• چهار شنبه 5 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 15 شوال 1445
  • 2024 Apr 24
چهار شنبه 10 مهر 1398
کد مطلب : 82272
+
-

شمایل وسترن سنتی

«ریو براوو» 70 ساله شد

شمایل وسترن سنتی


سعید مروتی_روزنامه نگار

اغلب عناصر آشنای وسترن در «ریو براوو» جمع شده‌اند. برای هر تماشاگری که چند وسترن در زندگی‌اش دیده باشد فیلم هاکس نمونه آشنایی است. کلانتر محکم و استواری که قهرمان اصلی فیلم است و نقشش را هم آشناترین کلانتر تاریخ سینما، جان وین بازی می‌کند. دوست نزدیک کلانتر که دچار ضعف و مشکل است (دین مارتین). پیرمردی وراج در نقش وردست که قرار است به فیلم بار طنز بدهد (والتر ماتئو). دختر کافه‌ای هم هست که قهرمان فیلم شیفته اوست ولی به ندرت چیزی از عواطفش بروز می‌دهد. بدمن فیلم جنایتی مرتکب شده و حالا برادر بانفوذ و ثروتمندش آدمکش اجیر کرده تا او را از زندان کلانتر برهاند. شخصیت‌های فرعی دیگری مثل کارلوس هتل‌دار مکزیکی هم هستند که کارکردشان در بیشتر صحنه‌ها خنداندن تماشاگر است، ولی او هم در فیلم هاکس نقشی فراتر از یک مکمل بذله‌گو دارد. همه شخصیت‌های ریو براوو از دل سنت وسترن می‌آیند ولی به لطف درک شهودی هاکس چیزی به آنها اضافه شده که در عین آشنایی، جلوه و جلایی بیشتر از تیپ‌های وسترن‌های معمول دارند. ریو براوو همچنین نمونه مثال‌زدنی تمرکز و دقت در حفظ خط محوری درام است. فیلم به ندرت از گره‌ای که در ابتدای داستان ایجاد شده به نقاط دیگر گریز می‌زند. در اولین سکانس فیلم که منتقدان بارها ستایشش کرده‌اند، هاکس بدون یک خط دیالوگ هم 3شخصیت  مهم (کلانتر، دوست کلانتر و کابوی بدطینت) را به تماشاگر معرفی می‌کند. اوضاع پریشان دود، از دست دادن غرور و حیثیت مردانه‌اش و رفاقتش با کلانتر چنس (که اجازه نمی‌دهد عزت‌نفس دود بیش از این زیر سؤال برود که یک دلاری را از داخل سطل تف‌دان بردارد) در کمترین زمان ممکن و به بهترین شکل به تماشاگر منتقل می‌شود. معارفه با شخصیت‌های محوری و رخ دادن حادثه‌ای که کل فیلم تحت تاثیر آن است (قتل مردی بی‌گناه و بدون سلاح توسط جوبدات)، نمونه‌ای متعالی از هنر کارگردانی هاکس است و نشانه‌ای از توانایی فیلمسازی که روان و ساده و استادانه قصه می‌گوید و شخصیت می‌سازد. ریو براوو منسجم و یکدست داستانش را تعریف می‌کند و هاکس شخصیت‌های مورد علاقه‌اش را گردهم می‌آورد و گروهش را می‌سازد؛ گروهی که عضویت در آن اصلا کار ساده‌ای نیست و برای پیوستن به آن به سنت هاکس «باید به اندازه کافی به‌دردبخور باشی.» پشت این حرفه‌ای‌گری، عواطف انسانی هم قرار دارد. اوایل فیلم وقتی واردباند با تحقیر از همراهان کلانتر یاد می‌کند (یک پیرمرد لنگ و یک مرد الکلی) چنس به دفاع از دوستش می‌پردازد و با چهره‌ای مهربان در پاسخ به این نکته که یکی باید مواظب دود باشد، می‌گوید: «این دود است که از من مراقبت می‌کند و خیلی خوب هم این کار را انجام می‌دهد».
می‌شود گفت ریو براوو بیش از هر چیز فیلمی درباره رفاقت است. رفاقت چنس و دود که بسیار گرم و پر معناست و در عین حال بدون احساسات‌گرایی افراطی، فیلم را پیش می‌برد. به قول هاکس اگر دود دستانش می‌لرزد و نمی‌تواند توتون را در سیگار بپیچد، چنس کنارش هست تا سیگاری آماده را به رفیقش بدهد؛ رفیقی که مراقب دوستش است و هفت‌‌تیرهایی را که او در دوران پریشان‌حالی فروخته خریده تا روزی آنها را به دود بازگرداند. 
هاکس رفاقت را پاس می‌دارد ولی چیزی را فریاد نمی‌کند. از دلسوزی کردن بیش از حد برای قهرمان زخم‌خورده هم پرهیز می‌کند. همچنان که در پرداخت رابطه عاشقانه چنس و فدرز هم تعادل و تناسب را رعایت می‌کند. به سنت هاکس این زن است که مشتاق‌تر و جسورتر از مرد وارد رابطه می‌شود ولی حتی این اشتیاق و کنش‌مندی هم با ظرافت به نمایش درمی‌آید. «به دردخور بودن» شعار و کلیشه‌ای برای پیوند دادن فیلم‌های متنوع هاکس به یکدیگر نیست و معنا و مصداق عینی دارد. همه اعضای گروه به دردمی‌خورند. فدرز گلدان را به موقع از پنجره به بیرون پرت می‌کند و استمپی در جدال نهایی ایده استفاده از دینامیت‌ها به ذهنش می‌رسد و باعث پیروزی چنس بر بدمن‌ها می‌شود و حتی کارلوس هتل‌دار هم با آوردن فشنگ به یاری گروه می‌شتابد. در انتهای ماجرا نالوطی‌ها شکست می‌خورند و کلانتر و رفقایش شاد و خندان به زندگی‌شان ادامه می‌دهند. چنس و فدرز به هم می‌رسند و استمپی و دود پشت دوربین حرکت می‌کنند و از ما دور می‌شوند. پایان ریو براوو آغاز تازه دوستی‌ها و رفاقت‌هاست. شخصیت‌های دوست‌داشتنی هاکس، از آنچه در ابتدای فیلم دیده‌ایم پخته‌تر و دوست‌داشتنی‌تر شده و بر مشکلاتشان هم فائق آمده‌اند. ریو براوو پیروزی شکوهمند عالم عشق و معرفت است. 

شناسنامه 

 کارگردان: هوارد هاکس  فیلمنامه‌نویس: جولز فرتمن و لی براکت (براساس داستانی از باربارا هاکس مکامبل)  فیلمبردار: راسل هارلان  موسیقی: دیمیتری تیومکین  تدوین: فولمر بلانگستر  طراح صحنه: لیو کیوتر  بازیگران: جان وین، دین مارتین، ریکی نلسون، والتر برنان، انجی دیکینسون، وارد باند، جان راسل و کلود ایکینز  تهیه‌کننده: آرمیدا برای برادران وارنر، 1959 رنگی، تکنی کالر کلانتر چنس (جان وین)، جو بردت (کلود ایکینز) را به اتهام قتل مردی بی‌گناه دستگیر می‌کند، اما دار و دسته نیتان بردت (جان راسل) سعی می‌کنند جو را پیش از رسیدن کلانتر ایالتی آزاد کنند. تنها یاران چنس در مقابل دار و دسته نیتان، دود دائم‌الخمری پریشان (دین مارتین)، استامپی پیرمردی لنگ (والتر برنان) و کلرادو جوانی خام و کم‌تجربه (ریکی نلسون) هستند. دار و دسته نیتان، پت ویلر  یکی از دوستان چنس را به قتل می‌رسانند. دود که به دلیل شکست عشقی دچار پریشانی شده و حالا در کنار کلانتر چنس به دنبال یافتن عزت‌نفس از دست رفته‌اش است، رد قاتل را می‌زند ولی خودش گرفتار دار و دسته نیتان می‌شود.
چنس برای نجات دود حاضر به معامله می‌شود. قرار است جو را در ازای پس گرفتن دود تحویل دار و دسته نیتان دهد. در جریان مبادله، فدرز (انجی دیکنسون) که محبوبه چنس است باعث بروز جدایی میان کلانتر و رفقایش با نیتان و دار و دسته‌اش می‌شود. جدالی که با پیروزی چنس و گروهش به پایان می‌رسد. 

رابین وود: 
«ریو براوو» سنتی‌ترین فیلم‌هاست. تمامی هاکس بلافاصله پشتش است و تمامی سنت وسترن و در ورای آن خود هالیوود قرار دارد. اگر قرار می‌شد فیلمی انتخاب کنم که بر موجودیت هالیوود صحه بگذارد، تصور می‌کنم ریو براوو را انتخاب می‌کردم. هنگامی که کار هاکس سرسختانه سنتی است، خود او کامل‌ترین حالت‌های شخصی و فردی‌اش را دارد؛ هرچه اساس آشناتر باشد، آزادانه‌تر احساس می‌کند خودش است. رد همه چیز را در ریو براوو می‌توان تا سنت وسترن دنبال کرد؛ با این همه، همه چیز در فیلم هاکس اساسی است. هر شخصیت، هر موقعیت و هر صحنه را او یقینا به همان نحوی بیان می‌کند که هر جزء یک فیلم آنتونیونی، آنتونیونی را بیان می‌کند.
هاوکز/ رابین وود/ ترجمه ضیاءالدین شفیعی/ انتشارات پنجاه و یک/ چاپ اول1352

هوارد هاکس: 
ریو براوو به خاطر ناخشنودی من از فیلمی به نام «سرظهر» ساخته شد. داشتیم راجع به وسترن صحبت می‌کردیم و کسی از من پرسید از این فیلم [سرظهر] خوشم آمده؟ گفتم: نه. چون به نظر من یک کلانتر خوب مثل مرغ سرکنده این در و آن را به دنبال کمک نمی‌رود که عاقبت هم همسرش او را نجات بدهد. چنین کلانتری با تصوری که من از کلانتر خوب دارم جور نیست. کلانتر خوب باید بگردد و از افراد بپرسد چند مردِ حلاجی؟ فکر می‌کنی که قدرت مقابله با بهترین افراد دشمن را داری. طرف احتمالا می‌گوید: «نه»، و کلانتر می‌گوید: بسیار خوب، پس من باید هوای تو را داشته باشم.
و ریو براوو را درست در جهت عکس سرظهرساختم.
سینما به روایت هوارد هاکس/ جوزف مک براید/ ترجمه پرویز دوایی/ نشر نی/ چاپ اول1381

 

این خبر را به اشتراک بگذارید