مرد طبق برنامه هر شب، در خیابان فرعی توقف کرده بود.
در زیر نور ضعیف چراغ روزنامه را به فرمان اتومبیل تکیه داده بود و تیترها را میخواند. بیسیم که روشن بود، شماره او را اعلام کرد. نور ضعیف چراغ خاموش شد. جای خود را به رنگهای سرخ و آبی داد. مرد با امید به اینکه خودش فردا موضوع تیترهای روزنامهها نشود، در دل تاریکی شب راند.
تیموتی گراف
PATROL
On a side street he sat, continuing his nightly vigil.
With the dome light on, he read headlines of the newspaper propped against the steering wheel. The radio blared, calling his number. The dome light went off, replaced by the red and blues.
Hoping not to make headlines himself, he pulled the night.
TIMOTHY GRAF
داستانهای 55کلمهای، استیو ماس، ترجمه: گیتا گرکانی
گشت
در همینه زمینه :