• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
پنج شنبه 17 مرداد 1398
کد مطلب : 71269
+
-

رسانه جامعه را نجات می‌دهد

رسانه جامعه را نجات می‌دهد

«اوس کریم! بگو با تو و محبت‌هات چه کنم؟ کدوم شکری هست که بتونه ذره‌ای ناچیز از محبت‌هات‌رو جبران کنه؟ می‌گم الحمدلله اما احساس می‌کنم کمه. یادم بده شاکرت باشم، یادم بده شکر کنم. با تمام وجود اتفاقی‌رو که داره می‌افته، حس می‌کنم. ممنونتم. ممنون.» اینها را مهدی شادمانی برای ما نوشته است؛ برای ما و شما که این روزها هر نسیمی می‌تواند قامتمان را بشکند، ضعیفمان کند و بعد هم از زمین و زمان شاکی‌مان کند. او این روزها مسیر سخت و پردردی را طی می‌کند؛ مسیری که از نگاه ما وحشتناک است اما از نظر خودش فرصتی بوده تا طعم یک زندگی متفاوت را زیر زبانش مزه‌مزه کند. مهدی شادمانی روزنامه‌نگار است و از قدیمی‌های دنیای خبر. اما حدود 2سال پیش یک غده سرطانی دردناک در پایش ریشه دواند و او را خانه‌نشین کرد. البته اگر با خودتان فکر می‌کنید که با آمدن این غده عجیب در بدن او، عشق و امید از زندگی‌اش رخت بست و رفت، سخت در اشتباهید. به گزارش ایسنا، درست است که او درد دارد و پایین‌تنه‌اش فلج شده، اما حالش خوب است. آنقدر که همسرش می‌گوید: «هر وقت با مهدی حرف می‌زنم، حالم خوب می‌شود. من از او انرژی می‌گیرم. مهدی می‌تواند با دو جمله حال من را خوب ‌کند.»

او حالا ۴۰ روز است که روی تخت بیمارستان دراز کشیده: «با اینکه درمان بیماری‌های سخت این روزها راه‌های مختلفی دارد و به آدم‌ها آموزش می‌دهند که سرطان مثل سرماخوردگی روند مشخصی برای درمان دارد، اما وقتی یک‌ نفر درگیر سرطان می‌شود، باید بنشیند و یک‌سری حساب و کتاب با خودش بکند؛ چون ماجرا دیگر فرق می‌کند. شما مدل کار‌کردن من را دیده‌اید. خیلی زحمت کشیدم تا رفاه حداقلی داشته باشم. یک خانه برای خودم خریدم که البته در خریدش خانواده خودم و همسرم کمکم کردند. آن خانه را چند سال پیش ۱۰۰ میلیون خریده‌ام که امروز قیمتش یک میلیارد است. هر‌چند که آن خانه اگر الان ۱۰ میلیارد یا ۱۰۰ میلیارد هم بود و اصلا تو بگو واحد پولش دلار بود، هیچ فرقی برایم نمی‌کرد. امروز، این صفرها هیچ‌کدامشان نمی‌توانند مرا نجات دهند. آن روز که فهمیدم بیمارم، فکر کردم هرچه هم داشته باشم، اینها ‌چیزهایی نیستند که بتوانند من را نجات دهند.»
او می‌گوید: «من سرطانم را خوب نمی‌شناختم. مدلی پنهان بود. اولش به من گفتند زود خوب می‌شوی اما اینطور نبود. بعدا گفتند که ۶‌ماه بیشتر زنده نیستی. حالا الان شوخی دکترها با من این شده که هر ۶‌ماه می‌آیند و می‌گویند: تو چرا هنوز زنده‌ای؟ الان ۶ تا ۶‌ماه است که من زنده‌ام. اینها که می‌گویم دلیل دارد. ببینید، من همیشه برای پول دویده‌ام، اما امروز، پول نجاتم نمی‌دهد. از بچگی دوست داشتم ماشین خوب و خانه خوب داشته باشم و بچه‌هایم زندگی خوبی داشته باشند. اتفاقا به همه آنها رسیدم اما وقتی متوجه بیماری‌ام شدم، از خودم پرسیدم که تا‌به‌حال چه چیزهایی در زندگی مرا خوشحال کرده است؟ یا چطور توانسته‌ام برای دیگران خوشحالی ایجاد کنم؟ تصمیم گرفتم آن بخش زندگی‌ام را زیادتر کنم. برایش نقشه ریختم، بدون اینکه بدانم مریضی‌ام چیست. اصلا نمی‌دانستم «سارکوم» آنقدر سرعت دارد. اگر می‌دانستم که وحشت‌زده می‌شدم، دوام نمی‌آوردم. دلیل دوام من این بود که گفتم سرطان گرفتم و حتما آن را رد می‌کنم. اما بیماری‌ام پیشرفت کرد و فهمیدم پول نمی‌تواند بیماری من را درست کند. اگر نمی‌تواند، پس یعنی من راه را اشتباه می‌رفته‌ام.»

مهدی شادمانی با امید بسیار به جنگ با بیماری رفته و برای دوران بهبودی‌اش برنامه ریخته و می‌خواهد همچنان روزنامه‌نگار باشد اما نه در حوزه ورزش: «من چرا رسانه‌ای شدم؟ این خیلی برایم مهم است. از بچگی دغدغه داشتم که بتوانم به دیگران کمک کنم. پزشک یک نفر را نجات می‌دهد اما رسانه یک جامعه را نجات می‌دهد. برای همین هر جایی که بودم در قامت یک منتقد کار کردم. همین‌قدر جدی بودم. الان اگر برگردم، برای خودم ایده دارم که چگونه کار کنم. اگر سرپا شوم دیگر تهران نمی‌مانم. یک‌ضرب سمت مناطق محروم ایران می‌روم. همانجا تولید محتوا می‌کنم. نگاهم به خبر همین است اما بعید می‌دانم دیگر ورزشی کار کنم. می‌روم حوزه اجتماعی کار می‌کنم. هستند کسانی که مدت‌هاست فداکارانه این کار را می‌کنند. یک‌وقت‌هایی ‌چیزهایی از مناطق محروم می‌بینم که قلبم کنده می‌شود. چرا دختری چون در سیستان و بلوچستان زندگی می‌کند، باید بسوزد؟ کجای این مردانه است؟ باید مطالبه‌اش ایجاد شود. مطالبه را هم رسانه ایجاد می‌کند. پس از بهبودی‌ام می‌روم سراغ کارهای جهادی با تکیه بر اینکه من مهدی شادمانی‌ام! من وابسته نیستم. کسی مرا اصولگرا یا اصلاح‌طلب نمی‌داند. من به‌عنوان رسانه کارم این است که جلوی ناحقی را بگیرم.»

 

این خبر را به اشتراک بگذارید