• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
چهار شنبه 19 تیر 1398
کد مطلب : 65169
+
-

جدال با فراموشی

برای تولد دایی‌جان ناصر، ناخدا تقوایی

جدال با فراموشی

مسعود میر/روزنامه‌نگار

- تقوایی؟ همون که خیلی وقته فیلم نساخته؟
- نه، همون که فیلم‌های خوب ساخته.
این حرف‌ها از غروب جزیره می‌آید، از نهایت آبی ناامید که در سرخی حسرت، آبدیده شده‌است. خاطرات بامداد اما مگر فراموش شدنی است؟ حرمت بامداد به جزیره و ناخدایش هم مرثیه خاک و برف بخشید، چونان که هنوز هم صدایش در پس بوق بی‌جواب موجی است که می‌کوبد بر صخره: منم آری منم / که از اینگونه تلخ می‌گریم.
          
در ساحل تنهایی ناخدا، ملول هم که باشی یا اصلا بی‌جان مثل بمبک باز دلت می‌گیرد از این‌همه نشدن، نساختن و مرور شدن. اصلا در این زمانه خودت  باشی و هر روز در دادگاه قضات رنگ به رنگ، اعلا بودن و ممتازی را رای بیاوری خودش قاعده بزرگی‌کردن و بزرگ بودن را دگرگون می‌کند.
          
باید از بی‌خط بودن کاغذ‌ها آموخت حرف‌هایی که کم نیستند و مکتوبند اما با خودکار سفید، از سرد‌شدن چای‌تلخ و همان بهانه همیشگی که سختگیری استاد، زمان را سر می‌بُرد و سرمایه را مدفون می‌کند  اما مگر چند ناخدا داشت سینمای این مملکت که برایش بار گران مهیا نشد و قدرش به قرار دانسته‌نشد.
          
حرف‌هایی هم هست که فقط در ساقه نسترن‌های خشکیده عمارت امین‌السلطان تعبیر می‌شوند، همان پچ‌پچ‌هایی که گویی حالا مثل نفرین دامن سینما و ما را گرفته است.کار، کار کیست؟ چطور شد که قصه‌های دایی‌جان هنوز هم مشتاقانه دست به دست می شوند اما سازنده‌اش نه این روزها که دیروزها هم نتوانست عمارت ممتاز دیگری به شهر تصویر این مملکت بیفزاید؟
          
حالا دیگر وقتش نیست که حرف از ساختن کار جدید بزنیم، اصلا همان سال‌هایی که خودمان را عادت دادیم به دوره کردن کارهای ناخدا باید به این فکر می‌کردیم که چرا همه چیز مهیاست برای فراموشی فردا در کارنامه او. ما سال هاست که خو گرفته‌ایم به سوغاتی‌های ته‌‌ لنج و فراموش کردیم که با همین حرف‌ها فقط غروب را جشن گرفتیم و برای طلوع بیدار نماندیم. همه ما مقصریم و امروز که ناخدا در جدال با فراموشی است آرزو می‌کنیم که کاش بمبک در دریای دیگری لنگر می‌انداخت. 

این خبر را به اشتراک بگذارید