• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
پنج شنبه 14 آذر 1398
کد مطلب : 89505
+
-

مردعلی مرادی، خیاط و نویسنده «رازهای سانتی‌متری» که با اولین کتابش برنده جایزه جلال آل‌احمد شد

من با داستان نفس می‌کشم

من با داستان نفس می‌کشم

نیلوفر ذوالفقاری

درست است که دنیای نویسندگی تجهیزات و امکانات خاصی نمی‌خواهد، اما ویژگی‌هایی هستند که مثل یک ابزار کارآمد، به‌کار اهل قلم می‌آیند. داشتن قوه تخیل قوی یکی از مهم‌ترین این ویژگی‌هاست. مردعلی مرادی، نویسنده‌ای که با نخستین مجموعه داستان خود، هم خوانندگان خود را راضی کرد و هم توانست نظر منتقدان را جلب کند، می‌گوید از روزهای کودکی اهل خیال‌پردازی بوده است. او می‌گوید هرچند پیش‌بینی نمی‌کرده روزی نویسنده شود، اما عادت خیال‌پردازی با علاقه‌اش به ادبیات و داستان گره خورده تا او بالاخره دست به قلم ببرد و با همان نخستین کتابی که از او منتشر شده، جایزه ادبی جلال ‌آل‌احمد را با خود به خانه برده است. نویسنده «رازهای سانتی‌متری» می‌گوید عجله‌ای برای چاپ اثر بعدی خود ندارد، اما مشغول نوشتن داستان‌های تازه است. گفت‌وگوی ما را با مردعلی مرادی بخوانید.

جایی گفته بودید که ادبیات مثل یک پناهگاه برای انسان‌هاست. این روزها هنوز هم می‌شود به ادبیات پناه برد؟
با روند زمانه، فکر می‌کنم بیشتر از قبل می‌توانم روی این حرف تأکید کنم. به‌نظر من دنیای ادبیات، دنیای صداقت صرف است. لااقل در ادبیات، انسان با خودش روراست است. بنابراین دنیای ادبیات مفری برای خلاصی از زندگی پردغدغه و پرمشغله است که می‌توان در آن نفس راحتی کشید. از این نظر ادبیات واقعا پناهگاه است.
  اگر قرار است از واقعیت به داستان پناه ببریم، یعنی قرار نیست داستان بیانگر واقعیت‌های روز باشد؟
البته که داستان بیانگر واقعیت‌های هر جامعه‌ای است؛ مخصوصا در رمان این موضوع نمود بیشتری دارد. یکی از ویژگی‌های مهم رمان این است که واقعیت‌های تاریخ خود را از جنبه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مدنظر قرار می‌دهد. در داستان کوتاه هم تاحدودی می‌توان به این موضوع پرداخت. اتفاقا این هم به ویژگی پناهگاه بودن ادبیات مربوط است. هرجا داستان خیال‌پردازانه می‌خوانیم، قهرمان داستان سراغ دست‌نیافتنی‌های دنیای واقعی رفته است.
  به‌نظر شما نویسنده باید دربرابر اتفاقات اجتماعی چه واکنشی نشان دهد؟
برخی از نویسنده‌ها در راستای مطرح کردن دغدغه‌های اجتماعی قدم برمی‌دارند ولی زمانی هم هست که نویسنده می‌خواهد داستان خود را بنویسد و موضوع اصلا اصلاح و تربیت جامعه و افراد و از این دست مسائل نیست؛ضمن اینکه امر اصلاح و تربیت از دید من به متولیان فرهنگی برمی‌گردد و وظیفه نویسنده یک کار دیگر است. هر چند این مسئله بین نویسندگان محل اختلاف و اشکال است. برخی می‌گویند آیا نویسنده هیچ وظیفه‌ای در قبال جامعه خود و اصلاح آن ندارد؟ به‌نظر من اگر نویسنده بتواند تنها یک اثر خوب از خود بر جای بگذارد و این اثر روی مخاطب خود اثرگذار باشد، کار خود را انجام داده است و بنا نیست یک نویسنده بیاید و بیانیه تبلیغی بدهد.
  خودتان اگر حالتان خوب نباشد، سراغ چه کاری می‌روید؟
من داستان می‌خوانم. داستان خواندن برای من بزرگ‌ترین موهبت خداوند است.
  پس به خواندن پناه می‌برید، نه نوشتن.
سراغ نوشتن هم می‌روم، اما در موقعیت‌های روحی خاص، خواندن تأثیر بهتری برایم دارد. نوشتن فراغ‌‌بال و آرامش ‌خاطر نیاز دارد و وقتی ذهنت درگیر باشد، مثل هر کار دیگری در نوشتن هم ناتوان می‌شوی.
  به‌نظر شما چه ویژگی‌ای باعث می‌شود یک داستان ماندگار شود؟
بعضی ویژگی‌های تکنیکی مانند آنچه درباره عناصر داستان خوانده‌ایم مؤثر است. اما فکر می‌کنم نکات مهم‌تری هم وجود دارد. نحوه ساخت داستان و فرم آن اهمیت خاصی دارد. محتوای داستان و حرفی که نویسنده می‌خواهد بزند هم خیلی مهم است. هر داستانی حرفی برای گفتن دارد. حتی همین که بگوییم فلان داستان نمی‌خواهد حرف خاصی بزند، خودش نشانه داشتن یک حرف است. هروقت محتوا سراغ دغدغه‌های انسانی برود، داستان ماندگار می‌شود، اما اگر موضوعات شعاری مطرح شود، داستان هم مشمول مرور زمان می‌شود و از بین می‌رود. همه داستان‌های خوب دنیا هم به همین شکل هستند، همگی سراغ دغدغه‌های مهم انسانی رفته‌اند که ازلی و ابدی هستند.
  نویسنده می‌تواند پیش‌بینی کند که داستانش موردتوجه قرار می‌گیرد یا نه؟
شاید به‌طور حسی یا از واکنش‌های دیگران بتوان حدس زد که داستان خوب از آب درمی‌آید یا نه، اما نویسنده نمی‌تواند تصمیم بگیرد که داستانی موردپسند همه بنویسد. فرمولی وجود ندارد که بتوان از روی آن نوشت و مطمئن بود که این داستان موفق می‌شود. البته که موضوعات تکنیکی مهم است، اما صرف اینکه به کلاس داستان‌نویسی بروی و نویسنده موفقی شوی، بعید می‌دانم امکان‌پذیر باشد.
  گرایش و توجه مردم این روزها به ادبیات چگونه است؟
زمانی که هر شهروند درگیر فضای غم زندگی خود است، انگیزه این را نخواهد داشت که به سمت ادبیات گرایش پیدا کند. قشر متوسط جامعه، مدت‌هاست که تئاتر و سینما نرفته‌اند، چه برسد که کتاب بخوانند. دغدغه و اولویت زندگی این قشر امروز چیزهای دیگر است و در واقع برای زنده ماندن خود و خانواده و به‌دست آوردن روزی تلاش می‌کند. ولی با تمام این موارد من به‌شدت به ادبیات امیدوارم و معتقدم که ادبیات یک نوع ناجی برای آدم‌هاست و مشکلات موجود در این عرصه همواره دوره‌ای بوده است و کسانی که در این مسیر از ادبیات به نوعی می‌بُرند یا از قافله ادبیات جا می‌مانند، بازنده هستند، چراکه تنها چیزی که می‌ماند همین ادبیات است.
  شما برای نخستین اثر خود جایزه مهم جلال آل‌احمد را گرفتید. این اتفاق در روند فعالیت حرفه‌ای نویسنده چه تأثیری دارد؟
به هر حال نویسنده هم مانند هرکسی که کار خلاقه انجام می‌دهد، دوست دارد اثرش دیده شود. جایزه گرفتن همیشه خوب است، اما مزیت اصلی آن این است که نویسنده حس می‌کند کارش دیده شده است. این حس برای نوشتن کارهای بعدی انگیزه‌ساز است.
  برای خودتان گرفتن این جایزه چه تأثیری داشت؟
من در کل اهل حاشیه‌های دنیای داستان نیستم، قبل از گرفتن جایزه هم نبودم. به‌نظرم در دنیای ادبیات تنها کاری که باید انجام داد نوشتن است. هرچند زیاد پرکار نیستم، اما تمام دغدغه‌ام، پرداختن به اصل ادبیات، یعنی خواندن و نوشتن است.
  این دغدغه از کجا برایتان جدی شد؟
نمی‌توانم مقطع تاریخی مشخصی را نام ببرم، اما من از کودکی بسیار خیال‌پرداز بودم. هنوز هم این ویژگی را حفظ کرده‌ام طوری که مثلا در حال پیاده‌روی، غرق خیال‌پردازی‌های کودکانه می‌شوم. این ویژگی برای ورود به دنیای ادبیات بسیار یاری‌کننده است. نویسندگی برای من از کلاس‌های داستان‌نویسی در سال 1376جدی شد. تجربه‌های کودکی و نوجوانی‌ام بیشتر به کتاب خواندن برمی‌گردد و خلاصه‌نویسی‌هایی که از روی داستان‌ها انجام می‌دادم.
  آن روزها چه کتاب‌های می‌خواندید؟
هر کتابی به دستم می‌رسید می‌خواندم. از کتابخانه شهرمان قیدار، کتاب به امانت می‌گرفتم یا سراغ کتابخانه مدرسه می‌رفتم. شاید آن روزها نوشتن برایم جدی نبود، اما علاقه‌مندی در من شکل گرفته بود.
  ایده داستان‌های شما از کجا متولد می‌شوند؟
ترکیبی از خیال‌پردازی‌ها، اتفاقات روزمره و آنچه خوانده‌ام مرا به ایده می‌رساند. هر اتفاقی در ذهن نویسنده رسوب می‌کند و جایی موقع نوشتن بالا می‌آید و مانند ابزاری، به موقع به‌کار می‌آید.
  به‌نظر شما چطور می‌توان نسل جدید را به داستان علاقه‌مند کرد؟
فکر می‌کنم قبل از هرچیز باید نگاه واقعی نسبت به جهان برایشان پدید بیاوریم. وقتی نگاه واقع‌بینانه وجود داشته باشد، ذهن رها و آزاد است و حتما به ادبیات علاقه‌مند خواهد شد. ادبیات نگاهی صادقانه به دنیا و زندگی است.
  کودکان را چگونه به مطالعه علاقه‌مند کنیم؟
به‌نظر من باید تلاش کنیم قدرت تحلیل بچه‌ها را تقویت کنیم. اگر کتابی برایشان تهیه می‌کنیم باید ذهن آنها را وادار به تحلیل کند. خوب است که بچه‌ها دسته‌جمعی کتاب بخوانند و با هم درباره آن حرف بزنند. به این ترتیب قوه تخیل بچه‌ها هم ‌کار می‌افتد. البته من تخصص روانشناسی کودک ندارم. سعی می‌کنم چیزی را به فرزندان خودم تحمیل نکنم، هرچند دغدغه این را دارم که کتابخوان شوند. فکر می‌کنم اگر کودکی به کتاب علاقه نشان دهد حتما راه خود را برای لذت بردن از ادبیات پیدا می‌کند.
  نظر شما نسبت به وضعیت حال حاضر بازار نشر کتاب چیست؟
شاید من شخصا چندان در این زمینه تجربه مستقیم نداشته باشم، چون زیاد کتاب ننوشته‌ام که برای انتشار آنها درگیر این موضوعات شوم، اما می‌دانم که متأسفانه شرایط برای نویسندگان چندان راضی‌کننده نیست. هم از نظر مادی و هم از نظر حقوق معنوی نویسنده، شرایط رضایت‌بخش نیست. البته این موضوع ربطی به ناشران ندارد، بلکه این فضای عمومی شکل گرفته است. متولیان فرهنگی باید سراغ این حوزه بروند تا فضای یأس‌آلودی در ادبیات به‌وجود نیاید.
  این روزها در دنیای ادبیات مشغول چه کاری هستید؟
مثل همیشه از هر فرصتی برای خواندن استفاده می‌کنم. من با داستان زنده‌ام و هیچ امیدی بزرگ‌تر از داستان در زندگی ندارم. هر وقت روند زندگی روزمره و کار اجازه دهد سراغ نوشتن می‌روم. در دورهمی‌های داستانی شرکت می‌کنم و از بودن در جمع‌های ادبی لذت می‌برم.
  برای انتشار کتاب بعدی برنامه‌ریزی کرده‌اید؟
بله، مشغول تکمیل آن هستم. عجله‌ای ندارم و ترجیح می‌دهم باحوصله کار را جلو ببرم. با این همه کتابی که چاپ می‌شود، شاید جای خالی کتابی از من چندان به چشم نیاید.
  چه کتاب‌هایی تا به حال شما را تحت‌تأثیر قرار داده‌اند؟
همه شاهکارهای ادبی و داستان‌های خوبی که از نویسندگان بزرگ خوانده‌ام مرا تحت‌تأثیر قرار داده‌اند. نویسندگان بزرگ، چه ایرانی و چه خارجی آثار درخشانی خلق کرده‌اند.
  تا به حال کتابی را بیش از یک‌بار خوانده‌اید؟
نه اینکه دوباره بخوانم، اما «دلبرکان غمگین» گارسیا مارکز کتابی است که بارها پیش آمده دوباره سراغ آن رفته‌ام، چند صفحه از آن را اتفاقی خوانده‌ام و دوباره از خواندنش لذت برده‌ام. بعضی افراد از این نوع کتاب‌ها به اسم کتاب بالینی یاد می‌کنند. البته انتخاب کتاب تا حد زیادی سلیقه‌ای است و قرار نیست کتابی را که یکی دوست دارد، لزوما دیگری هم دوست داشته باشد.
  چه چیزی باعث خوشحالی شما می‌شود؟
بودن در کنار خانواده و دوستان مرا خوشحال می‌کند. هیچ‌چیز دیگری نیست که لذتی به این ویژه‌ای برایم داشته باشد؛ خانواده، دوستان و داستان.
  به‌نظرتان اگر سراغ نویسندگی نمی‌رفتید، هنر دیگری را انتخاب می‌کردید؟
فکر نمی‌کنم هنر دیگری را انتخاب می‌کردم. هیچ‌چیز به اندازه نوشتن برایم جذاب نبوده و از خداوند سپاسگزارم که مرا در این مسیر قرار داده است. فکر می‌کنم اگر 10بار دیگر هم به دنیا می‌آمدم، بهترین راهی که باید می‌رفتم همین نویسندگی بود.




اولین کتاب، اولین جایزه
مردعلی مرادی با اولین کتابش در هفتمین دوره جایزه ادبی جلال آل‌احمد شایسته تقدیر شناخته شد. ابوتراب خسروی،مجید قیصری و محمدجواد ‌جزینی داوران بخش داستان کوتاه این دوره بودند. مرادی بعد از دریافت این جایزه گفت: «در این سال‌ها که داستان نوشته‌ام هیچ‌گاه به جشنواره‌ها فکر نکرده‌ام. از این بابت خوشحالم که جشنواره سراغ من آمده و من سراغ جشنواره نرفته‌ام».


 درباره یک کتاب 
مجموعه داستان «رازهای سانتی‌متری» نخستین اثر داستانی‌ مرادی است که به مسائل و دغدغه‌های اجتماعی و روابط آدم‌ها می‌پردازد. این مجموعه شامل 7داستان با نام‌های «شناژبندی با زن شانسی»، «شش سانت رازی که توی دلم مانده»، «آدم‌ها از دور مثل هم‌اند»، «آدم‌های تعریف‌شده»، «بانوی بدخشان در حریم کابل‌های فشار قوی»، «ارباب جن‌ها» و «خواب دیدی خیره، دات کام» است. مجموعه داستان رازهای سانتی‌متری در قطع شومیز و 96صفحه، با شمارگان هزار نسخه، از سوی نشر روزنه منتشر شده است.

کتابخانه‌ها را آباد کنیم
اینکه فضای کتابخانه‌های ما آن طور که باید باشد و نیست حقیقت دارد. کتابخانه‌های ما خلوت هستند. اما ما جامعه‌ای نداریم که از کتاب بدش بیاید. باید این را در نظر داشته باشیم. اتفاقا تجربه ثابت کرده است که اگر کتابی گل کند و مردم آن را دوست داشته باشند آن کتاب به چاپ‌های بیستم و سی‌ام هم می‌رسد. پس این نشان می‌دهد که علاقه برای کتاب خواندن وجود دارد و ایراد از زیر ساخت‌های ماست. کتابخانه‌ها فضایی مناسب برای برگزاری جلسه‌های نقد و بررسی هستند.همیشه گفته‌اند که فضای کتابخانه باید آرام باشد. بله این درست است در آرامش باید مطالعه کرد. اما بد نیست گاهی در همین کتابخانه‌ها جلسه نقد یک کتاب برگزار شود. اعضای یک گروه ادبی بیایند با هم بحث کنند. اگر در همین لحظه‌ها افراد دیگری این شور را ببینند، حتما جذب خواندن کتاب مورد بحث می‌شوند و ما خودمان با قوانینی که می‌گذاریم این فرصت‌ها را از دست می‌دهیم. به تازگی مخزن کتاب کتابخانه‌های عمومی پر و پیمان‌تر از گذشته شده است. نباید از تازه‌های کتاب غافل شد. ورود آنها به مخزن کتابخانه افزایش تعداد اعضا را در برخواهد داشت. کتابداران باید خود این کتاب‌ها را بخوانند و با ارتباط برقرار کردن با مخاطبشان آنها را معرفی کنند.

نوشتن، نان و آب نمی‌شود
مرادی خیاط زبردستی است و در بازار بزرگ تهران مشغول به‌کار است. شغلش همخوانی زیادی با نویسندگی داستان ندارد. او می‌گوید: «علاقه‌ام به نویسندگی و ادبیات به سال‌ها پیش بازمی‌گردد. از سال 1376به‌طور جدی می‌نویسم. به بهانه ادامه تحصیل، مسیرم به کلاس‌های داستان‌نویسی کشیده شد. چون شغلم آزاد است معمولا فرصت بسیار کمی برای نوشتن دارم، بنابراین خود را موظف کرده‌ام که در نوشتن داستان‌ها دقت کافی داشته باشم. در این سال‌ها تمام زندگی‌ام با داستان همراه بوده است. در واقع من ضمن داستان‌نویسی، داستانی هم زندگی می‌کنم؛ یعنی چه در خیابان باشم و چه در محل کار یا در خانه، دغدغه ذهنی‌ام نوشتن است. به این ترتیب روحیه نوشتن همواره در من زنده می‌ماند». مرادی از تقابل علاقه قلبی خود، یعنی نوشتن و شغلش خیاطی می‌گوید: «در اجتماع ما، به‌خصوص حرفه‌ای که من دارم، همه‌‌چیز با پول سنجیده می‌شود. شما اگر پول داشته باشید نوعی احترام اجتماعی را با خود یدک می‌کشید و اگر نداشته باشید ممکن است اصلا به چشم کسی نیایید. البته همه این‌طور نیستند، اما متأسفانه این نگاه کم‌کم دارد غالب می‌شود. گاهی همکارانم در بازار به من به شوخی می‌گویند هنوز سرت در کتاب و داستان است؟ از نوشتن نان و آب درنمی‌آید. اما من بی‌توجه به این صحبت‌ها، به نوشتن ادامه می‌دهم، چون عشق و علاقه قلبی‌ من است».

عادت فراموش‌شده کتابخوانی
مدت‌هاست که کتاب خواندن از لیست فعالیت‌های روزمره بسیاری از خانواده‌ها خارج شده و این خود یک تهدید فرهنگی برای جامعه محسوب می‌شود. نسل جدید ارتباط کمتری با ادبیات و به‌ویژه ادبیات داستانی دارد. به گمان برخی از آنها تاریخ مصرف این نوع فعالیت‌های ادبی گذشته است و داستان را در قصه‌ها و حکایت‌های قدیمی خلاصه می‌کنند. اما واقعیت این است که ادبیات نقش مهمی در فرهنگسازی‌ و تربیت افراد دارد و می‌تواند بر ذهنیت یک جامعه تأثیر بگذارد. در شرایط فعلی جامعه افراد و به‌ویژه قشر نوجوان و جوان، فرصت کمتری برای مطالعه دارند و حتی می‌توان گفت که فضای مجازی گوی سبقت را در این زمینه از رسانه‌های مکتوب ربوده است. افراد بیشتر اوقات فراغت خود را در فضای مجازی سپری می‌کنند و کمتر برای خواندن کتاب فرصت دارند. البته وسایل ارتباط جمعی و شبکه‌های مجازی صرفا بد و مانع کتابخوانی نیستند. تأثیر خوب یا بد شبکه‌های اجتماعی به‌نحوه استفاده ما از این شبکه‌ها بازمی‌گردد. برای مثال در شرایط فعلی به‌علت دغدغه‌های روزمره یا گرانی کاغذ می‌توان از شنیدن کتاب‌های صوتی یا خواندن کتاب‌های الکترونیک بهره برد.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید