• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
شنبه 23 شهریور 1398
کد مطلب : 78263
+
-

در برابر فیلمفارسی

50 سال پیش با اکران «قیصر» و «گاو» جریان تازه‌ای در سینمای ایران شکل گرفت که منتقدان آن را موج نو نامیدند

گزارش یک
در برابر فیلمفارسی

سعید مروتی/روزنامه نگار


اسمش را موج نو بگذاریم یا هر چیز دیگری تفاوتی در اصل ماجرا ایجاد نمی‌شود. ماجرا این است: از  اواخر دهه40 تعدادی کارگردان جوان وارد عرصه شدند که فیلم‌هایشان با آنچه فیلمفارسی نامیده می‌شد متفاوت بود. نیم قرن پیش وقتی «قیصر» با استقبال خیره‌کننده تماشاگران مواجه شد و «گاو» هم به شکل نسبی و قابل قبول ‌فروخت و هر دو فیلم به شکلی گسترده در مطبوعات مورد تحلیل و بررسی قرار گرفتند، هوایی تازه برای سینمای ایران به وجود آمد. منتقدان و سینمایی‌نویسان آن دوره که علاقه خاصی هم به منتقد- فیلمسازهای فرانسوی (تروفو، گدار، شابرول و...) داشتند و عنوان موج نوی سینمای فرانسه هم برایشان جذاب بود، نسیم تازه و امیدبخشی که به سینمای فارسی دمیده بود را موج نوی سینمای ایران نامیدند؛ موج نویی که از همان ابتدای شکل‌گیری به 2دسته تقسیم می‌شد. دسته اول که فیلم گاو آن را نمایندگی می‌کرد از سینمای روشنفکرانه اروپا الگو و تاثیر می‌گرفت و به شکلی جالب توجه با لحن انتقادی (محصول فضای روشنفکری دهه‌های 40 و 50) و با سرمایه دولتی ساخته می‌شد. این نوع سینما تقریبا هیچ نسبتی با سینمای فارسی نداشت. فیلم گاو براساس داستان‌های نویسنده‌ای روشنفکر، با حضور بازیگران تئاتر و عوامل فنی‌ای که کارمند وزارت فرهنگ بودند جلوی دوربین رفت.

دسته دوم که قیصر پیشقراولش بود از دل سینمای جریان اصلی (فیلمفارسی) بیرون آمده بود و به باز تعریف الگوهای سینمای تجارتی آن دوران می‌پرداخت. فیلم قیصر با استفاده از عوامل آشنای سینمای فارسی در پشت و جلوی دوربین، ساخته شد. با امکاناتی محدود، سرمایه‌ای اندک و با شتابی که رویه معمول و متداول سینمای حرفه‌ای آن سال‌ها بود، قیصر به میدان آمد و در نقطه مقابل محصولات سینمای فارسی در آن دوران ایستاد. کیمیایی جوان، قهرمانی تلخ‌اندیش و معترض را جایگزین قهرمان خوش‌خنده و خندان و جوانمرد سینمای فارسی کرد و از دل سینمای فارسی، آنتی‌تز فیلمفارسی را ارائه داد و با اقبال مردمی و استقبال جامعه روشنفکری بازی را برد. فروش بالای قیصر باعث شد تهیه‌کنندگان به کارگردان‌های جوان و قصه‌های تازه و متفاوتشان اعتماد کنند و طولی نکشید که نسل تازه‌ای وارد عرصه شد؛ نسلی که از آنها به عنوان کارگردان‌های موج‌نویی نام برده می‌شد.
در دهه50 وزارت فرهنگ و هنر همچنان به تولید فیلم‌های متفاوت و روشنفکرانه ادامه داد و در نتیجه شاخه هنری موج نو با فیلم‌هایی از جنس «یک اتفاق ساده» و «طبیعت بی‌جان» (از ساخته‌های سهراب شهیدثالث) ادامه حیات داد. با تاسیس «تل‌فیلم» از سوی سازمان رادیو و تلویزیون ملی و از دل رقابت پهلبد (وزیر فرهنگ) و قطبی (رئیس سازمان رادیو تلویزیون ملی) تلویزیون هم مسیر وزارت فرهنگ را دنبال کرد که نتیجه‌اش ساخت فیلم «مغول‌ها» (پرویز کیمیاوی) بود. ابتدای دهه50 سینمای ایران با کارگردان‌هایی تازه‌نفس مواجه بود که گرچه زیر یک سقف (موج نو) گردهم می‌آمدند ولی آثارشان تفاوت‌های زیادی با یکدیگر داشت. جدای از آن تقسیم‌بندی کلی مثلا در شاخه حسی- غریزی موج نو، تنوع چشمگیری به چشم می‌خورد. فیلم‌هایی که در دل سینمای جریان اصلی و با سرمایه بخش خصوصی ساخته شدند از تنوعی بهره می‌بردند که بعدها از آنها برای زیر سوال بردن موج نو بهره گرفتند؛ اینکه این چه موج نویی است که فیلمسازانش هر کدام راه خودش را می‌رود و نمی‌شود برایش سلیقه و زیبایی‌شناسی و لحن قابل تشخیص و استناد یافت. اینکه مثلا میان فیلم «درشکه‌چی» (نصرت‌الله کریمی) و «داش آکل» (مسعود کیمیایی) که در یک سال تولید و اکران شدند، چه وجه‌شباهتی به عنوان دو فیلم منسوب به جریان موج نو وجود دارد؟ و آیا درشکه‌چی بیشتر از اینکه موج نویی باشد به فیلم‌های جریان مقابل (فیلمفارسی) نزدیک  نیست؟

در شاخه هنری- روشنفکری موج نو هم می‌شود سوال‌های مشابهی درباره مثلا «یک اتفاق ساده» و مغول‌ها مطرح کرد. 
همه این سوال‌ها و چالش‌ها قرار است به این نتیجه ختم شود که آنچه موج نوی سینمای ایران نامیده شده قابل قیاس با موج نوی سینمای فرانسه، نهضت نئورالیسم سینمای ایتالیا و نهضت سینمای نوین بریتانیا و... نیست. اینکه موج نوی سینمای ایران، بستر تئوریک منسجم و دقیقی ندارد و بیشتر محصول ذوق و سلیقه تعدادی جوان فیلمساز (که فیلم‌ها را ساخت) و روزنامه‌نگار و منتقد (که از فیلم‌ها در مطبوعات دفاع کردند) شاید تحلیل درستی باشد ولی نتیجه‌اش نفی جریانی نیست که از اواخر دهه40 شروع شد تا اوایل دهه 50 در اوج ماند و تا سال 57 به حیاتش ادامه داد. درباره اینکه فیلم‌های موج‌نو چه بودند با توجه به تنوع فوق‌العاده فیلم‌ها و تفاوت‌ نگاه فیلمسازان با یکدیگر (با پذیرش نقاط مشترک در مورد برخی از این فیلم‌ها) حرف و حدیث بسیار است اما اینکه این فیلم‌ها چه نبودند را می‌شود در یک جمله خلاصه کرد: «آثار موج نو هرچه بودند فیلمفارسی نبودند.» البته که به این حکم کلی هم می‌شود با ورود به برخی مصادیق ایراد وارد کرد. چون به هر حال آثاری در طول این 50سال موج نویی یا منسوب به موج نو خوانده شده‌اند که تعدادی‌شان مرزبندی مشخص و معینی با فیلم‌های فارسی ندارند. برخی از آنها الگوهای سینمای عامه‌پسند را کمی تغییر داده‌اند یا در سبک و نگرش متحول ساخته‌اند بی‌آنکه ضدیتی با فیلمفارسی داشته باشند ولی در یک رویکرد کلی موج نو را می‌توان آنتی‌فیلمفارسی نامید. این چتری است که زیر آن هم مسعود کیمیایی را می‌شود قرار داد هم پرویز کیمیاوی را!
تاثیر موج نو بر مناسبات حرفه‌ای سینمای ایران در آن سال‌ها هم نکته جالب توجهی است. بسیاری از فیلم‌های موج نویی با سرمایه تهیه‌کننده سینمای فارسی و حضور عواملی که در این سینما نقش‌آفرین بودند ساخته شد. در واقع موج نو باعث شد سینمای جریان اصلی هم تن به تغییر بدهد. در انتهای دهه40 و شروع دهه50 به نظر می‌رسید فکرهای نو و کارگردان‌هایی نواندیش بهتر می‌توانند تماشاگران را جذب سالن‌های سینما کنند.

اغلب فیلم‌های موج‌نویی با تمام تفاوت‌هایشان یک ویژگی مشترک داشتند و آن تلخ بودنشان بود. مرگ شخصیت‌های اصلی، پرسه‌های نومیدانه ضدقهرمان‌ها در دل شهر، تاکید بر محله‌های فقیرنشین و افراد طبقه فرودست مولفه اصلی اغلب فیلم‌های موج نویی بود. در انتهای دهه40 به‌نظر می‌رسید تماشاگر فیلمی را دوست دارد که قهرمانش در انتها کشته شود. جلال مقدم در «فرار از تله» قصد داشت در انتهای فیلم مرتضی (بهروز وثوقی) و نامزدش (نیلوفر) با برداشتن پول‌ها فرار کنند.(چیزی شبیه فیلم «این فرار مرگبار» سام پکین‌پا) ولی تهیه‌کننده هندی فیلم اصرار داشت بهروز وثوقی در انتهای فیلم کشته شود، چون تماشاگر بعد از فیلم قیصر، چنین پایانی را بیشتر می‌پسندید. به این ترتیب پایان فرار از تله به خواست تهیه‌کننده تلخ شد در حالی که قبل از آن، عکس این ماجرا مرسوم بود. اعتماد به چهره‌های جوان باعث شد بهرام بیضایی از تئاتر به سینما بیاید، علی حاتمی که نمایشنامه‌نویس بود در طول 4سال 6 فیلم بسازد یا امیر نادری که عکاس بود امکان فیلمسازی بیابد. تا اوایل دهه50 تهیه‌کننده بخش‌خصوصی ترجیح می‌داد با جوان‌ها کار کند و موج نو مثل یک برند اطمینان‌بخش امکان جذب سرمایه را فراهم می‌کرد. از سال52 به بعد مسئله شکست تجاری چندین فیلم موج‌نویی، داستان را عوض کرد؛ جوری که مثلا حاتمی مجبور شد به تلویزیون برود و سریال بسازد، امیر نادری سر از کانون پرورش فکری درآورد، ناصر تقوایی هم سریال تلویزیونی ساخت و جلال مقدم عطای فیلمسازی را به لقایش بخشید.

در عوض شاخه روشنفکرانه و هنری موج نو از سال52 به بعد با ظهور چهره‌هایی مثل پرویز کیمیاوی و سهراب شهیدثالث رشد کرد. بهرام بیضایی بعد از فیلم ملموس و صمیمی «رگبار» که برای تهیه‌کننده بخش خصوصی ساخته بود، فیلم انتزاعی و نمادگرای «غریبه و مه» را با سرمایه دولتی کارگردانی کرد. با ورود سرمایه دولت، حالا فیلمسازان روشنفکر می‌توانستند بدون توجه به قید و بندهای سینمای متداول، آنچه را دوست دارند، بسازند.

بحران اقتصادی سینمای ایران که از میانه دهه50 شدت گرفت باعث شد بیشتر فیلم‌های متفاوت با سرمایه دولت ساخته شود. در این سال‌ها بخش خصوصی نه تنها نسبت به فیلمسازان موج نو که اساسا درباره فیلم‌های تجاری هم دچار تردید شده بود چون بیشتر فیلم‌های فارسی دیگر سرمایه‌شان را بازنمی‌گرداندند و از پس رقیب قدری چون فیلم خارجی برنمی‌آمدند. سال55 مسئله این نبود که تهیه‌کننده بخش خصوصی با نادری یا تقوایی کار نمی‌کرد مسئله این بود که فیلم فردین هم دیگر نمی‌فروخت. قصه سینمای قبل از انقلاب، سال57 به سررسید و موج نوی سینمای ایران هم ظاهرا به پایان راهش رسید ولی جریان متفاوت فیلمسازی قبل از انقلاب بر سینمای پس از انقلاب تاثیر گذاشت. از دل شاخه روشنفکرانه موج نو سینمای جشنواره‌ای پس از انقلاب بیرون آمد و در دهه60 بهترین فیلم‌های سینمای ایران را همان موج‌نویی‌های دهه50  (کیمیایی، مهرجویی، تقوایی و بیضایی) کارگردانی کردند. موج نو با آن فیلم‌های سیاه و سفید خاطره‌انگیز هنوز هم بخش مهمی از خاطره جمعی سینمادوستان و الهام بخش سینماگران نسل‌های مختلف است. همچنان می‌توان ردپای موج نو را در فیلم‌های فیلمسازان متاخر بررسی کرد و به نتایج جالب توجهی هم رسید. نیم قرن از آنچه بعدها تولد موج‌نو نامیده شد گذشته و به نظر می‌رسد این موج 
همچنان زنده است.  


شناسه سینمای متفاوت قبل از انقلاب
تلاش‌های منفرد ابراهیم گلستان با «خشت و آیینه»، فریدون رهنما با «سیاوش در تخت جمشید» فرخ غفاری با «شب‌قوزی» در نیمه اول دهه40، چنان با برخورد سرد مردم و منتقدان مواجه شدند که کسی از آنها انتظار به‌وجود آمدن جریان سینمای متفاوت را نداشته باشد. از سال47 با «شوهر آهو خانم» (داود ملاپور)، «سه دیوانه» (جلال مقدم) و «بیگانه بیا» (مسعود کیمیایی) به‌تدریج منتقدان کوشیدند به ایجاد سینمایی متفاوت دل ببندند و به حمایت از این سینما بپردازند؛ حمایتی که از گلستان و غفاری دریغ شده بود. سال47 هر 3 فیلم مورد علاقه منتقدان در گیشه شکست خورد، ولی امیدهایی را زنده کرد؛ به‌خصوص شوهر آهو خانم که برای منتقدان دهه40 نویدبخش تشکیل سینمایی با هویت ملی بود. از همین سال در ستاره سینما درباره جریان سینمای سوم مقاله نوشته می‌شود. سال48 در میزگردی که جمال امید بانی برگزاری‌اش بود با حضور داود ملاپور، کامران شیردل و مسعود کیمیایی جبهه سینمای سوم بیشتر مورد تاکید قرار می‌گیرد. چند ماه بعد با اکران «قیصر» و «گاو» منتقدان و روزنامه‌نگاران با شور و حرارت به دفاع از تشکیل سینمایی متفاوت می‌پردازند. سال49 هنوز خبری از عنوان موج نوی سینمای ایران نیست. ستاره سینما از جبهه سینمای سوم می‌نویسد و ماه نو فیلم که سینمایی‌نویسان جوان‌تری در آن حضور دارند از نهضت سینمای ارزان خیابانی می‌گویند. در ابتدای دهه50 تعداد فیلم‌هایی که متفاوت از آثار متداول سینمای فارسی هستند آن‌قدر زیاد شده که بتوان آن‌را به‌مثابه یک جریان ارزیابی کرد.
با شروع دهه50 عنوان موج نو از فرانسه به ایران رسید. سال50 جمشید اکرمی سرمقاله‌ای در مجله فیلم و هنر با تیتر «یافتم یافتم موج نو!» نوشت؛ عنوانی که خیلی زود گل کرد و موج نو به‌عنوان شناسه سینمای متفاوت قبل از انقلاب خیلی زود جاافتاد و مورد پذیرش قرار گرفت.
حالا نزدیک به نیم قرن است از این جریان به‌عنوان موج نو یاد می‌شود. این یادگار به‌جامانده از ذوق روزنامه‌نگارانه سینمایی‌نویسان دهه‌های 40 و 50 آنقدر جاافتاده که به‌سختی می‌شود تغییرش داد.


مسعود کیمیایی: 
 نباید خودمان را از سینمای حرفه‌ای جدا کنیم ما باید خودمان را به آنها تحمیل کنیم. اگر توانستیم در سینمای حرفه‌ای فیلم بسازیم و آنها دیدند که ما می‌توانیم فیلم خوب بسازیم، به طریقی که به سرمایه آنها لطمه‌ای وارد نمی‌کند، مسلما از ما استقبال می‌‌کنند
(ستاره سینما
شهریور 1348)

 
جلال مقدم: 

موج نو در کجا؟ اگر موج نو را در سینمای ایران می‌گویید، زیاد باور نکنید که این موج  واقعاً نو است، این تحول  و تغییر مختصر سینمای ایران ناشی از دنباله‌روی از مقتضیات تجاری است. اگر راستش را بخواهید این تغییر و تحول را در درجه اول مردم موجب شدند. مدال تحول سینمای فارسی را به مردم بدهید و از چند تهیه‌کننده و کارگردان که همزمان با مردم می‌خواهند پیش بروند
(فیلم و هنر،
خرداد 1351)

 
فریدون جیرانی: 
سال 48 سال خوبی برای سینمای ایران بود. هنوز در آن سال عنوان موج نو روی این سینما گذاشته نشده بود. کسی هم در آن زمان تحلیل سیاسی‌ای از این سینما نداشت و اگر هم داشت نمی‌توانست بنویسد
(روزنامه سینما، 
 اول مهر 1394) 


بهزاد رحیمیان: موج نو عمرش خیلی کم بود. اوجش 2 یا 3سال بود و این برای ارزیابی کلی خیلی کم است، ولی در همین فرصت کوتاه فقط گروهی از روشنفکران امکان این را پیدا کردند که فیلم خودشان را بسازند. فراموش نکنیم که موفقیت تجاری در آن سال‌ها به قیصر محدود نمی‌شود فیلمفارسی هم فروشش بیشتر می‌شود 
(یک اتفاق ساده، احمد طالبی‌نژاد، مؤسسه فرهنگی هنری شیدا، بهار 1373)
 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :