• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
یکشنبه 21 مهر 1398
کد مطلب : 84741
+
-

آمریکا و تصمیم‌های بزرگ ایران

آمریکا و تصمیم‌های بزرگ ایران

فروزان آصف‌نخعی _ روزنامه‌نگار

با همه فشارهایی که بر مردم از ناحیه تحریم‌ها وارد شده، کماکان افکار عمومی و رفتار ایرانیان، از ابعاد پیچیده‌ای برخوردار است. بافتار حوزه عمومی در ایران هرچند با فرایندهای جامعه باز فاصله دارد ولی برخی ملاحظات ازجمله انقلاب اسلامی سال 57و تجربه جنگ 8ساله، ‌باعث شده در ذهنیت و عینیت سیاسی اجتماعی ملی و منطقه‌ای بسیار پیشرو و در عمل، مشی محافظه‌کاری را به‌منظور حفظ دستاوردهایش پیشه کند. پیچیدگی افکارعمومی در این سال‌ها باعث شد، پیش‌بینی بولتون درباره وقوع شورش‌ها به‌عنوان پیامد مهندسی تحریم‌ها، با شکست مواجه شده و از کاخ سفید اخراج شود. بولتون فشارهای طاقت فرسا را دستمایه شکاف میان دولت- ملت و فروپاشی و براندازی نظام جمهوری اسلامی می‌دانست.

تکیه به مردم برای براندازی در ایران، تنها به دولت پوپولیست ترامپ مربوط نمی‌شود. از 11سپتامبر 2001به این سو، ‌همه دولت‌های آمریکا، به تعریف از حوزه تمدنی ایران و ایرانیان پرداخته‌اند، به این امید که در این حوزه جای پایی برای خود دست و پا کنند. آنان هر چند در این حوزه همواره شکست خورده‌اند ولی همواره تلاش کرده‌اند جدایی میان ملت و حاکمیت سیاسی را با توجه به تشدید تحریم‌ها و در نتیجه توسل به بحران‌های کارایی، مشارکت، مشروعیت و اعمال سلطه، تعمیق و تشدید کنند. پیش از این، رویکرد دولت ریگان در آمریکا دنبال خشکاندن ریشه ملت ایران بود. حاصل این رویکرد، شکست‌های جدی در برخوردهای تندروانه با مردم در ایران بوده است. کاسپار واینبرگر وزیر دفاع آمریکا، در سوم آبان 1366طی گزارشی محرمانه از کمیته روابط خارجی سنای آمریکا خواسته بود تا ایران را در شدید‌ترین تحریم‌ها قرار دهند: «درصورتی که تحریم‌های درنظر گرفته شده قطعنامه شورای امنیت اجرا شود، امید می‌رود که ریشه توانایی ایران برای ادامه جنگ به سرعت خشک شود و در چنین وضعیتی در واقع ریشه موجودیت ملت ایران نیز به خشکی می‌گراید!» شکست تغییر در رویکرد آمریکا به‌منظور جدایی هیأت حاکمه سیاسی و مردم ایران ناشی از بن بست استراتژی مذکور بود. با این همه هر دو خط مشی در دولت‌های مذکور میان دو سیاست تغییر رفتار و براندازی، در نوسان بوده‌اند.

ترامپ نیز با درک این موضوع، تلاش کرده سیاست‌های تحریمی ایالات متحده آمریکا را با خروج از برجام، تبدیل به فرصت‌های جدیدی کند تا در ذیل آن براندازان فضای تنفسی لازم برای انجام عملیات داشته باشند. آمریکا با اعمال فشارها و ایجاد شکاف و جدایی میان دولت- ملت خواهان آن بوده و هست که میان عدم‌توازن نهادهای انتخابی و انتصابی، ماهی خود را بگیرد به‌نحوی که اگر حتی به مرور دولت دارای قدرت بیشتری برای پیشبرد امور شد، تراکم مطالبات اجتماعی و سیاسی، توان تولید قدرت معنوی و اقتصادی را از دولت ستانده، و دوگانه دولت و هیأت حاکمه سیاسی و اختلافات جدی میان آن را تشدید کرده و از این طریق آنان را زمینگیر کند. خوشبختانه نظام سیاسی و دولت هیچ‌یک تسلیم چنین سیاستی نشده و ازجمله مطالبات زنان در حوزه ورود به ورزشگاه‌ها به خوبی مدیریت و به بار نشسته است. تاریخ برخورد دولت‌های ایران در 40سال گذشته نشان می‌دهد که دولت‌های سازندگی، اصلاحات و دولت اعتدال روحانی، از ورود به میدان بازی سیاست آمریکا خودداری کردند و تنها سناریوی مذکور در دولت‌های نهم و دهم بود که کارگر افتاد و عدم‌انتقال قدرت بیشتر به آقای احمدی‌نژاد و دولت او، در نهایت به خانه نشینی 11روزه آقای احمدی‌نژاد منتهی شد؛ موضوعی که فشار تحریم‌ها را در شکاف میان دولت و هیأت حاکمه نمایان کرده، می‌رفت تا رفتار رئیس دولت دهم به آزمون‌های بسیار بزرگ‌تر و وخیم‌تری تبدیل شود. 

حرکت مذکور می‌توانست قشری‌گری و افراطی‌گری نوینی را تولید کند که دو قطبی‌سازی‌ و غلبه در کف خیابان تنها بخش کوچکی از دستاوردهای آن بود، روند مذکور می‌توانست عناصر مقوم خشونت را تقویت کرده و ایران را وارد مجاری تولید و بازتولید خشونت سازد همان موضوعی که سازمان‌هایی چون منافقین آن را دنبال می‌کردند. افکار عمومی ایرانیان، به جای پشتیبانی از روند مذکور، در برابر عدم‌قدرت‌یابی پوپولیست‌ها، راه فراروی از آنان را دنبال کرد، در نتیجه پوپولیست‌ها در انتخابات‌های سال 1392، 94و 96دچار شکست‌های سختی شدند. شاید بتوان گفت آمریکا روی ضربه از درون به‌ویژه از ناحیه خودی‌های تندروی  نظام، بیش از گذشته حساب کرده بود. اما این محاسبه، از سوی افکار عمومی اجازه نیافت تا تضاد اصلی میان شکاف دو نوع تندروی در هیأت حاکمه سیاسی، به دو قطبی شدن فضای اجتماعی به رهبری پوپولیست‌ها در برابر هیأت حاکمه سیاسی منتهی شود.

آنان با فرا روی از تضاد مذکور، میانه‌روی را با همه کمبودهایش بر سرکار آوردند و در این عرصه حوزه خارجی با تشدید تضاد از سوی آمریکا که می‌رفت در این‌باره به دستاوردهای جدیدی برسد، دست خالی ماند.
در دوره آقای روحانی نیز حوزه سیاسی ایران، خالی از چنین چشمداشت‌هایی از سوی آمریکا نیست. پس از موفقیت‌های دولت اول آقای روحانی به‌دلیل دستاورد عظیم برجام که منتهی به دستاوردهای مهمی در ساماندهی اقتصادی شد، در دولت دوم و همزمان با روی کار آمدن ترامپ در آمریکا و خروج وی از برجام، که به‌دلیل نبود نگاه استراتژیک به برجام رخ داده بود، با توجه به فشارهای تحریم‌ها و کمبود اختیارات برای تولید قدرت توسط دولت و بسامان‌سازی‌ امور، اوضاع روزبه‌روز وخیم‌تر از گذشته شد. اینکه وزیر نفت تأکید می‌کند بر صنعت نفت ایران ضربات کشنده‌ای وارد شده ولی کماکان مقاومت می‌کنیم، بخشی از مقاومت ایران در برابر ضربات مذکور است. در چنین شرایطی دو اتفاق بسیار مهم رخ داد: ابتدا تندروها قادر نبودند بر شناسنامه دولت روحانی مهر باطل شد بزنند هرچند حرکت‌های بسیار خطرناکی از مشهد شکل گرفت. زیرا از یک سو هدایت حرکت با ساختارشکنانه شدن شعارهای آن، از دست تندروها خارج شد، و این موضوع می‌رفت تا بحران‌های دامنه‌داری را در کشور ایجاد کند، از سوی دیگر خلع دولت روحانی برای نظام بین‌الملل و تضعیف هیأت حاکمه سیاسی به‌معنای ایجاد فرصت برای وارد کردن ضربه نهایی به جمهوری اسلامی بود. در تفسیری دیگر حرکت مذکور در تفسیر محافل سیاسی تندروی غرب به‌معنای حرکت ایران به سوی تندروی بیشتر بود که می‌توانست عکس‌العمل‌های جدی‌ای را علیه روند مذکور ایجاد کند. در مرحله دوم تندروها در خوش‌بینانه‌ترین حالت، یعنی به‌طور ناخواسته، به همراه همپیمانان تندروی خود درون دولت آقای ترامپ ازجمله بولتون پیوستند تا در دوره تحریم‌های کمرشکن، زمینه برای فراروی از دولت میانه‌روی موجود فراهم شود به‌نحوی که از درون آن، تغییر بازی انتخابات در ایران از رقابت جدی میان دو طیف میانه‌رو و تندرو، به رقابت میان حامیان وضع موجود و براندازان تبدیل شود. موضوعی که در وضعیت بغرنج، می‌تواند فروپاشی ارضی را در چشم‌انداز سیاسی به نمایش بگذارد. این سازوکار، مایل است بتواند با توجه به کمبود اختیارات رئیس‌جمهور، عبور پایگاه سیاسی و اجتماعی او از وی که جریان اصلاح‌طلبی در ایران است، ممکن ساخته و ناتوانی دولت در تولید و بازتولید قدرت در چارچوب نظام پاسخگوی مبتنی بر قانونگرایی، جلوه برجسته‌ای به آن دهد و دست براندازان و حافظان وضع موجود را برای عبور از دولت و کلیت نظام تقویت سازد. با همه این‌ها، جامعه سیاسی و اجتماعی ایران با مشی میانه‌روی و اعتدال دولت، کماکان در انتظار گشایش‌های نوینی هستند. دولت و هیأت حاکمه سیاسی هیچ یک وارد میدان ناشی از فشارهای آمریکا نشده‌اند. مقاومت در این حوزه منجر به باز شدن میدان‌های جدیدی ازجمله حل اختلافات اساسی با توجه به آرای عمومی و رفراندوم از سوی رئیس‌جمهوری شده است. راه‌حل مذکور به‌معنای آن است که همه گروه‌های سیاسی می‌توانند با توجه به آن بخش از جامعه که نمایندگی‌اش را برعهده دارند، همسو با منافع و مصالح ملی، هویت‌یابی کرده و در جهت منافع ملی حرکت کنند. از این منظر به‌نظر می‌رسد با همه فشارهای وارده، کماکان جامعه پویایی نسبی خود را حفظ کرده و اکنون همه چشم‌ها معطوف به انتخابات سال98مجلس شورای اسلامی است. آیا انتخابات مذکور قادر است قضاوت مردم را به‌عنوان آرای فیصله‌بخش اختلافات، همچون سال 76و 92به جامعه سیاسی انتقال داده و نقش تحریم‌ها را در حوزه داخلی، کمرنگ سازد؟ به‌نظر می‌رسد مقاومت ایرانیان در خنثی‌سازی‌ طرح راه‌اندازی و براندازی از طریق شورش ناشی از تحریم‌ها، با همه مشقاتی که برای مردم به همراه داشته، عدم‌تبعیت از راه‌حل بولتون / منافقین در کاخ سفید، راه خودش را باز کرده است، تا جایی که امروز حتی ترامپ امنیت خاورمیانه را با مشارکت فعال امثال ایران میسر می‌داند. مقاومت مردم حاکی از آن است که ایرانیان بی‌تردید از این توان برخوردارند که منازعه و رقابت میان گروه‌های سیاسی را به سرپنجه تدبیر خرد جمعی خود، از طریق صندوق آرا، به سرانجام برسانند، به شرط آنکه سازوکارهای تکیه به مردم در داخل، به‌عنوان پشتوانه قدرتمند سیاست خارجی در همه عرصه‌های داخلی، منطقه‌ای و جهانی تقویت شده و ایران قبل از ورود به عرصه انتخابات، تصمیم‌های بزرگ خودش را گرفته باشد چه در معادلات خارجی و چه در رقابت‌های داخلی. رویکرد مذکور می‌تواند در حفظ موازنه میانه‌رو / تندرو و عدم‌پذیرش فضای انتخاباتی در چارچوب رقابت مصنوعی میان تندرو / تندرو، نقش‌آفرینی بسزایی در خروج از فشارهای آمریکا ایفا کند. 

این خبر را به اشتراک بگذارید