• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
چهار شنبه 9 اسفند 1396
کد مطلب : 8170
+
-

چرا به مردگان‌ رحم نمی‌کنیم؟

تخریب گورستان‌های تاریخی و شکستن‌ سنگ‌‌قبرها؛ بلای جان هویت ملی

گزارش
چرا به مردگان‌ رحم نمی‌کنیم؟

فاطمه علی‌اصغر:

درد در گلوی پیرمرد می‌پیچد؛ در جست‌وجوی قبری که پیدا نمی‌کند. صدای ناله می‌آید؛ از دور! باد، وزیدن گرفته؛ در گورستان! قبرها تکه‌تکه شده و تکه‌ها، روی هم انباشته! نام‌های مردگان در هم ‌آمیخته است‌؛ نام‌هایی که هر کدام قلب‌ها را به تپش می‌اندازد. تابلویی زنگ‌زده به نشانی یکی از مردگان در میان سطحی صاف که تازه ویران شده، جای گرفته است؛ باقی، همه بی‌نشان شده‌اند. تصاویر این‌روزهای گورستان امامزاده عبدالله، یادآور ماجرایی‌است که چند سال پیش در ابن‌بابویه داغدارش شدیم یا شاید یادآور تصاویری که پیش‌تر، از تخریب گورستان‌ خالی از تابوت ارامنه در کرمان روی خروجی رسانه‌ها جای گرفت و یا شاید هم شبیه شکستن سنگ‌قبرهای شاعران و نویسندگان و سیاستمداران با پتک باشد. تخریب گورستان‌ها نشانه ازبین‌رفتن بخشی از هویت تاریخی ماست؛ رسمی نو که در برابر رسم کهن حفظ کرامت مردگان به ‌پا خاسته است.

در جست‌وجوی قبر پدر

این‌روزها گورستان تاریخی امامزاده عبدالله، با بولدوزر صاف شده است. آب‌نمایی در ورودی آن ایجاد شده و باقی، همه ویرانه است؛ ویرانه‌ای که قرار است با اختصاص و صرف اعتباری میلیاردی، دوباره سامان بگیرد. حالا سنگ‌قبرهای قدیمی کنده می‌شوند و سنگ‌هایی یک‌دست جایشان را می‌گیرند. سراغ مسئول امامزاده عبدالله را می‌گیریم. این‌روزها مسئول این امامزاده است؛ همان که زمان ابن‌بابویه - گورستان تاریخی دیگر - در شهرری مسئول بود؛ همان‌که آمد و به بهانه ساماندهی ابن‌بابویه، سنگ‌قبرها را با بولدوزر خراب کرد. سنگ‌قبرهای بسیاری از بزرگان در آن گورستان بود که امروز هیچ نام و نشانی از آنها باقی نمانده است. حالا گورستان امامزاده عبدالله هم‌ قربانی پروژه ساماندهی گورستان‌های تاریخی شده است. تا همین چند وقت پیش می‌شد بر قبرهای این گورستان، نام‌هایی را دید که این‌روزها اثری از آنها نیست؛ از تقی ارانی، ادیب پیشاوری و عبدالحسین تیمورتاش گرفته تا عباس مسعودی (مؤسس روزنامه اطلاعات)، خاندان ماهرالنقش، عمادالکتاب (خطاط معروف)، محمدعلی باباییان، یدالله سحابی، صادق سرمد (شاعر دهه30)، خاندان سالار معتضد، عامری، ناصح، حسن وحیددستگردی، محمدعلی عبرت، شیخ خزعل و...؛ نام‌هایی که چه خوب و چه بد هرکدام می‌توانستند این گورستان را شهره کنند و بشود «پرلاشز» ایران. اما نام‌ها تکه‌تکه شدند تا فراموش شوند شاید! این‌روزها کسانی که مردگان‌شان را در امامزاده عبدالله به خاک سپرده‌اند به ‌دنبال نشانی از مزار عزیزان‌شان آواره شده‌اند. یکی از آنها ارژنگ امیرفضلی - بازیگر- است که چند روز پیش به گورستان امامزاده عبدالله رفت تا در این روزهای آخر سال، از پدرش یادی کند اما جز ویرانی ندید. او همان‌موقع با موبایلش، فیلمی تهیه و از بانیان این اقدامات، شکایت کرد؛ «امروز آمدم سر قبر پدرم و با این صحنه مواجه شدم؛ یعنی نمی‌دانم قبر پدرم کجاست... اینها به این کار می‌گویند بازسازی اما من می‌گویم تعرض!» مسئولان اداره اوقاف شهر ری اما به مردم می‌گویند: «صبور باشید؛ هدف، بهسازی‌است»! و البته این بهسازی در دایره لغت خیلی از دوستداران میراث فرهنگی، مساوی‌است با ویرانی. حالا تصویر گورستانی که قدمتش به پیش از دوران صفوی می‌رسد در ذهن ما، گورستانی‌است بی‌سنگ قبر؛ گورستانی که چهاردهم اردیبهشت ۷۸ در فهرست میراث‌فرهنگی ثبت شده است اما دریغ از هرگونه نظارتی بر آن؛ از سوی سازمان میراث فرهنگی؛ گورستانی که شهدای شانزدهم آذرماه سال۳۲ را در سینه خود جای داده و حال و روز اکنونش این است؛ هرچند تخریب گورستان‌ها ابتدا از جای دیگری آغاز شد.

مردگانی که قبر ندارند

نقب می‌زنیم به گورستان‌هایی که ویران شده‌اند و صدای ناله‌هایی که در جست‌وجوی بی‌امان مزارها در گذر تاریخ گم شده است؛ گورستان‌هایی که تنها نامی از آنها به جا مانده و مادرانی که بر سر مزارهایی که نمی‌شناسند اشک می‌ریزند. گورستان‌هایی هم هستند که تخریب شده‌اند و خبری از آنها تا امروز منتشر نشده است. پاتریشیا ازجان کارولفسکا ـ کاردار سفارت لهستان ـ می‌گوید که گورستان ارامنه قزوین چند سال پیش شبانه با خاک یکسان شد و هیچ‌کس اعتراضی نکرد. خبرها به همین‌جا ختم نمی‌شود! گورستان مسیحیان اندیمشک را یادتان می‌آید؟ امروز نشانی از آن نیست؛ جز ویرانی! گورستان ارامنه اهواز هم حال‌وروز بهتری ندارد؛ گورستانی‌است با سنگ‌قبرهای ازدست‌رفته! گورستان انگلیسی‌ها یا قبرستان مسیحیان بوشهر هم، چند سال پیش ویران، زمین‌هایش فروخته و ساخت‌وسازهای بسیاری روی آن آغاز شد.

تخریب گورستان مسیحیان کرمان، هرگز از یاد تاریخ نمی‌رود؛ گورستانی در حریم قلعه‌دختر با کلیسایی در نزدیکی‌اش که ثبت ‌میراث فرهنگی هم شده بود. این گورستان را شبانه ویران کردند، تابوت‌هایش را درآوردند و تابوت‌ها و مردگان و هر چه در تابوت‌ها بود را بردند. این گورستان در نزدیکی گورستان یهودیان بود که شهرداری آن را هم ویران کرد و رویش پارکی ساخت. البته بعدها، دوباره بخش‌هایی از گورستان احیا شد و حالا بدون هیچ نشان و تابلویی، گورهایی در دل پارک نشسته‌اند اما باید حتما راهنمایی باشد که این را به شما بگوید. گورستان مسیحیان هم هنوز با گورهای خالی، در گوشه این پارک افتاده؛ مجموعه‌ای که می‌توانست نشان افتخار ایرانیان باشد به اینکه طی سالیان طولانی، مذاهب و دین‌های گوناگون در این دیار، کنار هم همزیستی داشته‌اند و بعد از مرگ در نزدیکی هم به خاک سپرده شده‌اند، بدون هیچ تبعیضی؛ نشان افتخاری که حالا سایه سیاهی بر آن افتاده است؛ تاریک تاریک! و البته تخریب‌ گورستان‌‌ها به اینجا هم ختم نمی‌شود.

آتش به جان مردگان

همین امسال، آتش به جان یکی از اسرارآمیزترین گورستان‌های تاریخی دنیا افتاد؛ گورستانی در شرق استان گلستان. سنگ‌های آهکی افراشته در محوطه «خالد نبی» سیاه شدند یا بر خاک افتادند؛ سنگ‌های گورستانی که تا همین سال گذشته بیشتر از ٦٠٠گور تاریخی داشت که هر بار سنگ یکی از آنها گم می‌شد و ثبت‌شدن در فهرست میراث ملی هم دردی از آن دوا نکرد تا اینکه امسال آتش هم به جانش افتاد. درباره این آتش‌سوزی گزارش‌های بسیاری تهیه شد. در این گزارش‌ها محمد حمیدزاده ـ رئیس هیأت امنای مجموعه زیارتی و گردشگری خالد نبی کلاله در شرق استان گلستان ـ گفت: «به علت خشکی علفزارها، هر لحظه وسعت آتش گسترش می‌یافت اما با تلاش خادمان زیارتگاه و اهالی روستاهای منطقه، این حریق در کمترین زمان ممکن، کنترل و اطفا شد». او همچنین گفت که این اقدام احتمالا از سوی «فرد یا افرادی ناآگاه که با توسعه مجموعه خالد نبی و رونق اقتصادی روستاهای هم‌جوار، منافع و سودهای خود را از دست داده‌اند» صورت گرفته است؛ با این‌حال، ابراهیم کریمی ـ مدیرکل میراث فرهنگی، صنایع‌دستی و گردشگری استان گلستان ـ گفت که این تخریب‌ها تازه نیست؛ «آنجا دشت است؛ جنگل نیست که آتش‌سوزی بزرگی به پا شده باشد. اگر صحبت از آتش‌سوزی می‌شود، تنها علف‌های ٣٠٠متر از محوطه سوخته است». کریمی اعتقاد داشت که تخریب این محوطه تاریخی به نفع کسی نیست و سنگ‌های استوانه‌ای، قیمت مادی و ریالی ندارد. به گفته او، ده‌ها استوانه و چلیپای آهکی شکسته این محوطه از سال‌های قبل جمع‌آوری شده که قرار است بعد از مرمت در محوطه استفاده شود. از دیدگاه این مسئول میراث‌فرهنگی آتش‌سوزی این گورستان مشکل بزرگی نبوده و به‌راحتی قابل حل است. گورستان خالد نبی اما همچنان ناشناس و بدون حفاظت، رو به ویرانی می‌رود.

اما بگوییم از گورستان ایذه که در دنیا رقیبی ندارد؛ گورستانی با سنگ‌قبرهایی که شکل شیرهای سنگی است. در گویش بختیاری شیرسنگی را «بَردِ شیر» می‌خوانند. این مجسمه‌ها که از آیین‌های زاگرس‌نشینان به ‌جا مانده، بر گور بزرگان ایل نصب می‌شود. شیرهای سنگی را بیش از همه می‌توان در گورستان‌های کهن خوزستان، چهارمحال‌و‌بختیاری و لرستان یافت. شیرهای گورستان‌ها نمادی از شجاعت هستند که در دوره‌های مختلف شکل عوض کرده‌اند و نقش شمشیر، تسبیح، اسب و اسلحه بر آنها حک شده است. فراوانی این آثار اگرچه در جایی مثل ایذه بالاست اما در نبود مأموران یگان حفاظت، تخریب آنها از سوی حفاران کار سختی نیست. گورستان شهسوار یکی از این محوطه‌هایی‌است که در ‌سال٧٨ در فهرست آثار ملی ثبت شده و گفته می‌شود ٢٠٠شیر سنگی روی گورهای آن بوده‌اند؛ اما مشاهدات نشان می‌دهد که بسیاری از این شیرهای سنگی بر زمین افتاده‌اند یا شکسته‌اند. اگرچه این تخریب‌ها معمولا از سوی قاچاقچیان اشیای عتیقه انجام می‌شود که در جست‌وجوی گنج هستند اما پرسش اصلی این است که چرا حفاظت مناسبی از سوی مسئولان میراث‌فرهنگی انجام نمی‌شود تا آرامش گورستان‌ها چنین در خطر نباشد؟

 

مبادا پا روی قبرهای بگذارید

زمانی حفظ کرامت مردگان، رسمی دیرینه بود که در فرهنگ ایرانی و دینی ما ریشه داشت. از کودکی می‌گفتند مبادا پا روی قبرها بگذارید که  به مردگان بی‌احترامی می‌شود و به حرمت‌شان خدشه می‌افتد اما چند دهه‌ای‌است که تخریب گورستان‌ها رسم نویی شده تا رسم کهن برافتد؛ هویت در برابر هویت. طی سال‌های گذشته بسیاری از گورستان‌های تاریخی ویران شدند. ماجرا ابتدا از گورستان‌های تاریخی ادیان دیگر آغاز شد؛ گورستان‌هایی که نشان و نماد همزیستی مسالمت‌آمیز ایرانی‌ها در درازای قرن‌ها با ادیان مختلف بود؛ اما حالا بیش از ده‌ها گورستان‌ ارامنه در جای‌جای ایران در سکوت خبری ویران شده‌اند. نه‌تنها این گورستان‌ها از بین رفته‌اند بلکه پتک‌های تخریب به جان گورستان‌های دیرینه‌ای هم که در دنیا کم‌نظیر هستند افتاده است. شیرهای سنگی گورستان ایذه درهم شکسته و ویران، بی‌هیچ توجهی رها شده‌اند؛ در گورستانی که در زمره آثار ملی ایران جای گرفته؛ اتفاقی که در بسیاری دیگر از گورستان‌های تاریخی و باستانی ایران هم تکرار شده اما مسئولان میراث‌فرهنگی کمترین اولویت‌های حفاظتی را هم برای این قبرها در نظر نگرفته‌اند. در چنین وضعیتی شاید عجیب نباشد که کسانی هم به نام گردشگر به گورستان خالدنبی بروند و آن را به آتش بکشند؛ شاید بی‌دلیل هم نباشد که به بهانه ساماندهی گورستان‌های تاریخی ابن‌بابویه و امامزاده‌عبدالله، سنگ‌قبرها و آرامگاه‌های خانوادگی‌شان ویران شود و کار به جایی برسد که عده‌ای هم پتک به ‌دست بگیرند و به جان سنگ‌قبرهای شاعران و نویسندگان و سیاستمداران بیفتند. این سنگ‌های شکسته هزارتکه‌شده آینه رفتار کسانی هستند که درنهایت، یکپارچگی هویتی ما را می‌شکنند و رسم‌ها را برمی‌اندازند؛ به خیال اینکه هویتی جدید شکل بگیرد. اما دریغ که نه‌تنها رسم جدیدی پایدار نمی‌شود بلکه هویت‌مان هم هزارتکه خواهد شد. و این نشان عاقبت‌به‌خیری نیست!

 

شکستن سنگ قبرها

تنها بولدوزرها نیستند که روی قبر گذشتگان راه می‌روند و آنها را له می‌کنند؛ تنها قاچاقچیان اشیای عتیقه نیستند که در جست‌وجوی گنج، قبرها را می‌شکنند؛ تنها بی‌توجهی‌ها نیست که گورستان‌ها را رو به ویرانی کشانده یا حتی تنها بهانه ساماندهی نیست که قبرها را ویران کرده؛ شکستن سنگ‌قبرها رسمی چنددهه‌ای شده که علیه رسوم کهن به ‌پا خاسته است.

حالا دیگر کار به جایی رسیده که هر کسی به راحتی می‌تواند پتکی بردارد و به ‌جان قبر کسانی که از راه و رسم آنها خوش‌اش نمی‌آید بیفتد و ویرانش کند؛ رسمی که با شکستن هرساله سنگ قبر احمد شاملو و فریدون فروغی جان گرفت و بارها دل بسیاری از زندگان را هم شکسته است. رسم شکستن سنگ قبرها چند سالی هست که از امامزاده‌طاهر کرج به بهشت‌زهرا هم رسیده است. چند روز پیش عکسی از سنگ قبر شکسته ابراهیم یزدی منتشر شد که پرونده سنگ‌‌قبرهای شکسته را قطورتر کرد. اینها کسانی هستند که حتی به سنگ‌ قبر مدیا کاشیگر هم رحم ندارند؛ شاعر، نویسنده و مترجمی که در هفتم مرداد1396درگذشت و در قطعه نام‌آوران بهشت‌زهرا به خاک سپرده شد. در مراسم تشییع و خاکسپاری آقای شاعر، بسیاری از چهره‌های فرهنگی و هنری، فارغ از هرگونه نگاه و منظر سیاسی و عقیدتی حضور داشتند؛ همچنان که مدیا کاشیگر در روزگار حیاتش با آدم‌های مختلفی معاشرت داشت و نه‌تنها از گفت‌وگو با منتقدان‌ و مخالفانش پرهیزی نداشت بلکه استقبال هم می‌کرد. پیش از آن، در دوم مهرماه1395 خبر شکستن سنگ‌ قبر محمد‌علی سپانلو ـ شاعر تهران ـ هم در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی منتشر شده بود. کسانی، سنگ قبر محمدعلی سپانلو را تخریب کرده و رویش را سیمان کشیده بودند.

شبنم سپانلو در واکنش به تخریب قبر عمویش رو به احمد مسجدجامعی گفته بود: «آقای مسجدجامعی! شما گفتید جای شاعر تهران، در تهران است اما همین تهران حتی یک لوح نام و نشان را برای مردی به بزرگی محمدعلی سپانلو تحمل نکرد». او معترض بود چون با خاکسپاری محمدعلی سپانلو در امامزاده‌طاهر کنار احمد شاملو، هوشنگ گلشیری، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده و... به دلیل حساسیت‌هایی موافقت نشد و پیکر او در قطعه‌ نام‌آوران بهشت‌زهرا آرام گرفت؛ جایی که نظم و سازمان بهتری دارد و انتظار نظارت و مراقبت بیشتری هست. اما بهشت زهرا هم جای بهتری نبود و سنگ‌قبر او را شکستند. فرزانه طاهری ـ مترجم و همسر نویسنده فقید هوشنگ گلشیری ـ که داغش با شکستن دوباره سنگ‌قبرهای شاعران و نویسندگان تازه شده، می‌گوید: «وقتی سنگ‌قبر هوشنگ گلشیری تخریب شد، می‌گفتند امامزاده‌طاهر مکان چندان امنی نیست و افراد ناباب در این محدوده زیاد است». سنگ‌قبر سهراب سپهری ـ شاعر عارف‌مسلک و مهربان ادبیات ایران ـ هم قربانی این رسم جدید شد و آرامش آن به ‌هم ریخت؛ در حالی که روی سنگ‌قبرش، این شعر او حک شده بود: «به سراغ من اگر می‌آیید / نرم و آهسته بیایید / مبادا که ترک بردارد / چینی نازک تنهایی من‌». چرا این‌چنین علیه تاریخ خویش و مردگان خویش برخاسته‌ایم؟

 

 

این خبر را به اشتراک بگذارید