بیاید، تشریفات سعودی می‌گفت که آقای هاشمی باید به دیدن ملک عبدالله بیاید. اینها 2ساعت نتوانستند با هم به توافق برسند و قضیه ملاقات سران نزدیک بود به‌هم بخورد. آقای هاشمی تا این اختلافات را دید یکدفعه بلند شدند و عبا را به دوش انداختند و گفتند من می‌روم. اینقدر این کار غیرمنتظره بود که ملک عبدالله هم از آن طرف به استقبال آقای هاشمی آمد، همانجا موافقت کردند که کنفرانس در تهران برگزار شود. این برای ایران دستاوردی بود. زمان آقای خاتمی کنفرانس برگزار شد و ملک عبدالله به تهران آمد. ملک عبدالله برای دیدن آقای هاشمی به منزل ایشان آمد و در همانجا برنامه سفر آقای هاشمی به مکه و مدینه تنظیم شد که من هم در آن سفر بودم و همان سفر موجب حل خیلی از مسائل ایران و عربستان شد. در آنجا ما سر قیمت نفت توافق کردیم که نفت گران شود. اگر به تاریخچه نفت در دولت آقای خاتمی نگاه کنید در سال 77قیمت نفت، حداقل است و دولت با کسری مواجه است، آقای نجفی- که خدا سلامتشان بدارد، در آن زمان رئیس سازمان برنامه بودند- چندین راه‌حل پیدا کردند برای اینکه کسری بودجه ناشی از کاهش درآمدهای نفتی را جبران کنند. منتها از 78قیمت‌های نفت مداوم بالا می‌رود. خب همین آقای هاشمی در سفر دوم که مصادف با دولت آقای احمدی‌نژاد بود هم به عربستان می‌رود. کنفرانس وحدت اسلامی در مکه بود که ملک عبدالله از آقای هاشمی به اصرار دعوت کرد و آقای هاشمی هم قبول کرد که برود. من هم در خدمت ایشان بودم، یک سری مسائل جدید بین ایران و عربستان پیش آمده بود و سعودی‌ها می‌خواستند حل کنند، آقای هاشمی کلافه شده بود چون می‌گفت که من اگر با اینها توافق کنم و به تهران بروم حتی یکی از این کارها انجام نمی‌شود. بالاخره آن دولت حتی حاضر نشده بود یک مدیرکلش را هم همراه آقای هاشمی که رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بود به عربستان بفرستد. آقای هاشمی معمار روابط ایران و عربستان بود و فرصت بزرگی پیش آمده بود که مسائل باقیمانده‌مان را با عربستان سعودی حل‌وفصل کنیم، دولت حاضر نشد یک مدیرکلش را بفرستد. آقای هاشمی در آنجا با ملایمات و ملاحظات، خودش را از تصمیم‌گیری کنار کشید.
همان سفر معروفی بود که آقای هاشمی را به منطقه فدک بردند؟
سفر اول خیبر را دیدند، بقیع را باز کردند، خانه حضرت رسول و خانه حضرت فاطمه را دیدند، در سفر دوم اگر آقای احمدی‌نژاد همکاری می‌کرد یا اگر رهبری حکم می‌کردند- البته دولت هم دولتی نبود که حرف رهبری را گوش کند- و مرحله دوم توافق‌ها را آقای هاشمی با حکام عربستان انجام می‌داد خیلی از این مسائلی که بعدها در سوریه و عراق اتفاق افتاد و منجر به جنگ‌های وسیع شد، اتفاق نمی‌افتاد.
آقای احمدی‌نژاد دوست داشت خیلی کارها به اسم خودش تمام شود و خودش انجام دهد. 
ببینید، بین سیاستمدارها همیشه خودخواهی هست، اما یک نسلی از سیاستمدارها که در ایران هم کم و بیش هستند سیاستمدارهای ملی هستند، اگر مطلبی برخلاف مصلحت خودشان هم باشد و به نفع مصالح و منافع کشور باشد آن را قبول می‌کنند. اینها در جمهوری اسلامی تعدادشان خیلی کم است. اگر در سفر آقای هاشمی آن توافقاتی که مدنظر طرفین بود انجام می‌شد حتما بخش زیادی از این اتفاقاتی که امروز در بحرین، عراق و یا در یمن رخ داد، اتفاق نمی‌افتاد، راحت می‌شد این مسائل را حل و فصل کرد. شخص آقای هاشمی توانست در مقاطعی کارهای مهمی برای ایران بکند اما این زمانی است که نظام هم می‌خواسته یا خود آقای هاشمی در نظام تعیین‌کننده بود؛ مثلا در سال 60آقای هاشمی کشور را از یک بحران و سقوط نجات داد. شما شرایط آن سال را ببینید، سال بسیار سختی بوده که شهید بهشتی و جمعی از نمایندگان و وزرا در یک حادثه شهید شده‌اند، آقای خامنه‌ای به‌عنوان امام جمعه تهران و نماینده امام در شورای‌عالی ملی ترور شده‌اند و در بیمارستان بستری هستند، شهید رجایی و شهید باهنر رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر مملکت در یک حادثه شهید شده‌اند، خطوط هم قاطی شده بود، طوری بود که مثلا من و شما که الان باهم صحبت می‌کنیم ممکن بود شما، من را نفوذی بدانید یا من، شما را نفوذی بدانم، در چنین شرایطی، آقای هاشمی با چه قدرتی این کشور را از بحران نجات داد؟ به اتکای اعتمادی که امام به آقای هاشمی داشت. این جمله امام را که مجلس در رأس امور است مدام تکرار می‌کنند، بدون اینکه توجه کنند ‌شأن نزول این جمله چه بوده است؟ مجلسی که امام می‌گفت در رأس امور است، در رأسش آقای هاشمی بوده است. چون آقای هاشمی در رأس مجلس بوده، مجلس در رأس امور بوده است. حالا یه عده می‌گویند مجلس دیگر در رأس امور نیست. خب معلوم است که نیست. برای اینکه نه آن بحران‌ها و شرایط است و نه دیگر هاشمی هست.
یعنی جمله امام که فرمودند مجلس در رأس امور است معطوف به ریاست و نقش آقای هاشمی بود؟
معطوف بود به نقش آقای هاشمی و اینکه آقای هاشمی مجلس را در خدمت نظام و انقلاب درآورده بودند. مجلس، مجلس خط امامی بود. اگر قرار بود در آن مجلس تحصن شود که امام نمی‌گفتند مجلس در رأس امور است، پس یک زمانی هست امام هست، آقای هاشمی هم کارگردان اصلی کشور است. از این نمونه حمایت‌ها زیاد داریم؛ آقای زواره‌ای در شورای سرپرستی صداوسیما ساعت 10صبح محمد هاشمی را برکنار می‌کنند، امام ساعت 12پیام می‌دهند؛ پیام این است آقای هاشمی که اخوی ایشان باید در همه مسائل کشور صاحب‌نظر باشند، در صداوسیما بماند. آقای هاشمی در زمان امام به اتکای جایگاهی که نزد امام داشت، کارگردانی می‌کرد و موفق هم بود. طبیعتا یک عده‌ای هم مخالف بودند، ولی کشور دچار تشتت و چندگانگی نبود، بعد از رحلت امام هم آقای هاشمی رئیس‌جمهور بودند و رهبری جدید هم زمام امور را گرفته بودند، خب تا یک جایی باهم خیلی صمیمی بودند و کارهای کشور خیلی خوب پیش رفت. آرام آرام اختلاف به وجود می‌آید و آقای هاشمی هم تضعیف می‌شود. از سال 88 به بعد آقای هاشمی دچار بحران شد، دانشگاه آزاد را از دست داد، ریاست خبرگان را از دست داد، فرزندانش تحت تعقیب قرار گرفتند؛ در سال 92رد صلاحیت شد که خیلی عجیب بود، فشار سنگینی روی ایشان آمد، هر کس غیر از آقای هاشمی بود زیر این فشارها خرد و برای همیشه حذف می‌شد اما با وجود این توانست در سال 92یک رئیس‌جمهور را روی کار بیاورد که در دور اول هم موفق بود اما در دور دوم همه‌‌چیز دوباره به‌هم خورد.
بحثی که فرمودند آقای هاشمی قدرت سابق را نداشت...
چون نظام ایشان را قبول نداشتند.
چه کسی قبول نداشت؟
ما با آقای هاشمی سر این موضوع خیلی بحث می‌کردیم، این نکته را من خودم از آقای هاشمی شنیدم می‌توانم به شما بگویم، این سؤال بود که آقای هاشمی که در حوادث سال 78- کوی دانشگاه- با نظام همراهی می‌کرد چرا در 88 نکرد؟ شاید عمده رنجش رهبری که  از آقای هاشمی  داشتند مربوط به سال  88 و حوادث مربوط به آن بود. صریح‌ترین، جامع‌ترین و کامل‌ترین موضع آقای هاشمی در سال 88خطبه نماز جمعه ایشان است که بعد از آن هم، نماز جمعه را از دست داد. آن خطبه را اگر الان بخوانید با این کاری که آقای شمخانی برای حوادث آبان‌ماه 98کرد، عینا یکی است؛ حتی کار آقای شمخانی پررنگ‌تر است. خطبه آقای هاشمی این بود از این کسانی که خسارت دیده‌اند، دلجویی شود. این سؤال بود که آقای هاشمی سال 78چطور تبدیل شد به آقای هاشمی سال 88؟ اینجا آقای هاشمی یک ملاک داشت. آقای هاشمی می‌گفت هرجا مردم هستند من همان طرف می‌روم. در 78معترضان دانشجویان بودند، ولی همه مردم نبودند اما در 88 وضع فرق می‌کرد. یک روز آقای عبدالله نوری پیش آقای هاشمی می‌روند و می‌گویند که آقای هاشمی این چه کاری است؟ چرا مواضعتان بعد از 88 اینگونه شده است؟
آقای نوری به آقای هاشمی می‌گویند؟ 
آقای نوری به آقای هاشمی می‌گویند. (با خنده) آقای هاشمی یک سؤال می‌پرسند که آقای نوری! مردم کجا هستند؟ ما هر چه داریم مال مردم است، مردم ما را از زندان بیرون آوردند، امام را مردم، امام کردند، مردم قانون اساسی را پشتیبانی کردند. مردم کجا هستند الان؟ اگر مردم با این حرف‌هایی که من می‌زنم نیستند، من مواضعم را اصلاح می‌کنم.
همین مردم در انتخابات مجلس ششم گرایشی به آقای هاشمی ندارند.
آقای هاشمی همواره مخالفان سرسختی در همه جناح‌های کشور داشته است. در جناح چپ، هم مخالفان جدی داشت و هم موافقان جدی و در جناح راست هم موافقان جدی داشت و هم مخالفان جدی. در مجلس ششم اشتباه اساسی را بچه‌های چپ کردند. یکی از راهبردهای بسیار غلط جناح چپ یا اصلاح‌طلب‌های امروزی مال مجلس ششم بود. در مجلس ششم من موافق حضور آقای هاشمی نبودم. من و آقای علی هاشمی -اخوی‌زاده ایشان که بعدا نماینده رفسنجان شد - خدمت آقای هاشمی رفتیم و از ایشان پرسیدیم چرا می‌خواهی نماینده مجلس شوی؟ شما که 3 دوره رئیس مجلس بودید،  2 دوره رئیس‌جمهور بودید، الان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام هستید، مجلس چه چیزی به شما اضافه می‌کند؟ اینجا نشستید کارتان را می‌کنید و اثرگذاری‌تان را هم دارید. آقای هاشمی استدلال جالبی داشت و به ما گفت که 2راه جلوی کشور قرار گرفته است؛ یک راه این است که رفقای شما موفق می‌شوند نظام را بشکنند.
رفقای شما منظورشان چه کسانی بود؟
مقصودشان اصلاح‌طلب‌ها بودند. به ما گفتند اگر این اتفاق بیفتد، من با شما نیستم؛ من با نظام هستم. دلیلش هم این است که می‌دانم رفقای شما نمی‌توانند نظام را بشکنند، با فرض اینکه بتوانند بشکنند، هیچ‌چیز بهتری را نمی‌توانند جایگزینش کنند. در این انقلاب، امام بوده‌اند، مراجع ثلاثه قم بوده‌اند، همه زندان رفته‌ها بوده‌اند، همه انقلابیون بوده‌اند و نتیجه‌اش شده است همین.




یعنی اتفاقات مجلس ششم را پیش‌بینی می‌کردند؟ 
هنوز لیست‌ها بسته نشده بود، ایشان می‌گفتند کشور الان در وضعیتی قرار گرفته که یکی از این دو مسیر را می‌رود. یا رفقای شما موفق می‌شوند نظام را بشکنند که من با شما نیستم و من با نظامم. دلیلش هم این است که شماها اگر بتوانید نظام را بشکنید چیز بهتری نمی‌توانید جایگزینش کنید. مسیر دوم این است که نظام حرف آخرش را بزند و فضا را ببندد. مطبوعات را می‌بندند، احزاب را جمع می‌کنند، نظارت استصوابی را تشدید می‌کنند و یک نظام بسته شکل می‌گیرد که این هم به نفع نظام نیست. گفتند با کشمکشی که الان وجود دارد این دومی دیر یا زود محقق خواهد شد، این هم به نفع کشور نیست. من اگر می‌خواهم برای مجلس کاندیدا شوم، می‌خواهم راه میانه‌ای را جلوی پای کشور بگذارم، از رهبری امتیاز بگیرم و این بچه‌ها را هم متقاعد کنم که چارچوب‌های نظام را حفظ کنند، کشور نه دچار فروپاشی شود و نه دچار فضای بسته. شما ببینید چقدر این حرف، تحلیل درون خودش دارد. خب، این مطلب به این مهمی را کسی درک نکرد. من در انتخابات مجلس ششم کاندیدای کرمان بودم. یک پایم برای تبلیغات خودم  درکرمان بود و یک پایم برای حمایت از آقای هاشمی در تهران. 2 داستان را تعریف می‌کنم و گفت‌وگو را جمع کنیم؛ یکی این بود که روزنامه عصر آزادگان را آقای جلایی‌پور و شمس‌الواعظین چاپ می‌کردند.مقاله‌ای را علیه آقای هاشمی نوشته بودند، من برای صرف ناهار پیش اینها رفتم، به این دو بزرگوار گفتم که شما چرا خرتان را به خرمن آقای هاشمی بستید؟ بلافاصله آقای شمس‌الواعظین رفت از کشوی میزش یک نامه آورد که نامه دکتر ابراهیم یزدی بود. گفت ما نخستین مقاله را که علیه آقای هاشمی چاپ کردیم دکتر ابراهیم یزدی برای ما نامه نوشت که آقای جلایی‌پور و آقای شمس الواعظین! این اشتباه تاریخی را شما برای چه دارید انجام می‌دهید؟ تمام منافع تضعیف آقای هاشمی را یک کس دیگر می‌برد، تمام ضررش را شما می‌برید، اصلا هاشمی رقیب شما نیست، با بودن هاشمی فضای کشور باز می‌ماند، هاشمی را حفظ کنید تا فضای کشور باز بماند. شمس‌الواعظین گفت که ما متوجه اشتباهمان شدیم و یک مقاله به نفع آقای هاشمی زدیم، بعد این بچه‌های چپ ما را هو کردند که اینها از آقای هاشمی پول گرفتند. حادثه دوم، یک پنجشنبه روزی بود که آقای کرباسچی، دبیر کل حزب گفتند یک میزگردی در حسینیه ارشاد است، شما می‌روید؟ ما هم از همه‌جا بی‌خبر گفتم می‌رویم، ساعت 3برنامه بود. من 2و 55دقیقه رسیدم و دیدم تمام بالا و پایین حسینیه پر است. معلوم شد بچه‌های ملی- مذهبی هستند و همه یکدست؛ حسینیه پر است. چه کسانی در میزگرد هستند؟ آقای سحابی- خدا رحمتشان کند- آقای اکبر گنجی، آقای عباس عبدی و حسین مرعشی. یکی منتقد آقای هاشمی است، گنجی و عبدی هم جزو مخالفان سرسخت آقای هاشمی و آقای مرعشی هم حامی، خب، با این ترکیب معلوم بود قرار است ما هو شویم (می‌خندد)؛ به ما هم اول گفتند تو شروع کن، من هم رفتم روی موضوعات مشترک، سیاست خارجی، برنامه‌های فرهنگی و... که هو نشویم. بخش اول را صحبت کردیم و با سلامت عبور کردیم. رسیدیم به سؤالات، خب سؤالات را که نمی‌شود جواب نداد و فرار کرد. نخستین سؤال را از من پرسیدند که شما کارگزاران چرا از آقای هاشمی در انتخابات حمایت می‌کنید؟ توقع داشتند کارگزاران حمایت نکند.(می‌خندد) من شروع کردم گفتم که «آقای هاشمی از نظر ما اصلاح‌طلب‌ترین روحانی ایران است». تا این را گفتم یهو گفتند هوووو، من گفتم با این وضعیت ادامه نمی‌دهم؛ چون من احترام آقایان عبدی، گنجی و سحابی را نگاه داشته بودم، هر سه هم گفتند اگر هو کنید ما هم حرف نمی‌زنیم. من ادامه دادم روحانیت در نهضت‌های صدساله ایران نقش برجسته‌ای ایفا کرده است، در هر نهضتی ورود کرده و حمایت کرده، نهضت پیش رفته است. هر جا هم کنار کشیده نهضت شکست خورده است. آیا کسی منکر نقش تاریخی روحانیت در نهضت‌های اجتماعی سیاسی ایران است؟ حالا نهاد روحانیت در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران این نقش تاریخی را نهادینه کرده است. آمده گفته رهبر باید ولی‌فقیه باشد، شورای نگهبان 6فقیه، قوه قضاییه رئیسش باید فقیه باشد، وزیر اطلاعات باید مجتهد باشد، خبرگان هم در اختیار روحانیت است. تمام سرپل‌های محکم را روحانیت گرفته و نقش خودش را نهادینه کرده و در قانون اساسی برده است. درست یا غلط هم ما به این قانون رأی دادیم و این الان قانون اساسی ایران است. حال اگر روحانیت نقش اساسی در قانون اساسی پیدا کرده شما باید دنبال آخوندهایی بگردید که بتوانید با آنها همراه باشید. وقتی از روحانیت می‌گوییم، آقای خاتمی را در ایران روحانی تلقی نمی‌کنند، ولی آقای هاشمی را آخوندهای کشور در نهاد روحانیت صاحب جایگاه می‌دانند، گفتم این آقای هاشمی در مسائل سیاست خارجی از شما جلوتر است، آقای هاشمی دنبال حل مسائل ایران و آمریکا بود ولی شما چپ‌ها که از دیوار سفارت بالا رفتید، پس آقای هاشمی در تنش‌زدایی از شما جلوتر است، در مسائل فرهنگی از شما جلوتر است. آقای هاشمی نخستین‌بار خطبه خوانده و گفته است مترو بسازید، ویدئو در زمانی که آقای خاتمی رئیس‌جمهور محبوب شما، وزیر ارشاد بود ممنوع بوده، آقای هاشمی در جلسات بسته دولت استدلال می‌کرده که ویدئو باید آزاد شود. آقای خاتمی می‌گوید، نمی‌شود، بعد می‌آیند مؤسسات صوتی تصویری درست می‌کنند و ویدئوهای کنترل شده دست مردم می‌دهند. شما چپ‌ها در یک حوزه با آقای هاشمی اختلاف نظر دارید و آن هم حوزه سیاست داخلی است. شما فکر می‌کنید ایران سوئیس است، آقای هاشمی می‌گوید ایران جزئی از خاورمیانه است که این طرفش پاکستان و افغانستان است، این طرفش ترکیه و عراق است، جنوبش اعراب است و شمالش هم نظام‌های استبدادی، آقای هاشمی دمکراسی مدیریت شده را دنبال می‌کند، شما دمکراسی سوئیس را می‌خواهید. حالا شما وقتی در 80درصد مسائل با آقای هاشمی هماهنگ هستید چرا کسی را که در روحانیت نفوذ دارد، طرد می‌کنید؟ گفتم از آقای عبدی و سحابی و گنجی می‌خواهم نظرشان را در این باره استدلال کنند، هر 3 نظر مرا تأیید کردند. خب در چنین فضایی هم یک مشت مطلب علیه آقای هاشمی چاپ شده است. تمام اینها را جمع‌آوری کردند، یک کتابی درآوردند به نام«هاشمی در بوته نقد»، این کتاب از وزارت ارشاد آقای مهاجرانی که عضو مؤسس کارگزاران است 2ساعته مجوز انتشار گرفت. مجموعه مقالاتی بود که به این مقالات علیه هاشمی پاسخ داده بودند. اینها که به‌عنوان «نقد ناتمام» جمع‌آوری شد 8‌ماه در وزارت ارشاد برای مجوز معطل ماند. یک بهانه درست کردند و گفتند باید تمام کسانی که این مقالات را نوشته‌اند با چاپ این کتاب موافقت کنند. خب، این مقالات هم با اسم مستعار نوشته بود و اسمی واقعی وجود نداشت. این برخوردها با هر کسی دیگری شده بود او پودر می‌شد. حالا آقای هاشمی توانست خودش را بازسازی کند و توانست خودش را در سطح سیاستمدار‌های طراز اول بیاورد و همین خیلی خسته‌اش کرد.



ـ سردار سلیمانی گفته بود: هاشمی همان هاشمی بود و ممکن بود فقط در تاکتیک‌ها متفاوت عمل کند
ـ هاشمی قبل از رسیدن به نقطه بحران می‌توانست بحران را تشخیص بدهد
ـ روایتی جدید از دلایل حضور هاشمی در انتخابات مجلس ششم و شکست او در انتخابات
ـ روایتی از توصیه ابراهیم یزدی به روزنامه‌های اصلاح‌طلب برای پرهیز از تخریب هاشمی در دوران اصلاحات


ـ تأثیرگذاری هاشمی در سال‌های اخیر به حداقل رسیده بود
ـ مجلسی که امام می‌گفتند در رأس امور است مجلسی بود که هاشمی در رأسش بود

ـ خطبه 88هاشمی که ایشان را منزوی کرد با پیشنهاد شمخانی برای حادثه دیدگان آبان 98عینا یکی است
ـ هاشمی اصلاح‌طلب‌ترین روحانی ایران بود

این خبر را به اشتراک بگذارید