• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
یکشنبه 26 آبان 1398
کد مطلب : 87949
+
-

این زن می‌گوید: مار و مارمولک‌ها را دوست داشته باشید

فاطمه نیکورش 2سال پیش در یزد نمایشگاه خزندگان را به راه انداخت تا نظر مردم را به این حیوانات تغییر بدهد، اما به‌نظر می‌رسد خیلی موفق نبوده است

این زن می‌گوید: مار و مارمولک‌ها را دوست داشته باشید

لیلی خرسند_روزنامه نگار

می‌خواهد تغییر ایجاد کند، نگاه مردم را به طبیعت، به حیوانات و به‌خصوص به خزنده‌ها عوض کند. می‌داند کار سختی است؛ کسی می‌تواند از مار، مارمولک و سوسمار خوشش بیاید؟ کسی می‌تواند به جای اینکه آنها را زیر پا له‌شان کند، مثل حیوانات دیگر نوازش‌شان کند؟ فاطمه نیکورش خودش هم می‌داند که دوست داشتن این حیوانات کار هر کسی نیست، اما حداقل انتظارش این است که این موجودات از طبیعت حذف نشوند و اجازه زندگی به آنها داده شود؛ حیواناتی که بودنشان برای طبیعت و به‌خصوص کشاورزی نیاز است. نیکورش که از کودکی با این حیوانات بزرگ شده و رشته دانشگاهی‌اش هم جانورشناسی بوده، 2سال پیش نمایشگاهی از این جانوران در یزد به پا کرد. حالا بعد از 2‌سال نیکورش برای نگهداری این نمایشگاه دائمی به مشکل خورده، چرا‌که بعضی‌ها در یزد می‌گویند توریست‌ها بیشتر به کافه و رستوران نیاز دارند نه نمایشگاه خزندگان. نیکورش در گفت‌وگو با همشهری از مشکلاتی که دارد گفته است‌. 

 چرا باید این نمایشگاه راه‌اندازی می‌شد؟
هدف اصلی ما آموزش است. در کنارش گونه‌های مختلف را هم تکثیر می‌کنیم. بعضی از این گونه‌ها از طبیعت گرفته نشده. در فضاهای آزمایشگاهی به دنیا آمده‌اند و از کشورهای اطراف وارد کرده‌ایم. این گونه‌ها حتما باید در فضای نمایشگاهی نگهداری شوند. اگر در طبیعت رها شوند، می‌میرند. هدف ما این است که خزندگان بیش از حد کشته نشوند. مارها و مارمولک‌ها سرعت بالایی موقع حرکت دارند، به همین دلیل مردم نمی‌توانند زیبایی‌های آنها را ببینند، به جای اینکه از دیدن آنها ‌لذت ببرند، وحشت می‌کنند و این موجودات را می‌کشند. از کودکی یک‌سری آموزش غلط هم به ما داده‌اند. همیشه به ما گفته‌اند که اگر به این موجودات دست بزنیم، می‌میریم. سوسمار، مارمولک و مار باید در طبیعت باشند، بودن آنها هم برای طبیعت خوب است و هم برای کشاورزی. کشاورزان اگر بدانند چقدر بودن مارها به نفعشان است، هیچ وقت هیچ ماری را نمی‌کشند. متأسفانه ما فرقی بین مار سمی و غیرسمی نمی‌گذاریم، درحالی‌که فقط 10درصد مارها سمی هستند. از بچگی هم داستان‌های عجیب و غریب از مارمولک‌ها برایمان تعریف می‌کردند؛ مارمولک در قابلمه غذای زنی افتاده و کل خانواده‌اش با خوردن غذا مرده‌اند. درحالی که مارمولک‌ها اصلا سمی نیستند.  ما به‌خاطر این تفکرات خیلی از گونه‌های خزندگان را از دست داده‌ایم. اگر روند کشتن ادامه پیدا کند، با فاجعه روبه‌رو می‌شویم.

 چطور می‌خواهید ذهن‌هایی را که در این حد منفی است، تغییر دهید؟
پله‌پله باید به مردم آموزش بدهیم. همه جای دنیا به فکر نجات زمین هستند اما اینجا هر روز وضع بدتر می‌شود. مدام می‌گوییم در طبیعت آشغال نریزید، به حیوانات احترام بگذارید، پوشش گیاهی را آتش نزنید، اما جوابی نمی‌گیریم، چون که هنوز در آموزش مقدماتی مانده‌ایم. باید از سن پایین آموزش شروع شود. به‌خاطر همین از مدارس، مهدکودها، دانشگاه‌‌ها و... دعوت می‌کنیم که برای بازدید به نمایشگاه بیایند. بچه‌ها اول که حیوانات را می‌بینند، وحشت می‌کنند، ولی کم‌کم ترسشان می‌ریزد و دیدشان عوض می‌شود. حس مهربانی‌شان گل می‌کند و ذوق‌زده می‌شوند. از فواید مار و مارمولک که می‌گویی، تعجب می‌کنند. به آنها یاد می‌دهیم که با این حیوانات چطور رفتار کنند، به آنها می‌گوییم که در طبیعت آشغال نریزند، پدرومادرانشان درگیرند و آنها حواسشان به جمع‌کردن آشغال‌ها باشد. به آنها‌ توضیح می‌دهیم که شهر یزد توریستی است و خوب نیست که شهر ما کثیف باشد و توریست‌ها خاطره بدی از خودشان ببرند. بچه‌ها سریع این موضوعات را یاد می‌گیرند.

 اما مشکل، بزرگتر‌ها هستند. آنها اگر یاد نگیرند، مشکلی حل نمی‌شود. بچه‌ها هم پدر و مادرانشان را الگو قرار می‌دهند.
به بزرگترها هم آموزش می‌دهیم. ما اینجا توریست داخلی هم زیاد داریم. از جاهای مختلف می‌آیند. چند روز پیش یکی از شهرهای شمالی آمده بود. می‌گفت در زمینش موش زیادشده. شمال سوسماری دارد به اسم کندفیل که شبیه مار است و متأسفانه آن را می‌کشند. به این آقا گفتم شما کندفیل دارید، گفت داشتیم، از حیاط خانه بیرون کردیم. برای بزرگترها توضیح می‌دهیم که کدام مارها سمی‌اند و کدام غیرسمی و در برخورد با هر کدام چطور باید رفتار کرد. هر کسی باید گونه‌هایی را که در شهر خودش است، بشناسد و بداند که چطور باید رفتار کند. اما ما فقط یاد گرفتیم‌ هر مار و مارمولکی را که دیدیم، بکشیم. برای کشتن موش از چسب موش استفاده می‌کنند. هم کشتن موش با این چسب‌ها حیوان را آزار می‌دهد و هم بقیه گونه‌ها را از بین می‌برد. مارها، مارمولک‌ها و سوسمارها زنده باشند، به هیچ چسب و سمی نیاز پیدا نمی‌کنیم.

 قبل از شما چرا کسی به فکر نبوده. وقتی بودن این خزنده‌ها تا این حد اهمیت دارد، چرا مسئولان برنامه‌ای برای حفظ آنها نداشته‌اند؟
چون آموزش جای خاصی در سیستم‌های ما ندارد، چون که آموزش درآمدی هم ندارد. من نمی‌گویم از‌خود‌گذشتگی کرده‌ام اما هر کسی می‌خواهد کار آموزشی انجام بدهد، باید از‌خودگذشتگی کند. هزینه‌های کار آموزشی بالا‌ست. ما برای اینکه در نمایشگاه حیوانات را در شرایط استاندارد نگه داریم، کلی باید هزینه کنیم. هر روز آنها باید در آفتاب حرکت کنند، هزینه درمانشان جداست، هر روز باید کلی برایشان غذا بخری‌ و... همه اینها پول می‌خواهد. باید برای آموزش از زندگی خودت بگذری. هیچ‌کسی این کار را نمی‌کند، مگر اینکه دیوانه باشد.
 الان شما فکر می‌کنید دیوانه‌اید؟
حداقل می‌دانم که هوشیار نیستم. این کار من نه درآمدی دارد و نه اینکه دولت حمایت می‌کند. با بلیت‌فروشی چقدر می‌توانم درآمد داشته باشم؟ بلیت نمایشگاه 12هزار تومان است. قیمت برای مدارس نیم‌بهاست. بعضی‌ها هم که از مناطق محروم هستند، اصلا پول نمی‌دهند. در این وضعیت از کارم ایراد هم می‌گیرند.
گفته‌اند که کار شما، مشتریان کافی‌شاپ‌ها را کم کرده.
بله، می‌گویند کار ما سنخیتی با یزد ندارد. ما درآمد خاصی برای دولت نداریم. اگر در کار بوم‌گردی باشیم یا کافی‌شاپ بزنیم و بتوانیم سبیل یک عده‌ای را هم چرب کنیم، کاری با ما ندارند. اما الان چون درآمد نداریم و سودی برای کسی نداریم، از کارمان ایراد هم می‌گیرند.
پس در این شرایط باید آدم پولداری باشید که بدون حمایت بتوانید کاری راه بیندازید.
من برای شروع این کار وسایل خانه‌ام را فروختم، ماشین خوبی داشتم که آن را هم فروختم. وام گرفتم، با یکی شریک شدم و... چه پولدار باشی چه نباشی، خانواده‌ات تا یک جایی می‌توانند صبر و حوصله کنند، بعد یک مدت می‌گویند کاری را که پول ندارد، چرا ادامه می‌دهی.

 واقعا چرا ادامه می‌دهید؟
دست خودم نیست. کوه که می‌روم، به جای اینکه از طبیعت لذت ببرم، عصبی می‌شوم. نمی‌دانم چرا مردم این همه آشغال در طبیعت می‌ریزند. من احساس خطر می‌کنم. این وضعیت خطرناک است. مسئله مهم‌تر اینکه به فکر آموزش هم نیستیم. من هم که می‌خواهم کار آموزشی کنم، باید مدام به فکر حقوق پرسنل و هزینه نگهداری باشم. ماهی از 10میلیون تا 15میلیون تومان هزینه می‌کنیم. گونه‌ای عمرش تمام می‌شود و می‌میرد، ‌برای خریدش پول داده بودیم. به‌تازگی یکی از گونه‌ها که برای خریدش 12میلیون داده بودیم، مرد. همه اینها هزینه است.

 دید مردم عوض شده؟
مطمئنم دید مردمی که به نمایشگاه آمده‌اند، صد در صد عوض شده. این را می‌شود در پیام‌هایی که می‌دهند، دید. وقتی یک کشاورز می‌گوید برای نخستین‌بار یک مار را دیده و آن را نکشته، خستگی از تن من در‌می‌رود. حداقل تأثیری که ما می‌خواهیم بگذاریم، این است که حیوانی کشته نشود. کسانی که به نمایشگاه ما می‌آیند، درگیر می‌شوند، اینطور نیست که یک دور بزنند، بیرون بروند. ما سعی می‌کنیم برای مردم حرف بزنیم و همه‌‌چیز را توضیح بدهیم. در گفت‌وگو‌ست که می‌شود آموزش بدهی وگرنه با یک نوشته که روی دیوار بزنیم، نمی‌شود کار آموزشی کرد.
حداقل در همان یزدی که شما هستید، باید تغییر ایجاد می‌شد اما نشده. گفتید هنوز هم که کوه می‌روید، از دیدن زباله‌ها عصبانی می‌شوید.
نه، هیچ تغییری نمی‌توانیم ببینیم. با یک نفر نمی‌شود تغییر ایجاد کرد. باید تیم‌سازی شود و این کار هزینه می‌خواهد. مردم که دیوانه نیستند در این شرایط اقتصادی خودشان را به دردسر بیندازند.

2سال پیش که نمایشگاه راه‌اندازی شد، قرار بود کارآفرینی کنید.
مراحل بعدی کارمان همین است. می‌خواهیم با تکثیر و پرورش گونه‌های مختلف، این کار را انجام بدهیم. خاردم ایرانی، سوسمار گیاه‌خواری است که کشورهای خلیج‌فارس خیلی طرفدار دارد و آن را می‌خورند. اگر این گونه تکثیر شود، هم منقرض نمی‌شود و هم که مازادش را می‌توانیم صادر کنیم، درآمدش هم عالی است. پرورش کروکودیل خیلی درآمدزاست و هیچ‌چیزی‌اش دورریز نیست.

 وقتی این همه درآمد هست، چرا کسی سراغش نمی‌رود؟
سرمایه‌داران می‌ترسند سراغ کاری بروند که قبلا کسی انجامش نداده. در یزد هم که همه محتاط عمل می‌کنند. همه می‌خواهند زود به درآمد برسند و در این کار باید صبور باشی.

 وقتی نمایشگاه شما راه‌اندازی شد، در خبرها آمده بود «نمایشگاه چندش‌آور»، این توصیف‌ها برای شما اذیت‌کننده نیست؟
اوایل اذیت می‌شدم اما الان می‌دانم که مردم از روی ناآگاهی این حرف‌ها را می‌زنند. مهم این است که ما آنها را آگاه کنیم. من از همه کسانی که به نمایشگاه می‌آیند، خواهش می‌کنم چیزهایی را که یاد گرفته‌اند، به بقیه منتقل کنند.

 قبول دارید که با آگاه‌کردن هم نمی‌شود خیلی نظرها را تغییر داد. نمونه‌اش مادر خودتان که گفتید هنوز هم خیلی با این حیوانات میانه‌ خوبی ندارد؟
بله، مادر خودم هنوز در اتاقی که مار و مارمولک باشد، پایش را نمی‌گذارد.

 اعضای خانواده خودتان چطور، بچه‌ها مشکلی با کار شما ندارند؟
پسرم عاشق حیوانات است. حتی بیشتر از خود من تعصب دارد و  همیشه از حقوق حیوانات دفاع می‌کند. 
 به‌نظر می‌آید زنان که فعالیت اجتماعی و فرهنگی یا اقتصادی می‌کنند، کمتر از طرف همسرانشان حمایت می‌شوند.
نه، اصلا اینطور نیست. این حرف بی‌انصافی است. اتفاقا به‌نظر من زنانی که با فعالیت‌های همسرانشان مخالفت می‌کنند، بیشتر هستند.

پسرتان چطور، ایراد نمی‌گیرد که خیلی برایش وقت نمی‌گذارید؟
بعضی وقت‌ها غر می‌زند. شاکی می‌شود که چرا کارت درآمد ندارد. اما در کل پذیرفته که کار من فرهنگی است و در این شرایط کنارم ایستاده. ما آدم‌های این نسل دید منفی به بچه‌ها داریم، می‌گوییم چون ما هوای پدر و مادرمان را داشته‌ایم، باید بچه‌هایمان هم هوای ما را داشته باشند. ما اگر بدون چشمداشت، شرایط را برای بچه‌ها توضیح بدهیم، می‌پذیرند. به هرحال پسر من توقع زندگی خوب دارد، نمی‌گویم مشکل ندارم اما خدا کمک می‌کند. من به حفظ طبیعت خدا کمک می‌کنم، او هم این خدمت را بی‌مزد نمی‌گذارد.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید