• جمعه 31 فروردین 1403
  • الْجُمْعَة 10 شوال 1445
  • 2024 Apr 19
پنج شنبه 10 مرداد 1398
کد مطلب : 69788
+
-

احوالپرسی از لوریس چکناواریان که در روزهای آینده با رهبری ارکستر فیلارمونیک ایران به برج میلاد می‌آید

نوازنده خارجی بیاوریم مثل فوتبال

نوازنده خارجی بیاوریم مثل فوتبال

پرنیان سلطانی

واژه هنرمند به‌معنای واقعی کلمه برازنده‌اش است. واقعا او را که هم شعر می‌گوید، هم نویسنده است، هم نقاشی می‌کند، هم آهنگساز است و هم ارکسترهای بزرگ دنیا را رهبری کرده، با چه واژه دیگری می‌توان معرفی کرد؟ کسی که اگرچه نقاشی‌هایش را به نمایش گذاشته، داستان‌های طنزش را کتاب کرده و قصد دارد شعرهایش را هم منتشر کند، اما همه او را با چوب رهبری ارکستر و روی صحنه موسیقی به یاد می‌آوریم. صحبت از لوریس چکناواریان است؛ موسیقی‌دان برجسته کشورمان که 75سال از عمر 82ساله‌اش را در راه موسیقی صرف کرده و حالا شناخته‌شده‌ترین رهبر ارکستر ایرانی در جهان به‌حساب می‌آید. او که از هفت‌سالگی قدم به دنیای موسیقی گذاشته، در هفده‌سالگی ارکستر سمفونیک تهران را رهبری کرده، خالق ده‌ها سمفونی و اپرا شده و علاوه بر رهبری بسیاری از ارکسترهای مهم جهان، کنسرت‌های مختلفی را روی صحنه برده، معتقد است کار هنری بازنشستگی ندارد و در تلاش است تا روزی که می‌تواند برای نسل‌های آینده آثار فاخر و ماندگاری به یادگار بگذارد. حضور این موسیقی‌دان برجسته به‌عنوان رهبر میهمان در اجرای ارکستر فیلارمونیک شهر تهران را که 12مرداد ماه اجرا می‌شود بهانه‌ای قرار داده‌ایم تا با او به گفت‌وگو بنشینیم و از هر دری سخن بگوییم. او هم با روی باز و خنده‌ای که همیشه بر لب دارد، برایمان از جایگاه ارکستر سمفونیک تهران در دنیا، فضای این روزهای موسیقی، مشکلات فعالان این عرصه هنری و نقش موسیقی در زندگی مردم گفت که در ادامه خواهید خواند.


  اگر موافق باشید از جایگاه ارکستر سمفونیک تهران در مقایسه با دیگر ارکسترهای دنیا شروع کنیم. شما که ارکسترهای مهم جهان را رهبری کرده‌اید، ارکستر سمفونیک تهران را چطور می‌بینید؟
اگر روند رشد ارکستر سمفونیک را مانند دوران تحصیلی از کودکستان تا دکتری و پروفسوری درنظر بگیریم، ارکستر سمفونیک ما در سطح دبستان است. بیشتر رهبرانی هم که ارکستر سمفونیک ما را رهبری می‌کنند، نهایتا فارغ‌التحصیلان دبیرستانی هستند.

  چرا استاد؟ نوازنده خوب نداریم یا رهبران ارکسترهایمان آموزش کافی ندیده‌اند؟
راستش را بخواهید این موضوع چندین دلیل دارد که مهم‌ترینش نبود بودجه است. متأسفانه اینطور که از ظواهر امر پیداست ما خیلی دغدغه رشد ارکستر سمفونیک‌مان را نداریم. برای همین هم بودجه‌ای به آن اختصاص نمی‌دهیم. در نتیجه نوازندگان خوبمان اساسا عضو ارکستر سمفونیک نمی‌شوند و مجزا فعالیت می‌کنند، آن‌هایی هم که جذب می‌شوند آنقدر حقوق کمی می‌گیرند که ناگزیر باید چند جای دیگر هم ساز بزنند و کار کنند تا بتوانند خرج زندگی‌شان را در بیاورند. خب معلوم است با این حجم کار، بچه‌ها دیگر توان و وقتی برای آموزش و تمرین حرفه‌ای و اصولی ندارند. ضمن اینکه از اساس آموزش حرفه‌ای هم نداریم!

  پس چاره چیست؟ شما برای پیشرفت موسیقی و بهبود وضعیت ارکسترهای ایرانی راهکاری دارید؟
ببینید برای تشکیل یک ارکستر خوب و حرفه‌ای، 40، 50سال وقت لازم است. نوازنده‌ها باید از شش هفت‌سالگی کارشان را شروع کنند تا در سی‌سالگی بتوانند عضو ارکستر شوند. 10سالی هم برای کسب تجربه‌شان کنار بگذاریم، همان 40، 50سالی می‌شود که گفتم. برای همین اگر می‌خواهیم نیم‌قرن دیگر یک ارکستر خوب و حرفه‌ای داشته باشیم، باید از همین حالا شروع کنیم؛ برای بچه‌هایمان مدارس موسیقی دایر کنیم و تدریس این کلاس‌ها را به رهبران و نوازندگان خارجی با تجربه بسپاریم. چطور ما برای فوتبال، کارهای تولیدی در کارخانه‌ها و حتی شهرسازی‌مان از متخصصان خارجی کمک می‌گیریم، اما برای ارکستر این کار را انجام نمی‌دهیم؟ این کاری است که سال‌ها پیش کشورهای چین، ژاپن و کره‌جنوبی انجام دادند و جوابش را هم گرفتند. این کشورها صدها نفر از نوازنده‌ها و رهبران ارکستر کاربلد دنیا را به کشورشان دعوت کردند تا برای ارکستر ملی‌شان موزیسین تربیت کنند.

  یعنی ما هم باید همین کار را بکنیم تا بچه‌های ما از رهبران ارکستر و نوازندگان خارجی و حرفه‌ای کار یاد بگیرند؟
بله، دقیقا. البته که باز هم وقتی خودمان به مرحله‌ای رسیدیم که می‌توانستیم یک ارکستر سمفونیک خوب داشته باشیم، نباید درهای ارکسترمان را ببندیم و فقط از نوازنده‌ها و موزیسین‌های ملی استفاده کنیم. هنر باید بدون مرز اداره شود و نباید آن را محدود کرد. ارکستر هیچ کشوری ملی نیست. در همه جای دنیا هر زمان که بخواهند یک ارکستر سمفونیک ایجاد کنند، به تمام نوازنده‌های حرفه‌ای دنیا فراخوان می‌دهند و درنهایت از بین متقاضیان بهترین‌ها را انتخاب می‌کنند؛ بدون اینکه به ملیتشان کاری داشته باشند. ما هم دقیقا باید همین کار را کنیم و در ارکستر، تعصبات ملی‌مان را کنار بگذاریم و کسانی را به ارکسترمان راه بدهیم که در دنیا بهترین هستند.

  استاد از اساس چرا اینقدر ارکستر سمفونیک و موزیک کلاسیک در دنیا طرفدار دارد؟ با وجود گستردگی و تنوع سبک‌های موسیقی در جهان، باز هم کشورها اهمیت بسیار زیادی برای موزیک کلاسیک قائل هستند. چرا؟
چون موزیک کلاسیک زبان مشترک موسیقی دنیاست و بر پایه‌های علم بنا شده است. این نوع موزیک کاملا اصولی و علمی است؛ نوشتنش علم می‌خواهد، نواختنش علم می‌خواهد و درنهایت شنیدن و درک کردنش هم علم می‌خواهد. مثل 2+ 2ریاضی که در همه جای دنیا جوابش یک عدد است، قوانین موزیک کلاسیک هم در دنیا ثابت است و قادر است با همه مردم جهان ارتباط برقرار کند؛ فارغ از هر ملیت و نژاد و تمدنی که دارند. درواقع این موسیقی کلاسیک است که سنگ محک مشترکی برای مقایسه هنر، فرهنگ و تمدن کشورها به‌حساب می‌آید و برای همین دولت‌ها اینقدر به این موسیقی علمی بها می‌دهند. شاید باورتان نشود اما درآمد ارکستر سمفونیک فقط 10تا 20درصد است، درآمد اپرا صفر تا یک درصد! اما دولت‌ها خودشان بودجه آنها را تأمین می‌کنند، چون متوجه اهمیت جایگاه این موسیقی در فرهنگ و تربیت انسان‌ها شده‌اند.

  صحبت از نقش موسیقی در فرهنگ و تربیت انسان‌ها شد. می‌خواهم بپرسم به‌نظرتان چرا سلیقه عمومی این روزهای مردم ما در موسیقی اینقدر افت کرده و به سمت کارهای بازاری و سخیف متمایل شده؟
یک دلیل خیلی واضح دارد و آن هم این است که بچه‌های ما با این فرهنگ موسیقیایی کلاسیک و اصیل بزرگ نشده‌اند. با اینکه ارکستر سمفونیک و اپرا اصلا درآمدی ندارند، با این حال دولت‌ها از این نوع موسیقی حمایت می‌کنند. چون می‌دانند با این سرمایه‌گذاری روح فرهنگ را در جامعه‌شان جاری می‌کنند و سطح سلیقه شنیداری مردمشان را بالا نگه می‌دارند. اتفاقی که در کشور ما نمی‌افتد. متأسفانه تالار وحدتی که از ابتدا برای اجرای موسیقی ساخته شده، این روزها به گروه‌های هنری مختلف اجاره داده می‌شود و نهایتا چند سانس محدود آن به موسیقی می‌رسد. آن هم با چه قیمت‌هایی؟! این روزها بلیت کنسرت‌ها دست‌کم 100، 120هزار تومان است و فقط پولدارها می‌توانند از آنها استفاده کنند. به‌نظر شما با این مبالغ یک کارمند ساده می‌تواند دست زن و بچه‌هایش را بگیرد و به دیدن ارکستر ببرد؟ یا یک بچه محصل موسیقی می‌تواند با شرکت در کنسرت‌ها، سبک‌های مختلف موسیقی را از نزدیک ببیند؟

  نه، مسلما نه.
همین است دیگر. من وقتی حدود 30سال پیش رهبری ارکستر سمفونیک ارمنستان را به‌عهده گرفتم، شرطم این بود که بلیت کنسرت آن زمان به پول خودمان فقط یک تومان باشد! بعد در سال از جاهای دیگر و با اسپانسرهای مختلف خرج ارکسترمان را در می‌آوردم. در تمام دنیا وضع به همین صورت است. اما ما در ایران می‌خواهیم تمام خرج کنسرت را از بلیت‌فروشی در بیاوریم! نتیجه این می‌شود که هنر فاخر و ناب ما که فرهنگساز است، در دسترس عموم مردم قرار نمی‌گیرد. به‌نظر من بلیت کنسرت‌های ما باید نهایتا 10هزار تومان باشد و مابقی خرج کنسرت را وزارت ارشاد و مدیر سالن‌های کنسرت از راه‌های دیگر تأمین کنند. اگر این اتفاق بیفتد خانواده‌ها می‌توانند بچه‌هایشان را به سالن‌های موسیقی بیاورند. در نتیجه بچه‌ها با فرهنگ بزرگ می‌شوند و وقتی سال‌ها بعد جایگاه‌های مدیریتی کشور را در دست بگیرند، از هنر و فرهنگ حمایت خواهند کرد و همین چرخه باعث جاری شدن فرهنگ در کشور می‌شود.

  پس با این حساب اینکه امروز سلیقه عمومی موسیقیایی ما به سمت کارهای بازاری و سخیف پیش رفته، به‌خاطر این است که از بچگی کار فاخر و موسیقی کلاسیک نشنیده‌ایم. درست است؟
دقیقا. بچه‌های الان واقعا تقصیر ندارند. از کودکی به مدارس موسیقی اصولی و کلاسیک نرفته‌اند و کار خوب نشنیده‌اند. خب وقتی به بچه غذای خوب ندهی، مجبور است به سمت غذاهای فست‌فودی و پیتزا و همبرگر برود. تقصیری ندارد که.

  درباره سلیقه عمومی مردم صحبت کردیم. حالا می‌خواهم نظرتان را در مورد فعالان موسیقی امروز بپرسم. جوانان امروز فعال در عرصه موسیقی را چقدر در کارشان موفق می‌دانید؟
ما هم‌اکنون جوان‌های خیلی مستعدی داریم و عشق و علاقه زیادی نسبت به موسیقی وجود دارد. اما متأسفانه این جوان‌های علاقه‌مند و مستعد فضای مناسبی برای ارائه درست و اصولی هنرشان در اختیار ندارند. ما دختران و پسران خیلی بااستعدادی در زمینه نوازندگی، آهنگسازی و حتی رهبری ارکستر داریم، اما ارکستر خوبی نداریم که بتوانیم آنها را رشد داده و به سطح جهانی برسانیم. موسیقی هم تا زمانی که اجرا نشود، روی کاغذ است و به درد کسی نمی‌خورد.

  با این حساب به‌نظرتان ورود به دنیای موسیقی برای جوانان امروز کار سخت‌تری است یا زمان شما و هم‌نسل‌هایتان؟
ورود به دنیای موسیقی همیشه کار سختی است. به هر حال ما در هر زمانی صدها موزیسین خوب داریم، اما فقط برای 50نفر آنها ارکستر وجود دارد. برای همین همیشه فضا رقابتی است و هر کسی برای موفقیت در این عرصه باید خیلی تلاش کند. اینکه من اینقدر اصرار دارم به موسیقی به چشم یک هنر جهانی و فراملیتی نگاه کنیم، دقیقا به همین‌خاطر است. اگر نگاهمان را اصلاح کنیم، آنوقت بچه‌هایمان را در سطح جهانی تربیت می‌کنیم و به جای اینکه آنها را فقط به‌کار در ایران محدود کنیم، یک فضای کار به وسعت دنیا را در اختیارشان قرار می‌دهیم تا بروند و هر جا که می‌توانند ساز بزنند و از موسیقی لذت ببرند.

  استاد تا به حال به این فکر کرده‌اید که خودتان یک ارکستر دایر کنید؟
نه واقعا. چون هیچ‌وقت بودجه‌اش را نداشته‌ام. ایجاد ارکستر هزینه زیادی می‌خواهد. باید نوازنده‌ها و رهبرهای حرفه‌ای را به ارکسترت بیاوری و نوازنده‌هایت را کاملا از نظر مالی تأمین کنی. نوازنده‌ای که مجبور باشد صبح یک جا کار کند، عصر یک جا، شب هم یک جا، واقعا نمی‌تواند روی کارش تمرکز کند. اما یک‌بار 10، 12سال پیش تصمیم گرفتم یک آکادمی موزیک کلاسیک دایر کنم که چون قانون به اقلیت‌های مذهبی اجازه تاسیس این آکادمی‌ها را نمی‌داد، نتوانستم.

  چقدر حیف واقعا. چه افرادی که به همین راحتی از شاگردی‌تان محروم شدند. بگذریم استاد. این روزها مشغول چه کاری هستید؟ نوشتن سمفونی جدید، انتشار کتاب، برگزاری نمایشگاه نقاشی یا...؟
این روزها در حال نوشتن یک سمفونی جدید هستم که فعلا درباره‌اش چیزی نمی‌گویم. هر وقت کارش تمام شد خبرتان می‌کنم! ضمن اینکه بعد از تجربه انتشار کتاب «خرستان»، این بار یک کتاب با 100داستان درباره مگس‌ها نوشته‌ام که قرار است اسمش را «مگسستان» بگذارم! داستان‌هایی که برای نوه‌ام نوشته‌ام هم طبقه‌بندی کرده‌ام تا به امید خدا آنها را هم کتاب کنم. به انتشار شعرهایم هم فکر می‌کنم. اما خیلی دلم می‌خواهد در یک فیلم هم بازی کنم تا این هنر را هم تجربه کنم. از آنجایی که پدرم سینما داشت و من در محیط سینما بزرگ شدم، خیلی دلم می‌خواهد تا زنده هستم بازیگری را هم تجربه کنم. اگر شرایطش پیش بیاید حتما این کار را هم انجام خواهم داد.

  راستی این همه هنر را چطور با هم دنبال می‌کنید؟ نقاشی، نویسندگی، شاعری و موسیقی واقعا به هم مرتبطند؟
نه خیلی اما من با غوطه‌ور شدن در دنیای هنر لذت می‌برم و حال دلم خوب می‌شود. حالا این هنر موسیقی باشد، نقاشی یا نویسندگی، هیچ فرقی نمی‌کند.

  استاد از بین همه کارهایی که تا امروز در زمینه موسیقی داشتید، کدام اثرتان را بیشتر از بقیه دوست دارید؟
واقعا نمی‌توانم بگویم. شما هیچ وقت نمی‌توانید از یک پدر بپرسید کدام فرزندت را بیشتر دوست داری. من همه اثرهایم را به یک اندازه دوست دارم. اما کارهای عاشقانه‌ام بیشتر مورد توجه مردم قرار گرفته به همین دلیل برای من هم ارزشمندترند.

  زندگی شما 75سال است با موسیقی عجین شده. بزرگ‌ترین تأثیری که موسیقی روی زندگی‌تان گذاشته چه بوده؟
تأثیرش نزدیک شدن من به خدا بوده. به‌نظر من موسیقی زبانی است که هر چقدر در آن عمیق‌تر شوی، بیشتر به خدا نزدیک می‌شوی. ما فقط با موسیقی است که می‌توانیم به قلب دیگران راه یابیم و به خدا نزدیک‌تر شویم. برایتان یک مثال ملموس از اهمیت موسیقی در زندگی‌هایمان می‌زنم. بعد از جنگ جهانی دوم ایالت متحده آمریکا در قالب طرحی به نام مارشال به کشورهای اروپایی کمک اقتصادی کرد تا کشورشان را بعد از جنگ بازسازی کنند. در آن روزها من به آلمان و اتریش سفر کردم. مردمان این دو کشور به قدری به‌خاطر مشکلات ناشی از جنگ ازجمله ویرانی خانه‌ها و از دست دادن عزیزان‌شان عصبی و خشمگین بودند که من واقعا از آنها می‌ترسیدم. اما مسئولان وقت این دو کشور با کمک‌هایی که دریافت کردند در تمام شهرهایشان سالن ارکستر و اپرا و مدارس موسیقی ساختند! در آن دوره آمریکایی‌ها اعتراض کردند که ما این هزینه را بابت ساخت خانه و کارخانه به شما دادیم، نه سالن کنسرت و مدرسه موسیقی! اما به هر حال آنها کار خودشان را انجام دادند و در عرض چند سال حال مردمان این دو کشور از این‌رو به آن رو شد. آلمانی‌هایی که من واقعا از آنها می‌ترسیدم، تبدیل به افرادی آرام و مهربان شدند و متعاقب آن حال کشورشان هم خیلی زود خوب خوب شد. جالب اینکه آمریکایی‌ها هم که این تأثیر را دیدند، شروع به ساخت سالن‌های موسیقی در کشورشان کردند و امروز در زمینه ارکستر و اپرا حرف اول را در دنیا می‌زنند. می‌خواهم بگویم موسیقی یک معجزه است؛ معجزه‌ای که قادر است انسان‌های بهتر و دنیای زیباتری بسازد.


در «خرستان» به خودمان بخندیم



حدودا 2سال پیش بود که لوریس چکناواریان موسیقی‌دان یکباره همه‌مان را متعجب کرد و بعد از برپایی نمایشگاه نقاشی‌اش، این بار یک کتاب منتشر کرد! کتابی با نام «خرستان» که شامل 31 داستان طنز است و شخصیت‌های اصلی داستان‌های آن خرها هستند! خرهایی که در سرزمینی به نام خرستان زندگی می‌کنند، هواپیما دارند، پلیس دارند، پیش متخصص زیبایی می‌روند، پارک می‌روند و البته گاهی هم دلگیر و ناراحت می‌شوند! خود این موسیقی‌دان ارمنی‌تبار اهل ایران در مقدمه کتابش می‌نویسد: «من اعتقاد دارم در وجود ما آدم‌ها، همه حیوانات وجود دارند. برای مثال خود من وقتی عصبانی می‌شوم، می‌شوم ببر. وقتی سعی می‌کنم دیپلماتیک رفتار کنم، روباه می‌شوم. زمان تعارف کردن، می‌شوم گربه. زمان اذیت کردن کسی، خرس می‌شوم. این وجوه گوناگون شخصیت انسان را وقتی دریافتم که رفتم به باغ‌وحش وین، به تماشای حیوانات. خر در باغ‌وحش از همه مظلوم‌تر بود؛ در ردیف بره و گوسفند. من خیلی تحت‌تأثیر خر قرار گرفتم. ایستادم برابرش و نگاهش کردم. بعد یکباره خنده‌ام گرفت. همراهم از من پرسید چرا می‌خندی؟ گفتم ببین من هم مثل این خر، یاد خودم و سادگی‌های خودم می‌افتم! من یاد گرفته‌ام که به‌خودم بخندم نه به دیگران. تا امروز هم همچنان به‌خودم می‌خندم. اصل و اساس نوشتن داستان‌های خرستان، همین خندیدن به‌خود است».


«13اکتبر 1937» داستان زندگی من



از زندگی استاد لوریس چکناواریان یک فیلم مستند هم ساخته شده است؛ فیلمی به نام «13اکتبر 1937» که به تاریخ به دنیا آمدن این رهبر ارکستر نام‌آشنا در دنیا اشاره دارد و به تهیه‌کنندگی موزه موسیقی ایران و به کارگردانی بکتاش آبتین ساخته شده است. چکناواریان درباره ساخت این فیلم مستند از زندگی‌اش می‌گوید: «روزی که به من گفتند می‌خواهیم از زندگی‌ات فیلم بسازیم، خیلی ترسیدم، چون ما هر روز در حال تغییر هستیم. اما وقتی فیلمی درباره کسی ساخته می‌شود، او را مانند تابلوی نقاشی و عکس در زمانی فیکس و ثابت می‌کنیم و هر زمان که افراد این فیلم را تماشا کنند، تصور می‌کنند امروز هم این فرد دقیقا همان شکلی است که در فیلم می‌بینند. برای همین در این فیلم تلاش کردم دیروزم با روزی که قرار است از این دنیا بروم، فرقی نداشته باشد».
بکتاش آبتین هم برای فیلمش یک یادداشت نوشته؛ یادداشتی با این مضمون: «در طول ساخت فیلم 13اکتبر 1937، با فضیلت‌های اخلاقی لوریس آشنا شدم و در کنار او به‌عنوان دوست و انسانی صمیمی لذت بردم. فیلم 13اکتبر 1937می‌کوشد تا با نشانه‌روی انسان بیرون لوریس چکناواریان، درباره انسان درون او کاوش کند و چهره‌ای صمیمی و حقیقی از درون او را به نمایش بگذارد. من به‌عنوان کارگردان از ساختن این فیلم لذت بردم و امیدوارم شما نیز با تماشای این فیلم شادمان شوید».



استاد چکناواریان معتقد است پیام هرهنرمندی سال‌ها بعد از مرگش شنیده می‌شود
هیچ باغبانی زیر سایه درختش نمی‌نشیند!



لوریس چکناواریان سمفونی‌های زیادی دارد که بعضی از آنها اجرا هم نشده‌اند! مثل ضحاک، مولانا، کورش کبیر و... اما با این حال او با جدیت در حال خلق سمفونی‌های جدید است و اصلا برایش مهم نیست که حتی تا زمان حیاتش امکان اجرای آنها فراهم شود. می‌گوید: «من همیشه می‌گویم کارت را جدی بگیر، نه خودت را، چون این اثرت است که می‌ماند، مثل این همه درختی که عمر باغبان‌هایشان اجازه نداد که از سایه‌شان استفاده کنند. اگر یک اثر هنری واقعا فاخر و باارزش باشد، سال‌ها بعد از مرگ خالقش شنیده و دیده خواهد شد؛ اتفاقی که برای بسیاری از آهنگسازان بزرگ دنیا افتاده است. من هم به این امید که روزی آیندگان کارهایم را از روی کاغذ به صحنه ببرند، سعی می‌کنم تا زمانی که می‌توانم سمفونی‌های خوب و ماندگار بنویسم».
این موسیقی‌دان برجسته و این مرد دوست‌داشتنی ادامه می‌دهد: «به‌نظر من هر کسی که قدم به دنیای هنر می‌گذارد، باید تصمیمش را بگیرد. اینکه می‌خواهد نان روز را بخورد یا نان فردا را. اگر فقط به فکر ساخت امروزش است، باید حرف روز را بزند و کار روز را هم ارائه دهد؛ کاری که احتمالا یک‌بار مصرف است و ماندگار نخواهد شد اما اگر می‌خواهد مثل بزرگان فرهنگ و هنر دنیا تا ابد ماندگار شود، باید کارش را جدی بگیرد و برای نسل‌های آینده‌اش کار بسازد؛ کاری که من سعی می‌کنم انجام دهم».
چکناواریان حرفی هم با همه مردم دارد؛ «من به‌شخصه معتقدم هرکدام از ما با رسالتی به این دنیا آمده‌ایم و زندگی‌مان هدفمند است؛ برای همین باید فرعیات زندگی را کنار بگذاریم تا بتوانیم به اصل خودمان برسیم. من همواره سعی کرده‌ام با خیلی از موضوعات روتین زندگی خداحافظی کنم تا بتوانم تمام تمرکزم را روی کارم بگذارم. من در خانه، تلویزیون و رادیو ندارم و هر جا هم که بخواهم بروم با اتوبوس و مترو می‌روم و به‌طور کلی از زرق و برق‌های زندگی فاصله گرفته‌ام، چون می‌دانم بعدها وقتی آیندگان بخواهند در مورد ما قضاوت کنند نمی‌پرسند چند رستوران خوب رفته‌ایم، چند دست لباس گران‌قیمت داشته‌ایم، مدل ماشین‌مان چه بوده یا...، می‌پرسند چه کاری از خودمان به‌جا گذاشته‌ایم؟ پس اگر زندگی‌مان هدف دارد که حتما همینطور است، باید شب و روز روی هدف اصلی زندگی‌مان تمرکز کنیم».

این خبر را به اشتراک بگذارید