• پنج شنبه 6 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 16 شوال 1445
  • 2024 Apr 25
یکشنبه 31 شهریور 1398
کد مطلب : 80167
+
-

شکارچی لحظه‌ها

جمشید فرجوند فردا،عکاس: شکست‌‌هایم را برای خود نگه ‌‌می‌‌دارم اما پیروزی‌‌هایم را متعلق به‌ همه مردم کُرد زبان می‌‌دانم

گزارش
شکارچی لحظه‌ها

سپیده سیدفرجی |‌ کردستان- خبرنگار:

«جمشید فرجوند فردا» عکاس پرآوازه و خلاق کردستانی اهل بیجار است که چندی پیش برنده جایزۀ اول مجموعه عکس، در نخستین جشنواره عکاسان کرد جهان، اقلیم سلیمانیه کردستان عراق شد. او در طولانی‌‌‌‌ترین شب سال، یعنی یلدای 1340 در خانواده‌‌ای ساده متولد شد. دانش‌آموخته نقاشی از دانشگاه هنر تهران، کارشناسی ارشد عکاسی و دارای نشان درجه 2 هنری است. از آثار، جوایز ملی و بین‌‌المللی (215 عنوان جایزه) و گفته‌‌هایش پیداست که همه زندگی‌‌اش با عکاسی گره خورده است، هرچند در زمینه‌های نقاشی، خوشنویسی، کاریکاتور و... نیز فعالیت می‌کند. وی شاگردان توانایی تربیت کرده که هر کدام صاحب سبکند و در گوشه و کنار جهان سالانه نمایشگاه‌‌هایی از آثار خود برپا می‌‌‌کنند. در ادامه گفت‌وگوی همشهری با این هنرمند را می‌خوانید.


درباره نخستین جشنواره عکاسان کُرد جهان- سلیمانیه عراق که در آن حائز رتبه اول شدید توضیح دهید. کیفیت جشنواره و شرکت‌‌کنندگان را چگونه دیدید؟

این مسابقه امسال در سلیمانیه برگزار شد. سطح مسابقات بسیار بالا و رقابت کاملا تنگاتنگ بود. عکاسانی از سوریه، عراق، ایران و همه کشورهایی که کردنشین دارند، در این رویداد شرکت کرده بودند. نزدیک 10 هزار اثر به دبیرخانۀ جشنواره رسیده بود، یعنی از لحاظ کمّیت قابل توجه و تامل بود. داوری‌‌ها نیز در 2 مرحله با وسواس و دقت و بسیار حرفه‌‌ای انجام گرفت. هیات داوران از کشورهایی انتخاب شده بودند که شرکت‌‌کننده‌‌ای در مسابقه نداشتند (یعنی هیچ داوری مثلا از ایران و عراق در جشنواره نبودند)، بنابراین داوری‌‌ها بدون جهت‌‌گیری و کاملا بی‌‌طرفانه و معطوف به اثر اتفاق افتاد.

در این رخداد کتابی از جشنواره چاپ شد. در اختتامیه این جشنواره که در 29 مرداد 1398 برگزار شد، مجموعه عکسی از من حائز رتبه برتر شد. این جایزه را از دست رئیس سازمان روشن‌‌بینی که وزیر ارشاد عراق است، دریافت و آن را به کُردهای سراسر دنیا تقدیم کردم.  از دید من اما، برخلاف کمیت قابل توجه، کیفیت عکس‌‌ها زیاد راضی‌‌کننده نبود، خلاقیتی آن‌چنان ندیدم. نمی‌‌دانم چرا عکاسان دوباره و صدباره خود و دیگران را تکرار می‌‌کنند. تا کی باید از پخت نان و قالی‌بافی و... بدون هیچ دیدِ تازه‌‌ای عکس گرفت. بازتاب مسائل روز را در کار عکاسان کم دیده‌ام؛ مسائلی که جهانی باشد یا موضوعاتی که منطقه‌‌ای و بومی کار شود، اما حرف روز دنیا را بزند. این مساله شاید به دلیل کمبود دانش و سواد بصری یا ناآگاهی از مسائل مهم روز باشد. هرچه هست، خواهش می‌‌کنم که عکاسان جوان، کار بزرگان عکاسی را ببینند تا دچار سردرگمی و تکرار نشوند. به قول معروف «نو آر که نو را حلاوتی دگر است».

عکاسی را از چه سالی آغاز کرده‌اید؟

به نظرم سوال بی‌‌جوابی خواهد بود؛ درست است که می‌‌شود تاریخی را برایش ذکر کرد که مثلا من از فلان سال عکاسی را شروع کرده‌‌ام؛ اما تازگی‌‌ها متوجه شده‌‌ام که من از ابتدا عکاس بوده‌‌ام. این بدان معنا نیست که من عکاس خوبی هستم، به هیچ عنوان کیفیت مد نظرم نیست؛ اما با رجوع به گذشته متوجه می‌‌شوم که با دیدن هر چیزی حتی چیدن سفره محقر و ساده خودمان توسط مادرم که به گمان من زیباترین ترکیب‌‌بندی‌‌های جهان بود (و او خود از نظر من یکی از کامل‌‌ترین و بهترین ذخیره‌‌ها و استعدادهای سرزمینم بود) و آرزوی ثبت آن و این‌که چنین رویا و اندیشه‌‌ای در ذهنم نقش می‌‌بست، خودِ عکاسی است. در این میان، تنها، وسیله‌‌ای به نام دوربین می‌‌تواند آن را ثبت کند که بشود آن را به دیگران نشان داد. این رویاها به نتیجه رسید و من 33 سال است که از دوربین جدا نشده‌‌ام و هیچ‌کس و هیچ قدرتی نمی‌‌تواند مرا از آن جدا کند، حتی خود دوربین. 

اوج کار هنری خود را چه زمانی می‌‌دانید؟

اوج و فراز و فرود در همه کارهای هنری هست و خواهد بود؛ یک زمان روی خوش به تو نشان می‌‌دهد و زمانی به هیچ عنوان سر سازگاری ندارد. اگر کسب جایزه و حضور در جشنواره‌‌ها را در نظر بگیریم، با دریافت 215 جایزه احتمالا رکورددار کسب دریافت جایزه حتی در ایران هستم، ولی این را اوج کار خود نمی‌‌دانم، کارم زمانی اوج می‌‌گیرد که بتوام کتاب‌‌هایم را چاپ کنم تا دیگران از دیدن میراث گذشتگانشان بی‌‌بهره نباشند.

از میان 215 عنوان جایزه، کدام‌‌یک برایتان ارزشمندتر بوده است؟

برای دریافت 2 جایزه بسیار خوشحال شدم، جایزه اخیرم (سلیمانیه) و یک جایزه از جشنواره‌‌ای که با کسب مقام اول آن، سرپرستی 5 کودک به من سپرده شد.

اوضاع عکاسی را چگونه می‌‌بینید و ارزیابی می‌‌کنید؟ 

روز به روز بر تعداد علاقه‌‌مندان به عکاسی افزوده می‌‌شود؛ اما انسجامی وجود ندارد. شاید اگر کسی یا اداره‌‌ای بتواند انجمن و خانه عکاسان را راه‌‌اندازی کند تا بهتر بشود همدیگر را دید و کارها را نقد و بررسی کرد، به آینده‌‌اش هم می‌‌شود امیدوار شد؛ اما اگر به همین روال باشد پیشرفتی شایان در این رشته اتفاق نخواهد افتاد. به نظرم داشتن دوربین تنها کافی نیست باید از تکرار دیگران و کپی خودداری کرد و کاری کرد که دیگران آن را انجام نداده باشند. این برای کسانی مهم است که می‌‌خواهند ادامه دهند؛ وگرنه برای پخش در فضای مجازی روزانه میلیاردها عکس گرفته می‌‌شود. مهم تفکر پشت دوربین است وگرنه دوربین‌‌های مداربسته و دوربین‌‌های راهنمایی و رانندگی هم عکاس‌‌های خوبی هستند. از طرفی از سوی برخی عکاسان، تلاش‌های در خور توجهی دیده‌‌ام؛ در بین عکاسان زن کُرد به آینده «ژاله بهرامی» عکاس سقزی بسیار امیدوارم؛ پرتلاش و خلاق است و امید که در ادامه هم موفق ببینمش. 

در طول زندگی هنری خود از حمایت ارگانی بهره برده‌‌اید؟ 

در تمام طول زندگی هنری‌‌ام، از حمایت هیچ اداره، نهاد و ارگانی بهره نبرده‌‌ام. مطمئن هستم که عدۀ زیادی مثل من هستند؛ اما همان‌طور که گفتم خانواده، دوستان صمیمی و حتی بسیاری از علاقه‌‌مندان هنر همیشه پشتیبانم بوده‌‌اند. راستش دیگر حتی چنین انتظاری هم نمی‌‌رود و ندارم که اداره یا ارگان ذی‌‌ربطی بخواهد چنین کاری بکند و حتی شاید دیگر هیچ کمکی را هم نپذیرم.

جایگاه عکاسان در جامعه کجاست؟

بدبختانه در مملکت ما هنرپیشه‌‌ها الگو شده‌‌اند و تصمیم می‌‌گیرند. نمی‌‌دانم چرا فکر می‌‌کنند که آدم‌‌های مهمی هستند. مردم عادی هم به کسانی که برایشان نقش بازی می‌‌کنند بیشتر اعتماد و اعتقاد دارند تا کسی که خودش باشد.

دید شما در عکاسی بیشتر هنری است یا اجتماعی؟

خود را صاحب نظر نمی‌‌دانم. چیزهایی هست که ذاتی است و در خون آدم است، تو باید آنها را بشناسی و تقویتشان کنی. این موضوعات می‌‌تواند علمی، هنری یا ورزشی باشد؛ اما همان‌طور که عرض کردم دید اجتماعی بیشتر در راستای کار من است و چه بهتر که خلاقانه و هنری هم باشد.

سبک عکاسی شما کدام است؟

شاید و حتما ضعیف‌‌تر از آن باشم که بتوانم خودم را صاحب سبک بدانم. به هیچ عنوان چنین ادعایی نداشته و ندارم؛ ولی بیشتر مستند اجتماعی را می‌‌پسندم و کار کرده‌‌ام و خود را عکاس مستند اجتماعی می‌‌دانم. من شکارچی لحظه‌‌ها بوده‌‌ام، اما امروزه بیشتر و بیشتر با تعبیر و تفسیر لحظه‌‌ها سروکار دارم. معتقدم که عکاس باید قسمتی از خودش را در هنرش به یادگار بگذارد، عکاس باید چیزی از خودش به عکس اضافه کند، وگرنه عکاس نیست. من امروزه دقیقا طوری که بخواهم عکاسی می‌‌کنم، نه طوری که هست.

برنامه آتی شما در عرصه عکاسی چیست؟

روز به روز اعتقادم به عکاسی بیشتر می‌‌شود؛ اما چیزی که این روزها برایم درگیری ذهنی ایجاد کرده، این است که بتوانم کتاب‌‌هایم را که حاصل 30 سال عکاسی از اقلیم کردستان، خصوصا منطقۀ کهن و باستانی گروس است، به چاپ برسانم. تمامی مسئولان بلندپایۀ استان از مردمان نجیب، خوب و بافرهنگ بیجارند؛ اما دریغ از یک مثقال درک این مساله که این کتاب به من تعلق ندارد، این تاریخ تصویری یک ملت با پیشینۀ بسیار قدیمی و درخشان است. شاید این مطلب به گوششان برسد و کاری بکنند، وگرنه گناه اصلی منتشر نشدن و به دست نسل آینده نرسیدنش، به گردن آنهاست.

از استادان و شاگردان خود بگویید.

افراد بسیاری روی کارم تاثیر داشته‌‌اند، همان‌طور که قبلا بارها گفته‌‌ام: گل‌‌های قالی مادرم و همه مادرانی که می‌‌شناسم، افراد بسیار ساده‌ای که با آنها ‌زیست دارم، دوستانی که ارتباطم با آنها صمیمی‌‌تر است؛ مردم ساده و صمیمی تمامی روستاهایی که رفته‌‌ام و مرا پذیرفته‌‌اند و یاورم بوده‌‌اند. از دوستانم درس زندگی و اخلاق گرفته‌‌ام، دوستانی که بعضا شاید هنرمند نباشند و یک فوتبالیست معمولی باشند، یا یک کشاورز ساده یا یک مکانیک، اما من از ایشان می‌‌آموزم.  خودم را در حدی نمی‌دانم که شاگردی داشته باشم. اینجا تمام روابط به‌سادگی و دوستانه اتفاق می‌‌افتد، کلبه‌‌ای دارم که 33 سال است پاتوق هنری است و هرکس که فکرش را بکنید به آنجا می‌‌آید. از یک روستایی معمولی تا افراد بسیار سرشناس؛ آنجا جمع می‌‌شویم و تجربیاتمان را انتقال می‌‌دهیم.

عکاسی را هنری دیریاب و دشوار می‌‌دانید یا ساده و در دسترس؟

عکاسی هنر بسیار مشکلی است، هرچند ظاهرش بسیار ساده است و هر کس فکر می‌‌کند با داشتن دوربین، عکاس است؛ با وجود آن‌که عمل مکانیکی آن بسیار ساده است، اما محصول آن بسیار مشکل به دست می‌‌آید. هیچ‌کس با داشتن خودکار و کاغذ نمی‌‌تواند ادعای شاعری کند، همان‌طور که هیچ‌کس با داشتن رنگ و بوم نقاش نیست؛ این عمل از هنرمند و فکر و خلاقیت و جهان‌‌بینی او سرچشمه می‌‌گیرد تا بتواند پیکاسو باشد یا احمد شاملو و صادق هدایت و شیرکو بیکس...
عکاسی را مشکل می‌‌دانم چون تو در لحظه هم باید نورپرداز باشی هم کارگردان و هم طراح صحنه و... تا لحظه را محبوس کنی. ثانیۀ رفته برایت غیرممکن است که تکرار شود، در حالی که در نقاشی، فیلم‌سازی، خوشنویسی و... همه و همه دوباره قابلیت تکرار هست، اینها دلیل برتری عکاسی بر دیگر هنرها نیست، فقط مشکل بودن آن مد نظر است. با وجود تمام مشکلات، عکاسی شیرین‌‌ترین کار دنیاست حتی در سخت‌‌ترین حالات آن.

برخی معتقدند با اختراع دوربین عکاسی، به نوعی رویای انسان درباره اختراع ماشین زمان محقق شد، موافقید؟

 تو لحظه‌‌ای را خلق و ثبت می‌‌کنی که هیچ قدرتی در جهان نمی‌‌تواند آن را تکرار کند، اما همواره این امکان وجود دارد که به لحظه ثبت عکس برگردی و آن لحظه را بارها و بارها زندگی و مرور کنی. جاودانگی لحظات می‌‌تواند شیرین‌‌تر هم باشد وقتی که بتوانی انتظار در عکاسی را نیز به آن اضافه کنی، انتظاری که به شیرینی خواهد رسید.از یکسو عکس‌های متعددی از آثار شما برنده جوایز داخلی و خارجی شده‌اند و ازسوی دیگر عکس‌های بسیاری هم در میان جامعه و مردم دست به دست گشته و معروفیت و مقبولیت یافته است، حال از میان این همه آثار درخشان و خیره کننده، بهترین عکستان 

از نظر خودتان کدام است؟ 

من هر روز و همه روزه، با خود فکر می‌کنم که بهترین عکسم را فردا خواهم گرفت و این فردا هنوز نیامده؛ شاید بهتر باشد بگویم برای من فردا هرگز نمی‌میرد و هرگز نمی‌آید؛ هرچند خودم، خودِ فردا هستم.  

سخن آخر؟

شکست‌‌هایم را برای خودم نگه می‌‌دارم اما پیروزی‌‌هایم را متعلق به همه مردم کُرد زبان می‌‌دانم.

این خبر را به اشتراک بگذارید