• پنج شنبه 6 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 16 شوال 1445
  • 2024 Apr 25
پنج شنبه 28 آذر 1398
کد مطلب : 90748
+
-

نیما همان ابوحفص سغدی است

یادداشت
نیما همان ابوحفص سغدی است


محمد بقایی‌ماکان ـ نویسنده، مترجم و منتقد ادبی

اهل تناسخ بر این باورند که روح آدمی پس از جدایی از جسم با همان خصوصیات پیشین به کالبد جدیدی منتقل می‌شود و به حیات خود ادامه می‌دهد. این عقیده پیوسته مورد بحث و فحص قرار گرفته، ولی می‌شود زمینه‌ای باشد برای این دیدگاه که اندیشه‌های بنیادی در زندگی بشر پیوسته به همان روالی هست که بود و آنچه تغییر یافته نحوه بیان آن است. کسانی مثل آلفرد نورث وایتهد که از پیروان افلاطون به‌شمار می‌آیند و خود را «ما افلاطونیان» می‌نامیدند، معتقدند که پس از افلاطون هیچ اندیشه ‌محوری تازه‌ای از سوی شاعران، نویسندگان و فیلسوفان عرضه نشده که نتوان مانند آنها را در دستگاه فکری افلاطون یافت. ازهمین‌روست که او را نواندیش‌ترین فیلسوف عصر می‌دانند. گروهی دیگر از متفکران مانند باتیستا ویکو، فیلسوف مورخ ایتالیایی و نیچه که قائل به دورانی بودن تاریخ هستند و آن‌ را به ‌قول هادی سبزواری «واجبه‌التکرار» می‌دانند، نظرشان بر گردش اندیشه‌ها و حتی رویدادهایی است که پیش‌تر پدید آمده‌اند. چنین نگرشی به حرکت تاریخ و آن ‌را دوار دانستن ریشه در تفکر مزدیسنایی دارد که تاریخ با ظهور سوشیانس‌ها در هر هزار سال با خصوصیات پیشین تکرار می‌شود. در یک دوبیتی منسوب به باباطاهر آمده است که:
من آن بحرم که در ظرف آمدستم /  چو نقطه بر سر حرف آمدستم
به هر اَلْفی الف قدی برآید /  الف قدم که در الف آمدستم
برخی از محققان ازجمله هنری پارکز آمریکایی1براساس بررسی‌های تطبیقی به این نتیجه رسیده‌اند که اصولا پس از آیین‌های بزرگ ازجمله مسیحیت دیگر هیچ اندیشه بنیادی از کسی یا از نحله‌ای مطرح نشده، بلکه درواقع دیدگاه‌هایی است که به بیانی دیگر ارائه شده، یعنی درواقع حرف همان حرف است، منتها با الفاظ و رویکردی متفاوت؛ برای مثال در اسطوره پیدایش آتش و پرتاب کردن سنگریزه از سوی هوشنگ به‌ ماری سیاه که نماد شیطان است و در شاهنامه شرح شده، همان مفهوم «رمی‌جمره» را می‌توان استنتاج کرد؛ بنابراین اندیشه‌های بشری در کلیات تغییر نیافته، بلکه تکامل یافته و بر شاخ و برگش اضافه شده، ولی هسته مرکزی همان است که بود؛ عشق همان عشق است، نفرت همان نفرت است، جنگ همان جنگ است که بود، انفعالات همان انفعالاتند که هزاران سال بودند و خور و خواب و خشم و شهوت همانند که بودند و ماهیتشان تغییر نکرده. به قول حافظ:
نبود طرح دو عالم که رنگ الفت بود / زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
تردیدی نیست که بیت معروف هزار سال پیش ابوحفص سغدی:
آهوی کوهی در دشت چه‌ گونه دودا
او ندارد یار بی‌یار چگونه بودا
که رضاقلی‌خان هدایت او را در مجمع‌الفصحاء نخستین شاعر زبان فارسی می‌خواند، اندیشه‌ای ظریف و معطوف به یکی از تفکرات بنیادی ارسطوست که انسان را «حیوان اجتماعی» می‌داند. از سوی دیگر «تو را من چشم در راهم شباهنگام» نیز که شعر امروزی است، دقیقا همان احساس را بیان می‌کند. هم ابوحفص و هم نیما در پی همدل و مصاحب دلخواه خویشند؛ منتها کاربرد واژگانی آنان متفاوت است. اینکه فروغ گفت «تنها صداست که می‌ماند» حرف تازه‌ای نیست؛ زیرا هزار سال پیش از او فردوسی همین اندیشه را مطرح کرد با این تفاوت که تکلیف صدای ماندنی را هم روشن کرد؛ زیرا می‌دانست که هر صدایی ماندنی نیست. در داستان رستم و اسفندیار می‌گوید:
جهان یادگار است و ما رفتنی /  به گیتی نماند به ‌جز گفتنی
اینکه فروغ می‌گوید: «هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می‌ریزد، مرواریدی صید نخواهد کرد.» مضمونی است که هزار سال پیش سنایی در حدیقه آورد:
گرد دریا و رود جیحون گرد /  ماهی از تابه صید نتوان کرد
همچنین در قصیده‌ای گفته است:
تو مروارید چون جویی، همی در جوی ‌ای جاهل
که من دارم دل و طبعی چو مروارید و چون دریا
یا آنچه شاملو درخصوص برف پیری می‌گوید صائب و کمال‌الدین اسماعیل به‌صورت‌های مختلف بیان داشته‌اند. از این بابت می‌توان صدها مثال آورد، ولی حقیقت این است که تولیدات ذهنی ازجمله شعر در هیچ زمانه‌ای «نو» نیست، بلکه شکل جدیدی است از آنچه پیش‌تر مطرح شده که نمونه بارزش غزل‌های عرشی حافظ است به ‌مدد زبانی کمال‌یافته و واژگانی صیقل‌دیده و تراش‌خورده نسبت به ایام گذشته؛ بنابراین جای عجبی نیست اگر گفته شود نیما همان ابوحفص است و طرز دیگر گفتن دلیلی بر «نو» بودن نیست.
1- مؤلف کتاب خدایان و آدمیان، ترجمه م.ب.ماکان، انتشارات قصیده.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :