• سه شنبه 4 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 14 شوال 1445
  • 2024 Apr 23
سه شنبه 28 خرداد 1398
کد مطلب : 60322
+
-

تئوری مناسب برای اقتصاد کلان چیست؟

قوانین اقتصاد، پایدار است؛ اولویت‌ها عوض می‌شود

یادداشت
قوانین اقتصاد، پایدار است؛ اولویت‌ها عوض می‌شود

عباس آخوندی‌_استادیار دانشگاه و دکترای اقتصاد سیاسی

هم‌اکنون از جنگ اقتصادی صحبت می‌شود. سؤالات زیادی هم در این مورد مطرح است که چه باید کرد. بعضی‌ها از ثباتِ رأی و پایداری بر اصول اقتصاد آزاد و رقابتی صحبت می‌کنند و آن را حتی در شرایط جنگ اقتصادی کارا می‌دانند. بعضی‌ها هم راه‌حل را در اقتصاد متمرکز و کنترل شده و به قولی سوسیالیستی می‌دانند. البته در این میان از راه‌حل سومی هم صحبت شده است.

بنیان نظر من این است که شرایط جنگ اقتصادی و یا خاص، قواعد و قانون‌های اقتصادی را از کار نمی‌اندازد. بنابراین، در اتخاذ سیاست‌های اقتصاد هیچ‌گاه نباید از آنها سرپیچی کرد. مگر در شرایط زلزله و یا سیل، قانون گرانش و جاذبه زمین کار می‌افتد؟ به قوت، بر این باورم که در سخت‌ترین شرایط نیز قانون‌های اقتصادی پایدارند و پیامد تصمیم‌ها و اقدام‌های اقتصادی بر اساس همان قانون‌های حوزه اقتصاد قابل تبیین و توضیح هستند. تنها چیزی که در شرایط بحران و تنگنا تغییر می‌کند سیاست‌ها و اولویت‌های اجرایی است که البته باید بر بنیان اصول موضوعه اقتصادی باشند. در واقع سیاستمدار باید بداند که حتی در سخت‌ترین شرایط نبایداز اصول تخطی کند و دامنه‌  تصمیم‌گیری او تنها در حوزه‌  انتخاب اولویت‌هاست. 

اینکه بعضی‌ها گمان می‌کنند که بسته به شرایط می‌توان از یک سیستم اقتصادی به سیستم دیگر جابجا شد، بزرگترین اشتباهی است که مرتکب می‌شوند. نتیجه چنین نقل مکانی جز بی‌ثباتی، عدم اطمینان و بی‌ثباتی بازار چیز دیگری نیست. آنان‌ که تصور می‌کنند قواعد اقتصاد بازار مخصوص شرایط رونق است و در شرایط تنگنا باید به اقتصاد متمرکز پناه برد در تشخیص علتِ شکل‌گیری بحران و یا بروز تنگنا اشتباه کرده‌اند. بی‌گمان نتیجه تشخیص اشتباه تحویز اشتباه‌ و ژرفا دادن به نارسایی و ناکارآمدی سیستم است. البته این رفت و ‌آمد نظری بین رویه‌ها و از آن بدتر کاربست‌ ناقص هر یک از نظریه‌ها موجب شده، که طرفداران هریک از آنها هم‌چنان مدعی هستند که هیچ‌گاه نظریه آنها به‌طور درست و کامل اجرا نشده‌است. بنابراین، هیچ‌گاه در ایران هیچ نظریه‌ای شکست نمی‌خورد. از این رو در رویارویی  با تنگناها به‌جای تشخیص مسئله، تردید به حوزه‌ درستی نظریه‌های بنیادین سرایت می‌کند. لذا، همواره نظریه‌ راهنمای مدیریت اقتصاد ملی در ایران نامعین است و سیاستمداران در وضعیت تذبذب قرار دارند. حال آن‌که از قضا در تنگنا، بیش از حالت عادی نیاز به پایبندی به اصول برای بازگرداندن اوضاع به شرایط عادی وجود دارد. به عنوان مثال در بحران مالی 2007 درآمریکا و اروپا هیچ‌کس در اصول نظریه‌های اقتصاد تردید نکرد. و هیچ‌کدام از آن اقتصادها به سمت سوسیالیسم چرخش پیدا نکردند. آن‌چه به وقوع پیوست، تغییر در برنامه‌های عمل و اولویت‌های اجرایی بود. حال آن‌که در ایران به محض رویارویی با هر تنگنایی اولین قربانی اصول اقتصادی هستند. با اولین کسری، ممنوعیت صادرات و یا مداخله گسترده دولت تجویز می‌شود. سپس گفته می‌شود که ما به اصول اقتصاد بازار پایبندیم لیکن، به دلیل شرایطِ فعلی حاکم، چنین تصمیمی اتخاذ می‌شود. طرفه آن که به گفته‌ ظریفی، 40 سال است در این «شرایط حساسِ‌کنونی» هستیم. یعنی توجیه این‌‌که چرا هیچ گاه مدیریت اقتصاد ملی به اصول بنیادین اقتصادی پایبند نبوده‌ است. تا کی باید به این روش سعی و خطا ادامه داد؟ مگر چقدر باید هزینه داد تا این موضوع درک شود که اقتصاد متمرکز شکست خورده است. مگر نگاه دولتی و کنترلی و متمرکز در عرصه اقتصاد، تا به حال در اقتصاد ایران یک بار هم جواب داده است که این دفعه دوم آن باشد؟ از این رو، به راه‌حل سومی هم که خیلی‌ها از آن صحبت می‌کنند هیچ اعتقادی ندارم و آن را اتلاف زمان و سرمایه می‌دانم.

کماکان معتقدم که قوانین اقتصادی پابرجاست و تنها با تغییر اولویت‌ها روبه‌رو هستیم. 
باز هم کماکان معتقدم که در این زمینه، بهترین رویه و نگاه اقتصادی، اقتصاد آزاد و رقابتی است که در همه جا موفقیت خودش را اثبات کرده است.
بگذارید مثالی بزنم تا کارایی یا عدم‌کارایی نگاه دولتی در اقتصاد را درک کنید. در تهران ما 500میلیون مترمربع ملک و خانه مسکونی داریم. رقم بسیار بالایی است. ارزش آن بر اساس متر مربعی10میلیون تومان می‌شود 5هزار هزار میلیارد تومان. 
تازگی‌ها طرحی از سوی دولت درنظر گرفته شده که قرار است در تهران، 2 و یا چندهزار واحد مسکونی ساخته شود. فلسفه این مداخله چیست؟ این‌که قیمت زمین از بهای فروش ساختمان حذف شود و به زعم خود قیمت مسکن کنترل و یا به قولی حوزه مسکن را مدیریت کنند. کل 2هزار آپارتمان چقدر می‌شود؟ اگر هر واحد 125مترمربع هم حساب کنیم، می‌شود 250هزارمترمربع. 250هزار مترمربع کجا و 500میلیون مترمربع کجا؟ به‌منظور تقریب ذهنی عرض می‌کنم، استخری داریم با گنجایش 500 میلیون متر مکعب با دمای 110 درجه (تورم 110درصد). آقایان می‌خواهند با ریختن 250هزار متر مکعب آب صفر درجه، دمای آن را کاهش دهند. چه اتفاقی می‌افتد. پس از چند دقیقه آن آب‌های صفر درجه به همین درجه حرارت می‌رسند. مفهوم اقتصادی آن نیز، این است که در این میان تنها گروهی خوش‌شانس وجود دارند که بهره‌بردار این چند هزار واحد می‌شوند. معلوم است که اگر شما بخواهید تورم را کنترل کنید باید عوامل شکل دهنده‌تورم در کل اقتصاد را کنترل کنید و نه این‌که منابع ملی را به این وضع توزیع نمایید. این برای اصحاب فن و کارشناسان این حوزه یک طنز است. 
در حوزه اقتصاد کلان، این مثال را می‌توانید ادامه بدهید. این، نتیجه نگاه رسمی و دولتی و سطحی به اقتصاد است. بیشتر این مشکلاتی هم که در زمینه اقتصاد با آن روبه‌رو هستیم، ماحصل چنین نگاهی است.

این خبر را به اشتراک بگذارید