• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
چهار شنبه 16 مرداد 1398
کد مطلب : 71074
+
-

روزگار سرگشتگی یک روزنامه‌نگار

کتاب
روزگار سرگشتگی یک روزنامه‌نگار

کتاب «روزگار سرگشتگی» اولین اثر داستانی «داود حیدرخانی» که توسط انتشارات «درنالار» در بهار سال جاری چاپ و منتشر شد، حکایت روزنامه‌نگار میانسالی است که در زندگی‌ با مشکلات مختلفی روبه‌رو می‌شود؛ چالش‌هایی که اگر خاستگاه شخصی هم داشته باشد، در واقعیت‌های اجتماعی و سیاسی ریشه دوانده است. به گزارش ایرنا، روزگار سرگشتگی، داستان بلند با روایت غیرخطی است که با گره‌های بجا و مناسب در پیرنگ، خواننده را در هر فصل داستان به دنبال خود می‌کشد. وقایع داستان، خیلی زودتر از آنچه خواننده بداند اتفاق می‌افتند و همین امر وسوسه ادامه خوانش اثر را بیشتر می‌کند. 

عنصر غالب این اثر، وادار کردن خواننده به تفکر و اندیشیدن است. هیچ‌کدام از کلمه‌ها، اتفاق‌ها و حالت‌های بیان‌شده در داستان را نمی‌توان اضافه شمرد و ساده از کنارشان گذشت. داستان، نه از فضای عاشقانه خالی است و نه از دردهای اجتماعی غافل؛ اما از عنصر غافل‌گیری استفاده‌های هنرمندانه و بی‌شماری شده‌ است. ذهن خواننده مدام با سوال روبه‌رو می‌شود و اگر به پاسخ و قضاوتی هم برسد، با ادامه مطالعه، غافلگیر و از قضاوت پشیمان می‌شود. خواندن روزگار سرگشتگی شاید تمرین مناسبی باشد برای اصلاح دو موضوع رایج جامعه امروز، یعنی کمتر شدن میزان پرسشگری و تفکر، و شیوع قضاوت.  

دایره خوانندگان این اثر را نمی‌توان محدود به قشری خاص یا جغرافیایی مشخص کرد؛ سرگذشت فرهاد ملکی، شخصیت اصلی داستان، از مازندران آغاز می‌شود اما اتفاق‌های داستانی در بیشتر استان‌های کشور و حتی ترکیه رخ می‌دهد تا فراموش نکنیم «آسمان همه شهرها همین رنگ است» و بیشتر از زمان و مکان، آنچه بر زندگی و حیات اجتماعی تأثیرگذار است، تفکر و خصوصیات فردی آدم‌هاست. فارغ از جنسیت، فارغ از قومیت و فارغ از هر مرز قراردادی. 

در بخشی از داستان زمانی که فرهاد از فشارهای پدیدآمده به ستوه می‌آید اما می‌داند کسی دغدغه حل و رفع آن‌ها را ندارد، می‌خوانیم: «فکر می‌کرد چطور عده‌ای به خودشان اجازه می‌دهند روزگار مردم را سخت و تیره کنند و هر روز بر نارضایتی‌شان بیفزایند و همچنان به ایثار و از خودگذشتگی و تحملشان امید داشته باشند؟ سوال‌های بی‌پاسخ بسیاری در ذهن داشت که نمی‌گذاشتند از مناظری که می‌دید و از حس آزادی و امنیتی که دوباره یافته بود، لذت ببرد. تنها راه چاره را بستن چشم‌هایش یافت. دهانش را دوخت و گوش‌هایش را گرفت؛ درست مثل آنچه دیگران از ما بهتر می‌کنند. اما ذهنش فواره می‌زد و فکرش زبانه می‌کشید؛ می‌سوخت و می‌سوزاند.» 

حیدرخانی متولد ۱۳۵۵ و فارغ التحصیل کارشناسی برق قدرت است که از سال ۱۳۷۵ از نشریه «ایران جوان» اصفهان حرفه خبرنگاری را آغاز کرده است. وی یکی از انگشت‌شمار روزنامه‌نگاران آذربایجان غربی است که به تحریر کتاب روی آورده است. پیش از او بوده‌اند افرادی از این صنف که خاطره شخصیت‌های مختلف این خطه را روایت کرده و با مرور تاریخ و جمع‌آوری مستندات تاریخی، کتابی به زینت چاپ آراسته باشند. 

این خبر را به اشتراک بگذارید