• جمعه 31 فروردین 1403
  • الْجُمْعَة 10 شوال 1445
  • 2024 Apr 19
پنج شنبه 5 دی 1398
کد مطلب : 91271
+
-

احمد نجفی بازیگر و مجری برنامه معروف «صندلی داغ» از دغدغه این روزهایش می‌گوید

صراحت کلام حالم را خوب می‌کند

صراحت کلام حالم را خوب می‌کند


الناز عباسیان

احمد نجفی نیاز به معرفی ندارد؛ مردی که همه او را با روحیه منتقدانه و جسورانه‌اش می‌شناسند؛ هنرمندی که گاه مثل نقش‌هایش در فیلم‌های «کارگاه علوی» و «توفان شن» جدی و باابهت است و گاه مثل اجرایش در صندلی داغ خوش‌مشرب و خوش‌خنده؛ بازیگری که سال‌ها در سینما و تلویزیون ایران فعال بوده و کارنامه پرباری در این زمینه دارد. گرچه در سال‌های اخیر از وضع تولید و اکران فیلم‌های سینمایی دلگیر و منتقد بوده و به قول خودش با سینما قهر کرده است اما این روزها دست از کم‌کاری کشیده و مشغول بازی در یک سریال شده است. به بهانه بازگشت مجدد او به بازیگری سراغ او رفتیم و دغدغه‌های این روزهایش را جویا شدیم. البته مثل همیشه گفت‌وگویمان را از انحصار سینما و تلویزیون و کارهای هنری‌اش خارج کرده و گریزی هم به زندگی شخصی او زدیم و از خانواده و فرزندانش پرسیدیم. در ادامه بخش‌هایی از این گفت‌وگو را می‌خوانید.


  آقای نجفی اجازه بدهید به‌عنوان سؤال نخست از فعالیت این روزهایتان بپرسیم. اگر اشتباه نکنیم در حال بازی در یک سریال هستید؟ 
در حال بازی در سریال «نفوذ» هستم که احتمالا چند‌ماه دیگر از تلویزیون پخش  می‌شود؛ سریالی که به وقایع تاریخ انقلاب و بازسازی بخشی از حوادث تاریخ کشور که کمتر به آن توجه شده می‌پردازد. طبق معمول من نقش یک جاسوس و نفوذی را بازی می‌کنم. نمی‌دانم چرا برای نقش آدم‌های نفوذی هر چه بازیگر با چشم‌های سبز هست را انتخاب می‌کنند. این فرمول سریال‌های ایرانی است.(با خنده)
  مدتی است کم کاری شده‌اید از نقش‌هایی که به شما پیشنهاد می‌شود راضی نیستید یا دلیل دیگری دارد؟
پیشنهاد زیاد دارم اما اصلا نقش‌ها را نمی‌پسندم. ترجیح می‌دهم خانه‌نشین شوم تا اینکه بخواهم در هر فیلم و نقشی بازی کنم.
  در سینما چطور؟ گویا خودتان فعالیت سینمایی‌تان را محدود کردید؟ 
با شرایط فعلی من دیگر در سینما بازی نمی‌کنم. واقعیت این است که سینمای امروز توسط چند نفر اداره می‌شود که همه‌‌چیز را بین خودشان تقسیم می‌کنند. من با این وضع غلط بکنم که در سینما بازی کنم. از طرفی تولیدات سرمایه‌ای ندارند که دستمزد بازیگران قدیمی را بدهند.
  در عرصه تهیه کنندگی چطور؟
ابدا. با این مافیا در سینما و بی‌عدالتی‌ها در اکران فیلم‌ها اصلا سمت تهیه‌کنندگی نخواهم رفت. چند سالی است که هیچ کاری را تهیه‌کنندگی نکردم زیرا همان یک‌بار با تهیه‌کنندگی فیلم «من یک ایرانی‌ام» همه سرمایه زندگی‌‌ام را از دست دادم. این فیلم از 18بهمن‌ماه همزمان با جشنواره فیلم فجر به‌مدت یک هفته اکران شد. این واقعا منصفانه و عادلانه بود؟ متأسفانه گروهی با رانت و رابطه که هیچ ارتباطی با سینمای واقعی ندارند در صنوف مختلف ازجمله همین سینما وارد شده‌اند. مافیای اکران یک خطر بزرگ برای فرهنگ ملی ماست. من از شما اصحاب رسانه می‌خواهم تا برای بقای فرهنگ، کمی جسور باشید و سراغ مافیای سینمای ایران بروید. من که تا زنده هستم با این مافیا می‌جنگم. شما هم جست‌وجو  و تحقیق کنید و ببینید وضع سینمای ایران چگونه است. شما به‌عنوان اصحاب رسانه باید پیگیر باشید. اگر معترض وضعی نباشید نابسامانی درست نخواهد شد. روحیه من اینگونه است که حرف زور را نمی‌توانم قبول کنم. خاطرم هست وقتی خیلی جوان بودم و در دانشگاهی در آمریکا درس می‌خواندم، نسبت به افزایش بی‌مورد شهریه دانشگاه اعتراض کرده و یک موج اعتراضی به راه‌انداختم. نتیجه این اعتراض من عقب‌نشینی مسئولان دانشگاه از موضع و افزایش شهریه شد. من ابدا حرف سیاسی نمی‌زنم و روی صحبت من در زمینه فعالیت‌های فرهنگی و هنری و به‌ویژه حوزه سینماست. بازهم تأکید می‌کنم من اصلاح‌طلبم نه اصولگرا. من یک آدم مستقلم. افتخار می‌کنم که یک خرمشهری‌ام و با صدای بلند فریاد می‌زنم من در هر دولتی هر کار برای سینما بتوانم انجام می‌دهم. برخلاف تصور بسیاری من آدم سیاسی نیستم و مخالف سیاسی‌کردن سینما بوده و هستم. حتی در ایام انتخابات 1376به سیاسی‌کردن عرصه سینما اعتراض کردم اما متأسفانه آن را سیاسی کردند.





  حالا که صحبت از این روحیه منتقدانه و جسورانه شما شد کنجکاو شدیم بدانیم کدام یک از فرزندانتان از نظر روحیه و ویژگی اخلاقی به شما نزدیک‌ترند؟
من فکر می‌کنم روحیات دخترم مریم بیشتر به من شباهت دارد.
  دوست دارید فرزندانتان رشته هنری شما و همسرتان یعنی سینما را ادامه بدهند؟
البته که دوست دارم اما به شرطی که روحیه و خصلت انتقادی مثل خودم را داشته باشند. اگر می‌خواهند کار هنری را تحت هر شرایطی بپذیرند اصلا اجازه نخواهم داد.
  از فعالیت این روزهای فرزندانتان بگویید. حالا با این شرایطی که گفتید کدام یک از آنها بازیگری را انتخاب کردند؟
هیچ کدام رشته بازیگری را دنبال نکردند. دخترم مریم درحال حاضر دانشجوی فوق‌لیسانس زبان انگلیسی است. البته که زبان انگلیسی‌اش خیلی خوب بود اما به دانشگاه رفت تا تحصیلات آکادمیک کسب کند. علاقه زیادی به زبان‌های خارجی دارد و در کنار انگلیسی تسلط زیادی به زبان‌های روسی و اوکراینی دارد. مدتی هم هست که برای یاد‌گیری زبان چینی وقت صرف می‌کند. دانیال پسرم هم خدا حفظش کند یک‌سال دانشگاه رفت اما من و مادرش ترجیح دادیم که او در این مقطع سنی بهتر است به خدمت سربازی برود. با صحبت‌هایی که من و مادرش انجام دادیم بالاخره راضی کردیم که سربازی برود. برای رفتن به سربازی در همان 18سالگی هم دلایلی داشتیم و من خودم هم سربازی رفته بودم و او را قانع کردیم که زودتر به سربازی برود و این باری که روی دوش‌اش هست را هرچه زودتر زمین بگذارد. بعد از خدمت سر فرصت هم می‌تواند دانشگاه شرکت کند و هم به فعالیت‌های دیگرش برسد. از طرفی چون ما دائم در رفت‌وآمد به اروپا هستیم گرفتن کارت پایان خدمت خیلی ضروری بود. برای ما هم راحت‌تر بود. به قول یکی از درجه‌داران سازمان نظام‌وظیفه که به پسرم می‌گفت که اگر الان لیسانس و بعد فوق‌لیسانس بگیری آن وقت دیگر تقریبا 25ساله شدی و آن زمان دیگر خدمت کردن برایت سخت می‌شود. الان که جوان‌تری بیا و سربازی را تمام کن و بعد می‌توانی درس هم بخوانی و وارد بازار کار شوی. پسر کوچکم شایان هم احساس می‌کنم در بازیگری استعداد دارد اما در این سن و سال بیشتر روی بسکتبال کار می‌کند. قد و هیکل خوبی دارد و به‌نظر من فیزیک جسمانی او برای کار ورزشی خیلی خوب است و می‌تواند در این رشته موفق شود. اما خب وضعیت فعلی ورزش در کشور ما پر از حاشیه است.
  شما اهل موسیقی هم هستید و این رشته را تخصصی و حرفه‌ای دنبال کردید. چه شد که این هنر را رها کردید؟ 
واقعیت اینکه من یک عقده شخصی در زندگی داشتم و دارم و آن نپرداختن به موسیقی است. از نوجوانی به موسیقی و نوازندگی علاقه زیادی پیدا کردم. همان سال در یک آکادمی موسیقی حرفه‌ای که زیرنظر موسیقی‌دان‌های ایتالیایی‌ اداره می‌شد به‌صورت علمی مشغول تحصیل بودم. دوست داشتم حرفه‌ای و آکادمیک این رشته را دنبال کنم. در کل کلاس موسیقی بی‌نظیری بود و من شروع به زدن چند ساز کردم. اما یک اتفاق مسیر زندگی‌ام را تغییر داد. یکی از دوستان بسیار صمیمی‌ام به من گفت تو داری مطرب می‌شوی و من به دلایل بچگانه‌ای موسیقی را کنار گذاشتم. اعتراف می‌کنم یکی از اشتباهات بزرگ زندگی‌ام کنار گذاشتن موسیقی بود.
  با این همه علاقه موسیقی فرزندانتان را به این هنر سوق داده‌اید؟
 امیدوار بودم که این علاقه در فرزندانم جاری شود اما نشد. لااقل تا به امروز نشد. مریم و دانیال که اصلا علاقه ندارند شاید شایان بعدها به این رشته علاقه‌مند شود. حتی پیانویی که با زحمت از اوکراین به ایران آوردیم اما بچه‌ها نسبت به یادگیری موسیقی هیچ‌وقت مشتاق نشدند و تنها شنیدن موسیقی را دوست دارند. واقعا دلم می‌خواست بچه‌ها نواختن ساز را یاد بگیرند اما وقتی دیدم خودشان دوست ندارند به هیچ‌وجه اصرار نکردم. کلا نه من و نه همسرم اینطور نیستیم که چیزی را به بچه‌ها اجبار کنیم و همیشه به علایق‌شان احترام می‌گذاریم و از آنها در مسیر استعدادها و علاقه‌مندی‌هایشان حمایت می‌کنیم.
  اگر اجازه بدهید می‌خواهیم کمی سؤالاتمان را خصوصی‌تر کنیم و از زندگی شخصی‌تان بپرسیم. همسر شما یک بانوی دورگه اوکراینی- روسی است که با فرهنگ و آداب و رسوم دیگری تربیت و بزرگ شده است. از آشنایی‌تان برایمان بگویید.
من و همسرم «دریا» با هم همکار بودیم و در چند فیلم که در اوکراین ساخته شده بود با هم آشنا شده بودیم. در زمان همکاری‌مان شناختی نسبی از او پیدا کردم و متوجه شدم خانمی بسیار فهمیده، مهربان و باصداقت هستند. اتفاقا در طول مدت همکاری‌مان من خیلی جدی بودم و چندبار هم از دست من به‌خاطر فشار کار گریه کرد. (می‌خندد) حالا 24سال است که وارد زندگی شده و از انتخابی که کردم خوشحالم و با 3فرزندم زندگی خوبی داریم.
  چه چیزی از فرهنگ ایران برای او عجیب بود؟
تعارف‌کردن بیش از حد ایرانی‌ها برای بسیاری از خارجی‌ها و همچنین همسر من بسیار آزار‌دهنده است. از آنجا که با فرهنگ دیگری بزرگ شده و چیزی به‌عنوان تعارف را اصلا یا به این حد و اندازه زیاد ندیده، برایش ناخوشایند است. گاهی احساس می‌کند دروغ و دورویی پشت بعضی تعارف‌هاست. برای او قابل درک نیست که چرا برخی از آدم وقتی کنار هم هستند از هم تعریف می‌کنند و مدام در حال تعارف‌کردن به یکدیگر هستند اما به محض اینکه از هم دور می‌شوند شروع به بدگویی پشت سرهم می‌کنند. از طرفی تعارف بیش از حد ما ایرانیان باعث وقت تلف‌کردن و فرصت‌سوزی هم می‌شود. من یک مثال خیلی کوچک از تعارف‌های اضافه در تعاملات روزمره و اتلاف وقت می‌زنم. شما حساب کنید روزانه چندین ثانیه در مقابل درهای ورودی و خروجی و مقابل آسانسور صرف تعارف اینکه «شما بفرمایید.»، «نه، خواهش می‌کنم، شما بفرمایید...» می‌شود. اگر این حداقل ده‌ثانیه‌های تلف شده را با هم جمع کنیم متوجه می‌شویم چه ساعت‌های باارزشی را صرف تعارف‌های بیهوده کردیم. یا مثلا وقتی اسباب پذیرایی و میزبانی در خانه در آن مقطع زمانی مهیا نیست مدام اصرار می‌کنیم که بفرمایید داخل خانه چای و میوه و شام آماده است. حتی قسم هم می‌دهیم و اصرار می‌کنیم که حتما به خانه بیایند. یا دیر وقت است و مهمان می‌خواهد برود ما اصرار می‌کنیم که تو را به خدا قسم بیشتر بمانید و چقدر زود می‌روید و... حالا احتمال زیاد در دل خود خیلی مایل باشیم که زودتر بروند اما تعارف بیجا می‌کنیم. این کارهای ما تبدیل به فرهنگ ما شده و همه به آن عادت کردیم. به حدی عادت کرده‌ایم که اگر طرف مقابل به ما تعارف نکند ممکن است از او دلگیر شویم. حالا برعکس هنگام رانندگی دیگر تعارف و رعایت حق تقدم به کلی از ذهن ما خارج می‌شود و کاملا با این موضوع غریبه می‌شویم.
  به نکته خوبی اشاره کردید. همین بی‌قانونی و عدم‌رعایت قوانین و حق تقدم هنگام رانندگی هم موضوعی است که برای بسیاری از خارجی‌ها عجیب به‌نظر می‌آید. با خودشان می‌گویند ایرانی‌هایی که این همه مهمان‌نوازند و تعارف به یکدیگر می‌کنند چطور اینگونه هنگام رانندگی به قانون و حقوق دیگران بی‌احترامی می‌کنند. واقعا هنگام رانندگی این ملاحظات را نداریم؟
چون در خیابان‌های شهر فقط و فقط خودمان را می‌بینیم و می‌خواهیم فقط خودمان سریع‌تر به مقصد برسیم. این پدیده علت روانی دارد و باید در این زمینه خیلی جدی مطالعه و تحقیق و زیربنایی فرهنگسازی کرد. حیف فرهنگ اصیل ایرانی‌هاست که اینگونه زیرسؤال برود. باید تلاش کنیم این تعارف‌ها و فرصت‌سوزی‌ها از فرهنگ ما دور شود. در این شرایط اگر یکی مثل من حرف رک بزند می‌گویند دروغگوست. فرصت‌سوزی و وقت‌سوزی در مملکت ما شاهکار است. این را من نمی‌گویم بلکه یک جامعه ‌شناس اروپایی که در زمان ناصرالدین‌شاه3 سال در ایران روی رفتار و زندگی ایرانیان تحقیق و کتابی هم در این زمینه منتشر کرده است می‌گوید. خلاصه اینکه متأسفانه ما فرصت‌سوزی را نهادینه کردیم و به نوعی به شیوه زندگی تبدیل شده است. وقتی هم کسی از فرصت‌ها استفاده می‌کند دیگران تعجب می‌کنند. برای مثال همسر من از هر فرصتی برای خواندن کتاب استفاده می‌کند. او وقتی سوار هواپیما، قطار و حتی اتوبوس‌های داخل شهری می‌شود، سریع شروع به خواندن کتاب می‌کند و خیلی‌ها با تعجب به او نگاه می‌کنند.
  حالا گذشته از همه اینها چه چیزهایی حال احمد نجفی را خوب می‌کند؟
راستگویی و صراحت کلام حالم را خوب می‌کند و برعکس از دروغ متنفرم. وقتی به دروغ عادت کنیم ناسپاس و نمک‌نشناس می‌شویم. مرحوم پدرم همیشه به من وصیت می‌کرد که از قاتل نترس، از سارق نترس، از چشم تنگ بی‌وجدان نترس، از نامردی نترس اما از یک چیز بترس و آن آدم نمک‌نشناس است؛ کسی که خوبی‌هایی که تو در حقش کردی را فراموش کرده و چشم‌هایش را می‌بندد و هر کاری که می‌خواهد انجام می‌دهد. پایه نمک‌نشناسی چیست؟ بی‌شک دروغ است. وقتی دروغ بگویی ناسپاس می‌شوی و متأسفانه من مجبورم بگویم که دروغ در جامعه ما خیلی زیادشده است.
  نگفته مشخص است که به‌خاطر حضور خانواده خود و همسرتان در خارج از کشور بسیار اهل سفر هستید؟
بله البته ما هر سال یک سفر تابستانی به شهر کی‌اف پایتخت اوکراین داریم. برای همسر و بچه‌ها‌بودن کنار فامیل و تفریح در کنار رودخانه‌ها و طبیعت زیبای این شهر لذتبخش است. این شهر منطقه‌ای زیبا و بکر است و ماندن در آنجا حس آرامش به انسان می‌دهد. من هم اگر مشغول بازی در فیلمی نباشم آنها را همراهی می‌کنم.
  سخن آخر؟
ما یک مشکل اساسی داریم و آن این است که فکر می‌کنیم در هر رشته‌ای تخصص داریم و اجازه نمی‌دهیم افرادی که در این زمینه مهارت و تخصص لازم دارند ورود پیدا کنند. در همه سطوح و رشته‌ها این حس «من بلدم» و «خودم انجام می‌دهم» وجود دارد. یک مثال ساده می‌زنم مثلا قفل در خانه همسایه خراب شده است. همه همسایه‌ها جمع می‌شوند با پیچ‌گوشتی و ادوات دیگر در را باز کنند که در نهایت هم باز نمی‌شود و فقط زمان از دست می‌دهیم. چرا از همان ابتدا به متخصص این کار یعنی کلیدساز زنگ نمی‌زنیم. این یک مثال ساده بود. در ادارات و سازمان‌های مختلف هم بسیاری بدون تخصص در حال فعالیتند و همین می‌شود که افراد در جایگاه و موقعیت‌های واقعی خودشان قرار نمی‌گیرند و در نتیجه وضعیت امور ما اینگونه می‌شود. فعالیت افراد غیرحرفه‌ای در بخش‌هایی از ادارات فرهنگی و هنری به‌ویژه سینمایی نتیجه‌اش چیزی جز وضعیت فعلی نمی‌شود. متأسفانه ما عادت کرده‌ایم که در رشته‌ای غیرتخصصی خودمان اظهارنظر کنیم و این مشکل اصلی ماست و نمی‌خواهیم بپذیریم که این کار ما نیست. کار کسی است که در این زمینه تخصص دارد.


برخلاف تصور بسیاری من آدم سیاسی نیستم و مخالف سیاسی‌کردن سینما بوده و هستم. حتی در ایام انتخابات 1376به سیاسی‌کردن عرصه سینما اعتراض کردم اما متأسفانه آن را سیاسی کردند


از هتل کارتن تا توفان شن
از دیگر نقش‌های ماندگار احمد نجفی بازی در فیلم‌های هتل کارتن و توفان شن بود؛ هنرنمایی‌ای که موجب شد تا او برنده دیپلم افتخار در دوره پانزدهم جشنواره فیلم فجر برای این فیلم‌‌ها در سال۱۳۷۵ شود. البته نجفی علاوه بر بازی در هتل کارتن به‌عنوان بازیگر، در کنار سیروس الوند، تهیه‌کننده این فیلم هم بود. همچنین فیلم توفان شن که براساس روایتی از واقعه حمله نظامی آمریکا به ایران و ماجراهای آن در سال1359 ساخته شده بود با هنرنمایی نجفی خاطره‌ساز شد.





کارگاه علوی که ماندگار شد
نجفی در سال۱۳۵۲ پس از اخذ دیپلم راهی آمریکا شد و در رشته طراحی صحنه تحصیلات دانشگاهی خود را به پایان رساند. او پس از بازگشت به ایران در سال۱۳۵۹ معاون شبکه 2سیما شد. او در فیلم‌های سینمایی چون «هتل کارتن» «سگ‌کشی»، «کمکم کن»، «بالاتر از خطر»، «توفان شن»، «شور شیرین» و «خاک و آتش» و مجموعه‌های تلویزیونی چون «معمای شاه»، «شب شیشه‌ای»، «ملکوت»، «عملیات۱۲۵ »، «ولایت عشق» و کارآگاه علوی بازی کرده است. اما بسیاری او را با نقش کارگاه علوی می‌شناسند. در سریال کارآگاه علوی نجفی نمونه‌ای از کارآگاه‌های اروپایی را بازی می‌کرد که به خوبی ایرانیزه شده بود و همین موضوع موجب ماندگاری این نقش شد.





زاده خرمشهر
سید احمد نجفی متولد سال۱۳۲۷ در خرمشهر است و تعصب خاصی روی زادگاهش دارد. او معتقد است که هیچ‌گونه اقدام قابل‌قبول فرهنگی، برای شهرخرمشهرانجام نشده است و می‌گوید: «وضعیت فرهنگی در شهرخرمشهر در زمان جنگ بسیار مطلوب‌تر از شرایط فعلی بود، در آن زمان فرهنگ رفاقت و دوستی بین مردم جا افتاده بود که در هیچ کجا نظیر نداشت، ولی اکنون وضعیت فرهنگی آنچنان نامناسب است که نابسامانی‌های شهر نیز به این ضعف فرهنگی مربوط می‌شود. بسیاری از بهترین هنرمندان کشور از استان خوزستان برخاسته‌اند ولی این هنرمندان حتی امکانات اولیه‌ای را برای انجام فعالیت‌های هنری خود ندارند. هنرمندان خرمشهری دل‌شکسته هستند.»


این خبر را به اشتراک بگذارید