• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
چهار شنبه 23 مرداد 1398
کد مطلب : 72520
+
-

من یک کیسه سیمان 50‌کیلویی زاییده‌ام!

دل‌نوشته یک شهروند چاق 141کیلوگرمی خطاب به همه چاق‌های ایران؛ سی که بدون کمک‌گرفتن از روش‌های پیچیده توانست لاغر شود

سلامت
من یک کیسه سیمان 50‌کیلویی زاییده‌ام!

نیما شفیع‌زاده/خبر‌نگار

 من امروز شهروندی با وزن نرمال هستم که به‌تازگی یک کیسه سیمان 50کیلویی زاییده‌ام! کسی که تا 2سال پیش، به مدت چندین و چندسال یک کیسه سیمان 50‌کیلویی با خودش حمل می‌کرد و با احتساب این کیسه، وزنش 141کیلوگرم بود؛ با این تفاوت که این کیسه به‌جای سیمان از چربی پر شده بود! دوست داشتم این کیسه‌ای که همراه من است همراهم نباشد، ولی خب نمی‌شد که از خودم جدایش کنم. یک روز تصمیم گرفتم شاخ غول را بشکنم؛ یعنی در واقع وزنم را کم کنم... نشستم به نوشتن حس‌های بدی که چاقی به من تحمیل کرده. یک ماه تمام هر روز در دفترم این حس‌های بد را یادداشت می‌کردم، تا اینکه بعد از یک ماه تصمیم گرفتم یک‌سری از دست‌نوشته‌هایم را آتش بزنم و بسوزانم و قسمت‌هایی از آن راهم به‌صورت عمومی در قالب نامه‌ای سرگشاده به تمام چاق‌ها، منتشر کنم تا کسانی که از چاقی رنج می‌برند بدانند که تنها نیستند و باید چاقی را بپذیرند تا بتوانند راحت‌تر وزن کم کنند. به‌علاوه کسانی که دور و برشان افراد چاق هستند هم بدانند با چه حرف‌ها و رفتارهایی ناخودآگاه آنها را اذیت می‌کنند. در ادامه قسمتی از این نامه سرگشاده را می‌خوانید و در آخر درباره اینکه چطور وزن کم کردم توضیحاتی داده‌ام.



 می‌دونم چقدر زندگی براتون سخت شده. می‌دونم هر روز فکرتون درگیر اینه که چی‌کار کنین تا لاغر بشین. می‌دونم شما الان تو چه حال و موقعیتی قرار دارین؛ چون خودم یه روزی خیلی چاق بودم و همیشه می‌گفتم از شنبه شروع می‌کنم. اما بذار قبل از اینکه نامه سرگشاده‌م رو بخونین، یه چیزی رو بهتون بگم: چاقی شایع‌ترین اختلال متابولیسم چربی تو انسانه. این اختلال یکی از قدیمی‌ترین اختلال‌های متابولیکی شناخته‌شده تو تاریخ مدون بشریه. کهنه‌ترین نمونه چاقی که در جست‌وجوهام پیدا کردم، برای مجسمه ونوس ویلندروف (Venus of Willendorf) مربوط به اوایل عصر حجر، یعنی حدود ۱۰هزار سال پیشه. مصرف زیاد غذا، زندگی بی‌تحرک و همچنین زمینه‌های ژنتیک موجب افزایش ذخیره انرژی به‌صورت چربی می‌شه؛ اما می‌شه میزان این چربی رو کنترل کرد. 10متر راه صاف و معمولی رو پیاده‌ می‌رین، نفستون می‌گیره. سربالایی باشه که حتماً نفستون می‌بره. پیاده‌روی ساده واستون آرزو می‌شه. به قدم‌زدن بقیه با حسرت نگاه می‌کنین، دویدن که دیگه غولِ بازیه! یه ذره می‌خواین بدویین به زانوهاتون فشار می‌آد و عرق از همه جاتون می‌زنه بیرون و کل لباستون خیس عرق می‌شه. عرق‌سوز شدنتون پیشکش!

 خرافه‌ای به نام چای سبز
می‌خواین باشگاه برین اما حس می‌کنین می‌خواین به جنگ با ستاره‌ها، بدن‌های فوق‌العاده و نیش و کنایه‌های مردم برین. اطرافیانتون می‌گن: «برو باشگاه، خیلی خوبه، لاغر می‌شی». در‌صورتی‌که همون موقع خودشون دارن چیپس می‌خورن. با خودتون می‌گین: «چه چیزی رو امتحان نکردم؟ آخرین چربی‌سوزی که تبلیغش رو دیده بودم به نظر بدک نیست»، حتی به کشیدن شیشه‌ هم فکر کردین، چون خیلی خوب لاغر می‌کنه، اما ممکنه مغز رو از کار بندازه! یا فکر می‌کنین: «چای سبز بخورم تا لاغر بشم»، اما خب، چای سبز پُف آدم رو می‌خوابونه و امکان نداره آدم‌ها چیزی بخورن و در عوض لاغر بشن!

 ببخشید لباس سایز من دارید؟
باید تصمیم بگیرین که چی بپوشین تا کمتر مورد قضاوت دیگران قرار بگیرین. هر روز مجبورین طوری لباس بپوشین که چاقی‌تون دیده نشه. می‌رین لباس بخرین، از هر 10 تا مغازه‌ای که می‌رین تو، هشتاشون می‌گن: «شرمنده لباس سایز شما نداریم». جایی که لباس به اندازه شما داشته باشه، اونجا قطعاً خود بهشته! موقع خرید هم ترجیحا لباس‌های رنگ تیره می‌خرین که شما رو کوچولوتر نشون بده و زیاد تو مدل و رنگ‌بندی دست‌تون باز نیست. از بین یه تعداد لباس محدود باید انتخاب کنین. بعضی وقت‌ها هم این فکر به سرتون می‌زنه که شاید آخرین سنگر اینه که برین پیش خیاط و واستون لباس بدوزه. مجبورین به نسبت بقیه آدم‌ها بیشتر حموم برین، چون با کوچیک‌ترین تحرکی عرق می‌کنین. جلسه‌، مهمونی، یا هر جایی بخواین برین حتما باید قبلش برین حموم و دوش بگیرین تا بوی عرقتون، خودتون و بقیه رو اذیت نکنه. از یه‌طرف دغدغه صرفه‌جویی تو مصرف آب رو دارین و از طرف دیگه بوی عرقتون که خودتون و بقیه رو اذیت می‌کنه. در هر بار حموم‌رفتن، عذاب وجدان فکر و ذهنتون رو مشغول می‌کنه. حساب کردم دیدم یه آدم با وزن نرمال در فصل‌های سرد، هفته‌ای ۲ تا۳ بار می‌ره حموم و در فصل‌های گرم یه روز در میون؛ اما چاق‌ها باید تقریباً هر روز برن حموم، فارغ از سرد و گرم بودن هوای فصل‌ها.
همیشه باید نگران دخل و خرجتون باشین، چون در مقایسه با سایر آدم‌ها باید هزینه بیشتری برای تنقلات و وعده‌های غذایی بیرون از خونتون بدین. آخه جنس معده شما مثل پارچه ریون می‌مونه و هی کش می‌آد و اصلاً پر نمی‌شه که بخواین احساس سیری کنین. معمولاً موقعی دست از غذا خوردن می‌کشین که یا غذا تموم می‌شه یا فکتون خسته می‌شه. این نگرانی همیشه موقع خوردن همراهتون هست و این حس نگرانی یواش‌یواش جزئی از وجود شما می‌شه. حساب کردم دیدم یه آدم با وزن نرمال در ماه حدود ۲۰۰هزار تومن هزینه خورد و خوراک بیرون از خونش و تنقلاتش می‌شه، اما من حدود ۵۰۰هزارتومن باید هزینه کنم؛ یعنی ماهانه چیزی حدود ۳۰۰هزار تومن بیشتر از یه آدم با وزن نرمال خرجم می‌شه.

 چاق‌ها مهربانند یا لاغرها؟
به جوک و کنایه‌های اطرافیانتون درباره چاق‌ها، مثل اینکه می‌گن: «چاق‌ها مهربونن، چاق‌ها چاق نیستن فقط در مقایسه با بقیه راحت‌تر دیده می‌شن و...» می‌خندین تا اون‌ها شما رو چاق خطاب نکنن یا نهایتاً در دفاع از خودتون در جوابشون می‌گین: «اعتبار آدم به شکمشه» که حس سرخوردگی بهتون دست نده. اصرار اطرافیانتون رو که می‌گن: «تو چاق نیستی!» می‌شنوین، در‌حالی‌که خودشون اگه یه سایز اضافه کنن، شب و روز نخواهند داشت. اجازه می‌دین اطرافیانتون درباره هیکلتون هرچی می‌خوان بگن؛ فقط به خاطر اینکه حق با اوناست! این روند بعضاً تا جایی ادامه پیدا می‌کنه که شما اعتماد‌به‌نفستون رو هم از دست می‌دین. وقتی تو رستوران غذا سفارش می‌دین، همیشه عصبی و نگران هستین. به خاطر اینکه اگه زیاد سفارش بدین، همه می‌خوان بگن: «چقدر می‌خوری تو! بسه دیگه! کمتر بخور! رژیم بگیر...»، انگار خودتون نمی‌دونین چاقین. اگه هم فقط سالاد سفارش بدین، همه می‌خوان بگن: «چقدر بده که چاقی تو رو به این روز انداخته و نمی‌تونی مثل ما غذا بخوری» و نگاه‌ها و حرف‌های ترحم‌برانگیز که این بیچاره می‌خواد ولی نمی‌تونه غذا بخوره و آخی و نوچ نوچ. تو اون وضعیت شاید دوباره واسه دفاع از خودتون بگین که همه قراره بمیرن چه با وزن ۸۰کیلو، چه ۱۸۰ کیلو، مهم اینه که من از زندگیم لذت می‌برم. اما درواقع خودتون هم می‌دونین که این دفاع الکیه و حق با اوناست؛ چون شما چاقین. حس بدیه که وقتی می‌خواین سوار هواپیما بشین، باید تا جای ممکن خودتون رو کوچیک کنین تا جا برای دیگران بیشتر باز باشه و بدنتون به بدن نفر کناری‌تون نخوره که معذب نشه. تو تاکسی آرام نفس می‌کشین و دست‌ها و پاهای خودتون رو تو در و دیوار تاکسی جمع می‌کنین تا کسی متوجه چاقیتون نشه. خدا نکنه تاکسیه هم پراید باشه! بعضی وقت‌ها کرایه یه نفر دیگه رو هم حساب می‌کنین که راحت‌تر بشینین و نفر کناری‌تون رو معذب نکنین.

  وَ وَ وَ وَ... شما فقط چاق هستید!
تمام روزای خودتون رو طوری برنامه‌ریزی می‌کنین تا از این موقعیت‌ها دوری کنین و بالاخره یه روز از خواب بیدار می‌شین و به چیزی که از اون می‌ترسیدین فکر می‌کنین: «شاید من چاق باشم!» تو جامعه ما، چاق‌بودن به‌معنای
 تنها‌بودن، بی‌اراده‌بودن، تنبل‌بودن و زشت‌بودنه. از طرف دیگه اطرافیانتون جوری باهاتون برخورد می‌کنن که انگار مجرمین یا بیماری‌ای چیزی دارین، درصورتی‌که شما فقط چاق هستین، همین؛ یه آدم با وزنی بیشتر از بقیه آدم‌ها.
شما سزاوار این برخوردها و رفتارها نیستین. هیچ‌کس سزاوار این برخوردها و رفتارها نیست. شما سزاوار نیش و کنایه‌های اطرافیانتون نیستین که به بهانه چاق‌بودن شما و نگران‌بودن برای شما، هرچی می‌خوان بهتون بگن. بدن شما سزاوار این نیست که بی‌ارزش خونده بشه، چون مغز و تفکر و جهان‌بینی شماست که ارزش اصلی و زیبایی شما رو نشون می‌ده ،نه صرفاً بدنتون. مقدار وزنتون به این معنی نیست که باید از خودتون شرمنده باشین یا اینکه هرکس هرطور خواست باهاتون رفتار کنه. چون شما غذای اونا رو که نخوردین، فقط یا بیشتر غذا خوردین یا کمتر ورزش کردین و... . پس قدم اول اینه که به خودتون بفهمونین که شما فقط چاقین؛ یعنی یه بدنی دارین که در مقایسه با بقیه بافت چربی بیشتری داره؛ به همین سادگی. خودتون رو از حرف‌های ناراحت‌کننده اطرافیانتون درباره خودتون خلاص کنین. از شر حس ناراحتی، اضطراب و ناتوانی راحت شین. این احساسات شایسته زمانی که براشون می‌ذارین نیستن. تو بدنتون احساس سبکی کنین! حس کنین وزنتون از طریق شونه‌هاتون فرار می‌کنه. نفس بسیار عمیقی بکشین و از همین امروز شروع کنین. ول کنید اون شنبه‌هایی رو که قرار بود ازشون شروع کنین. شما می‌تونین به اطرافیانتون بگین: «من چاقم!» قبل از اینکه کس دیگه‌ای این حرف رو بزنه! به مرور زمان طبیعی می‌شه. درست مثل کمربند ایمنی که زمانی هیشکی نمی‌بست و الان اکثر مردم می‌بندن. حرف‌های اونا شما رو آزار نمی‌دن، چون شما ارزش خودتون رو می‌دونین و ارزش شما به‌عنوان یه انسان ربطی به چاق‌بودنتون نداره. حتی گاهی وقت‌ها لازمه به اون آدم‌های عوضی اطرافتون بگین: «خفه شو!» با خودتون آشتی کنین. خودتون رو دوست داشته باشین. شاید باورکردن حرف‌های من کمی سخت باشه، اما این رو یادتون باشه که من خودم روزی روزگاری چاق بودم. شما قطعاً زیبایین؛ چه چاق باشین، چه لاغر، چون اون فکر و ذهن شماست که زیبایی اصلیتون رو مشخص می‌کنه، نه بدنتون.



حساب کردم دیدم یه آدم با وزن نرمال در ماه حدود ۲۰۰هزار تومن هزینه خورد و خوراک بیرون از خونش و تنقلاتش می‌شه، اما من حدود ۵۰۰هزارتومن باید هزینه کنم؛ یعنی ماهانه چیزی حدود ۳۰۰هزار تومن بیشتر از یه آدم با وزن نرمال خرجم می‌شه

چاقی جرم نیست!
من با مراجعه به دکتر تغذیه و مربی بدنسازی تو یه بازه سه‌ماهه برای آماده‌سازی و 14ماه اجراکردن رژیم و انجام ورزش هوازی سنگین، بیش از 50کیلو وزن کم کردم. صدالبته که رژیم من خیلی سنگین بود و فشار زیادی روی من بود، چون از اون  وضعیت خسته شده بودم. اما شما می‌تونین با برنامه‌ای سبک‌تر شروع کنین و وزن کم کنین. اینا رو گفتم که بدونین چیزی به اسم چاقی، جرم نیست. می‌تونین با خودتون آشتی کنین و بعد از خوندن همین نامه من، شما هم شروع به نوشتن احساسات بدی که چاقی به شما تحمیل کرده، کنین و بعد از یه ماه با مراجعه به دکتر تغذیه و مربی بدنسازی، شروع کنین به وزن کم‌کردن.


چاق می‌شویمبه همین راحتی 
مطالعات نشان‌می‌دهد که اضافه وزن و چاقی در سنین 15 تا 30 سالگی با افزایش خطر مرگ و میر همراه است


چاقی به وقت جوانی
29 میلیون نفر در ایران دارای چاقی و اضافه وزن هستند و این در حالی است که حدود 70 درصد مرگ‌های قابل انتساب به اضافه وزن و چاقی در زنان و مردان، مربوط به بیماری‌های قلبی عروقی و دیابت است

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :