طراوت واحدی :
«کودکی که با شنیدن صدایی هولناک، برخاسته و هراسان به سوی پنجره اتاقش میرود... انبوهی زرد و نارنجی تا جایی که چشم کار میکند.» قابی آشنا برای هزاران کودک که شاید تنها آرزویشان بازگشت به روزهای زندگی باشد. در گذرگاه زمان، جدال میان آدمیان، قصهای تازه نیست. هر گوشه تاریخ را که ورق میزنیم، آتشافروزیها و ویرانیهایی به دنبال آن میبینیم. صرف نظر از اینکه جنگ میتواند جزئی از خوی انسانی باشد یا خیر، میتوان علل برهمزننده ثبات میان ملتها را به 2بخش اصلی تقسیم کرد؛ بخشی که از سوی حاکمان وقت به دنبال افزایش شمار جمعیت و افزایش روبهرشد نیاز مردم جهت کسب اراضی بیشتر به تصاحب سایر سرزمینها منجر میشود و بخشی که ریشه در باورهای مردم دارد که در سالهای اخیر به روند رو به افزایش افراطیگری، خشونت و نژادپرستی انجامیده است.
دنیای کنونی ما بیش از هر زمانی به راهبرانی نیاز دارد که به بهترین شکل با چالشهای جهانی مواجه شوند؛ نیازی که تامین آن، مستلزم آموزشی فراگیر به نسلهای آینده است تا با نگرشی عمیق و همهجانبه و تداوم و پافشاری بر اهداف پیش رو، به ارائه راهحل جهت حل بهتر مسائل بپردازند. حفظ و تداوم دموکراسی، اهمیتی صدچندان در برابر بهدستآوردن آن دارد و این مهم، جز با آگاهسازی مردم، میسر نخواهد شد. چندیاست که قدرتمندان جهان با پررنگساختن مرزها و تفاوت نژادها و قومیتها، نفرتپراکنی و ترس را میان مردمانشان گسترانیدهاند؛ حال آنکه شباهتها ریشهدارتر از آن است که تفاوتهای زبانی و دینی، جداکننده اقوام باشد. مادامی که دیگران را به علت تفاوت در فرهنگ و نگرش ملامت کنیم، چگونه میتوانیم دل در گرو ساخت جهانی بهتر داشته باشیم؟ دگرهراسی و قضاوتها عمدتا با ناآگاهی از فرهنگهای مختلف همراه است. تلاش برای احترام به تفاوتهای فرهنگی و فردی به توانایی هرچه بیشتر ما جهت پذیرش این تفاوتها میانجامد. در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست/ هرجا که هست، پرتو روی حبیب هست.
جامعهای را تصور کنید که در آن زنان و دختران از حق تحصیل برابری و انتخاب محروماند؛ چگونه میتوان امید به ساخت دنیایی بهتر داشت وقتی نیمی از جامعه از حقوق اولیه خود محروم هستند؟ برای تربیت نسلهای بهتر به مادران آگاه، باشهامت و قدرتمند نیاز داریم. روزگارانی بسیار با اشک و خون گذشت اما امید داشته باشیم که میتوان به تلخیها پایان داد. روزگار بهتر، آدمیان بهتر میطلبد که از وحشت و نفرت، خالی و پر از مهر و عشق شوند. به نقل از مولانا ـ شاعر عشق و نوعدوستی ـ در این صحنه هستی با وجود ضدیتها همه به سوی کمال میروند.
جنگهای خلق بهر خوبی است/ برگ بیبرگی نشان طوبی است
خشمهای خلق بهر آشتیست/ دام راحت دائما بیراحتیست
هر زدن بهر نوازش را بود/ هر گله از شکر آگه میکند
جنگها می آشتی آرد درست/ مارگیر از بهر یاری مار جست