• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
سه شنبه 17 بهمن 1396
کد مطلب : 6384
+
-

به بهانه پوسترهای فیلم‌های جشنواره فجر

«فیلم سوپرمارکتی» و«گرافیک آبکی»

«فیلم سوپرمارکتی» و«گرافیک آبکی»

 

تورج صابری‌وند

 

1_

سال ۲۰۰۷ در یکی از ایستگاه‌های متروی واشنگتن مردی کلاه بیسبالی را گذاشت زمین، پشت آن ایستاد و ۴۵ دقیقه ویولن زد ، در حالی که همه از برابر او به سرعت و به بی‌توجهی رد شدند و فقط بعضی‌ها اندک انعامی گذاشتند. آن مرد «جاشوا بل» بود که با ویولن 5/3‌میلیون دلاری‌اش یکی از پیچیده‌ترین قطعه‌های باخ را نواخت اما در ایستگاه مترو فقط یک نفر متوجه آن شد و انعامی ۲۰دلاری روی کلاه بیسبال گذاشت، در حالی که چند شب پیش مردمان بسیاری با دادن ۱۰۰ دلار در نهایت دقت و احترام و تشویق به دیدن اجرای او نشسته بودند. این همان مفهوم Positioning یا جایگاه‌‌ سازی است؛یعنی جایگاه ارائه چیزها، متناسب با شخصیت و ارزش‌شان است. از منظری جایگاه درست قطعه باخ که جاشوا بل می‌نوازد در سالن‌های فاخری در بوستون است نه در ایستگاه مترو. مفهوم جایگاه یا Position تقلبی به ما می‌‌دهد که اگر ارزش چیزی را نمی‌دانیم بتوانیم از جایگاه ارائه‌اش ارزش‌ آن چیز را بفهمیم یا حدس بزنیم. اگر از نقاشی جدید سر در نمی‌آوریم با نگاه به اینکه این اثر در یک کافه به نمایش گذاشته شده یا در موزه‌ معروف هنر می‌توانیم حدس بزنیم که جامعه هنری چه ارزشی برای آن اثر قائل است. البته که این خود، سوء‌تفاهم‌ها و استثناءهایی دارد مثل تابلوهای ونگوگ که در زمانه‌ خودش هیچ جایگاهی نداشت و ونگوگ هم در گرسنگی مرد. برای بررسی پوستر و گرافیک فیلم‌های ایرانی می‌توان نخست با مفهوم جایگاه و فیلم‌های ایرانی که در جشنواره‌ فیلم فجر هم اکران می‌شوند، بررسی کرد و بعد تطبیق داد که آیا این پوسترها جایگاه درست این فیلم‌ها را نمایش می‌دهند یا نه.

 

2_

درحالی‌که در یکی دو دهه گذشته فیلم‌ها در مغازه‌هایی که محصول‌شان فقط فیلم‌‌هایی برای فروش یا برای کرایه بود، امروز با پدیده‌‌ای نو و واجب توجه مواجهیم: «شبکه نمایش خانگی». این عبارت پیچیده به‌معنای این است که فیلم‌ها را در سوپرمارکت‌ها توزیع می‌کنند. مفهوم جایگاه‌یابی، تقلبی به ما می‌دهد تا ارزش‌ آنچه را ارائه می‌شود، براساس جایگاهی که ارائه می‌شود، بفهمیم. فروش فیلم‌ در سوپرمارکت‌های امروزی به این معناست که وقتی شما برای خرید چیپس و ماست و پفک می‌روید فیلم‌ هم بخرید. در کنار استندهای چیپس و پاستیل وطنی، استند فیلم را هم گذاشته‎اند. این هم‌نشینی دلالت بر هم‌‌ارزی فیلم‌ها و چیزهایی است که در بقالی‌های امروزی پیدا می‌شود. اگر صنعت سینما از شبکه نمایش خانگی خوشحال است و مردمی هم که این فیلم‌ها را از سوپر سرکوچه می‌خرند اعتراض ندارند و هیچ کمپینی هم راه نیفتاده و سوپری‌ها هم رضایت دارند پس می‌شود پذیرفت که این فیلم‌ها در جایگاه درستی ارائه می‌شوند. پس براساس جایگاه ارائه آن‌، می‌توان به ارزش هنری و فرهنگی این آثار هم گمانه زد؛ یعنی هم‌نشینی فیلم‌ها در کیسه‌های پلاستیکی، کنار‌دست شیر کم‌چرب و ماست موسیر حادثه یا اتفاق نیست، وقتی کسی به این هم‌نشینی اعتراضی ندارد پس درست است. در خود سوپری‌ها گاهی مایع شوینده را در کیسه‌های جدایی می‌گذارند، اگر سوپری‌ها این کار را نکنند مردم اعتراض می‌کنند. اما به هم‌نشینی محصولات فرهنگی و سوپری کسی اعتراضی ندارد. شاید بتوان از یک طبقه‌ جدیدی مثل «فیلمفارسی» در سینمای ایران حرف زد به‌عنوان «فیلم ‌‌سوپرمارکتی».

 

 

3_

پس در مورد چیزی صحبت می‌کنیم که هم‌ارز محصولات سوپرمارکتی است. فرض کنیم که نه محتوای این فیلم‌ها را دیده‌ایم و نه پوسترشان را و نه قضاوتی در مورد مصداق‌های آن داریم. فقط درخصوص این جایگاه گمانه‌زنی کنیم که آن نوعی از «محصول فرهنگی» که در این جایگاه ارائه می‌شود علی‌القاعده واجد چه نوع ارزش‌هایی باید باشد؟ براساس آنچه در واقعیت شبکه فروش سینمای ایران و در سوپرمارکت‌های ایران اتفاق می‌افتد آیا انتظار داشتن فیلم‌هایی با سلیقه‌ پیش‌رو یا سلیقه‌های فاخر - در محتوا و گرافیک- انتظار درستی است؟ زمانی می‌گفتیم فیلم‌ها به‌دنبال گیشه هستند، آیا امروز به این سمت می‌رویم که بگوییم فیلم‌های ایرانی دنبال گرفتن استند از پاستیل‌ها و چیپس‌های وطنی هستند؟ به این جایگاه فکر کنیم. از محصولی که در این جایگاه ارائه می‌شود چه نوع محتوایی انتظار می‌رود؟ آن فیلم متعلق به چه نوع سینمایی است؟ چگونه سناریویی می‌تواند داشته باشد؟ کارگردانی‌اش در چه سطحی است؟ بازی‌ها چطور است و دیالوگ‌ها چطور؟ چنین فیلمی اساسا چه گرافیکی باید داشته باشد؟ آیا باید کاور یا پوسترش شبیه پوسترهای بینال‌های گرافیک باشد؟ یا شبیه پوسترهای سبک لهستانی یا سوئیسی؟ یا انتظار داریم پوسترهایی باشد در حد و اندازه‌های پوسترهای رضا عابدینی؟ آیا این درست نیست که پوستر این محصولات فرهنگی باید شبیه محصولات هم‌ارز خودش در کیسه‌های پلاستیکی باشد؟ آیا گرافیکش باید شبیه چیزهایی باشد که در گالری‌ها و موزه‌های هنر می‌بینیم یا شبیه تبلیغاتی که در سوپری‌ها می‌بینیم. کاملا معقول است وقتی پوستر یک فیلم در کنار پوستر تبلیغاتی سفیدکننده یا شیرکاکائو قرار بگیرد هم‌ارز و شبیه آن باشد. آیا عجیب نیست که پوستر جشنواره‌ فیلم فجر تا این حد شبیه تبلیغات یکی از آب‌معدنی‌های وطنی است؟ به هیچ وجه مرادم این نیست که طراح کپی کرده، مرادم این است که پوستر جشنواره‌ فجر شبیه پوسترهای سوپرمارکتی شده. این یک خطا یا اتفاق نیست، رویه‌ سینمای ایران در این سال‌ها این است. شباهت پوستر جشنواره‌ فجر به پوسترهای تبلیغاتی آب‌معدنی و استفاده‌ همزمان آنها از عکس‌‌های آماده‌ خارجی آب به‌هیچ‌وجه خالی از معنا نیست. این موضوع و وضعیت ممکن است خوشایند ما یا دیگرانی نباشد اما این شباهت درست است. جشنواره‌ای که فیلم‌هایش کنار همان آب‌معدنی‌ها فروخته می‌شود علی‌القاعده باید شبیه آن هم باشد. کمال یا نقصان هم‌نشین در هر چیزی اثر می‌کند؛ هم در فرم ظاهرش و هم طبیعتا در محتوای اثرش. پس اگر بخواهیم به پوستر فیلم‌های جشنواره‌ امسال نگاهی کنیم، باید در این زمینه نگاه کنیم. پوسترهایی که تاکنون رونمایی شده‌اند عموما کاملا متناسب با انتظار آدم‌هایی هستند که فیلم را می‌خواهند  از تلویزیون خوش‌شان نمی‌آید و می‌خواهند فاصله‌ قبل و بعد شام را پر کنند تا بخوابند. پس این پوسترها نه ایده‌های جدیدی دارند، نه اتفاق جدیدی در گرافیک هستند، نه به فکر می‌برند، نه ارزش نگه داشتن دارند. اگر هم نگه‌شان می‌‌داریم نه به‌خاطر این است که زیبا هستند و می‌خواهیم داشته باشیم‌شان تا دوباره نگاه‌شان کنیم، به‌خاطر این نگه‌شان می‌داریم که ۲‌هزار تومان بابتش پول داده‌ایم. پوسترها عموما عکسی کاملا معمولی از سوپراستارهای فیلم‌ها هستند و نام‌نوشته‌ فیلم که عموما دست‌ساخته‌ است یا با فونت‌های ضخیم و بزرگ نوشته شده. پوستر فیلم‌ «دارکوب» از ساده‌ترین نوع آنهاست و پوستر فیلم‌های «به وقت شام» و «خجالت نکشیم» زحمت فتوشاپ بیشتری داشته است. پوستر «چهارراه استانبول» هم همین قاعده را دنبال می‌کند فقط سوپراستار ندارد. پس توضیح و تحلیل گرافیکی بیش از این ندارند. شاید بتوان گفت بین پوسترهای امسال متفاوت‌ترین پوستر جشنواره‌ ملی فیلم ایران مربوط به فیلم«اتاق تاریک» است که پوسترش بی‌هیچ توضیحی تماما انگلیسی‌ است. این پوستر هم اگرچه کماکان یک عکس است و یک نام‌نوشته‌ انگلیسی معمولی، اما خوش‌سلیقه‌تر از پوسترهای دیگر است و شبیه پوسترهای سوپرمارکتی نیست؛ فیلمی که به لحاظ بصری هم به‌نظر می‌رسد کیفیت تصویری خوش‌سلیقه‌ای دارد.  اگر پوسترهای استثنایی برخی فیلم‌ها را که کسانی چون «ویشلافسکی» دیزاین‌شان کرده، پوسترهایی تک‌رنگ، بدون سوپراستار و با طراحی دست فرض کنیم، پوسترهای فیلم‌های ممالک دیگر هم چندان خارج از این قاعده‌ عکس و ‌نام‌نوشته‌ بزرگ نیستند. اما ظرافت و سلیقه‌ای دارند که شأن دیگری به آنها می‌دهد. ببینید مثلا پوستر فیلم Moonlight  را.

 

 

4_

عقب‌ماندگی و کم‌سلیقگی عمومی گرافیک ایران هم البته نکته‌ دیگری است. دانشگاه‌های گرافیک ایران که عمدتا تمرکز و توجه آنها به گرافیک به‌اصطلاح فرهنگی بود به چنین جایی رسیده‌اند که گرافیک با اصطلاح آنها تجاری پیش رفته و وضعیت گرافیک فرهنگی به چنین کیچی تبدیل شده. سینمای کیارستمی که نه فیلم‌های گیشه است و نه فیلم‌‌های سوپرمارکتی و اتفاقا جزءسینمای روشنفکری و سینمای پیشرو سینمای جهانی ایران است، با وجود گرافیست‌بودن خود کیارستمی هیچ‌وقت پوسترهای خوبی ندارد. پوستر فیلم‌های اصغر فرهادی و دیگر کارگردانان مهم و فاخر هم هیچ نبوده‌اند. شاید از معدود پوسترهای درخشان سینمای ایران پوستری است از ساعد مشکی برای فیلم «یک بوس کوچولو». این پوستر هم ترکیب عکس و نوشته‌ است اما به تنهایی و بدون ارتباطش به فیلم در نهاد خودش، اثری فرهنگی و فاخر است؛ پوستری که ارزش بارها دیده‌شدن و نگه‌داشته‌شدن دارد و حتما جلوتر از سلیقه‌های معمول زمانه‌اش است. گرافیک ایران را در موسیقی ببینیم. محمدرضا شجریان با وجود محبوبیت عمومی‌اش، موسیقی‌اش سطح بالایی از موسیقی ایران است اما کمتر دیده‌ایم که گرافیک آلبوم‌هایش، گرافیک هم‌سطح موسیقی‌اش باشد. گرافیک آلبوم‌های موسیقی‌دانان دیگر هم همین داستان را دارد. فقط و فقط اندکی در روجلد کتاب وضعیت متفاوت‌تر است و چند نشر در تهران هستند که گرافیک قابل توجه‌تری دارند. پوسترهای رویدادهای فرهنگی مثل نمایشگاه کتاب و نمایشگاه مطبوعات و دیگر جشنواره‌های هنری چون تئاتر فجر و موسیقی فجر جز یکی دو مورد استثنایی همین داستان را دارند. پوستر جشنواره‌ تئاتر امسال هم تنها به‌خاطر تفاوتی که با پوسترهای آبکی دوره‌های پیش داشت قابل توجه بود وگرنه آن پوستر هم به جایگاه و Position  تئاتر توجهی نداشته، اگرچه ایده‌ جدیدی داشت. گرافیک فرهنگی ایران زشت نیست. یک اثر زشت هم می‌تواند زیبا باشد. یک اثر زشت هم می‌تواند مهم و ارزشمند باشد. وقتی در هنر یا دیزاین از قصد می‌خواهند اثر زشتی بسازند، آن اثر ارزش دیدن و توجه‌کردن دارد. پوستر فیلم‌های فجر ایران از قصد زشت ساخته نشده‌اند، علی‌القاعده وقتی کارگردانی پوستری را تأیید کرده تا چاپ و رونمایی کند فکر می‌کرده پوستر فیلمش «قشنگ» شده. به این معنا پوسترها زشت نیستند، آنها کیچ هستند. کیچ براساس سلیقه‌ عامه است، معمولی است و سطحی و به اعتباری «سوپری» است.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید