• پنج شنبه 6 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 16 شوال 1445
  • 2024 Apr 25
شنبه 11 خرداد 1398
کد مطلب : 57443
+
-

ریشه ترس‌های غیرمنطقی کجاست؟

ترس‌هایمان را زیرسؤال ببریم

آرش تقوی، ‌روانشناس بالینی از علت و راهکار مقابله با ترس‌های غیرمنطقی می‌گوید

ترس‌هایمان را زیرسؤال ببریم

خدیجه نوروزی

همه ما به نوعی گرفتار ترس هستیم که شاید بسیاری از این ترس‌ها برای اطرافیان‌مان مضحک و خنده‌دار و کاملا بی‌اهمیت باشد اما چنان ذهن، فکر و احساسات ما را درگیر خود کرده که آسایش را از ما ربوده. ترس از مدرسه، استحمام و رفتن زیر دوش آب، آنتن ندادن موبایل، اینکه نکند قلبم کار نکند و بمیرم، ارتفاع، حالت تهوع، تنهاماندن در خانه، بودن در فضای بسته، تاریکی و هزاران ترسی که در هر دوره‌ای از رشد جسمی و روانی در افراد به شکل‌های متفاوت جلوه می‌کند؛ ترس‌هایی که هیچ منطقی پشت آنها نیست.

ترس‌های غیرمنطقی

ترس، ارزش تکاملی دارد و وجود آن باعث حفظ بقای ما و سایر جانداران به‌خصوص در رده پستانداران می‌شود؛ علامتی برای احساس تهدید که واکنش طبیعی در مقابل آن، فرار است. اما فارغ از آنکه برای ترس ارزش تکاملی قائل هستیم و آن را احساس مناسبی برای حفظ حیات می‌دانیم، خیلی از ترس‌ها غیرمنطقی هستند. سیدآرش تقوی،  روانشناس بالینی و دکتری روانشناسی سلامت با بیان این موضوع در گفت‌وگو با همشهری می‌گوید: «غیرمنطقی‌بودن ترس یعنی در رابطه با موقعیت زمانی و مکانی که رخ می‌دهد منطقی پشت سرش نیست و فقط از یک احساس کور و ناشناخته که تنها در انسان است، رخ می‌دهد. این نوع ترس بسیار به تجربیات قبلی یادگیری مشاهده‌ای و یادگیری کلامی از بزرگسالان در دوران کودکی ارتباط دارد». 
بعضی از این ترس‌ها خیلی رخ نمی‌دهند؛ به‌عنوان مثال اگر شما در طبقه همکف خانه‌ای زندگی می‌کنید و ترس از فضاهای بسته مانند آسانسور دارید، این ترس غیرمنطقی محسوب نمی‌شود چون واکنش شما فرایند روزمره شما را مورد تهدید قرار نمی‌دهد اما اگر در طبقه 17یک برج زندگی یا کار می‌کنید و ترس از فضای بسته دارید، طبیعتا هر روز نمی‌توانید تا طبقه 17پیاده بروید و به ناچار باید آسانسور سوار شوید بنابراین ترس شما در چنین محیطی به کارکرد روزمره شما آسیب می‌زند.
تقوی درباره این موضوع می‌گوید: «ترس می‌تواند غیرمنطقی باشد اما بیمارگونه نباشد. ترسی غیرمنطقی و بیمارگونه است و فوبیا محسوب می‌شود که به کارکردهای شما آسیب بزند». 
تعریف روانشناختی و آسیب‌شناختی فوبیا علاوه بر غیرمنطقی‌بودن ترس که هیچ منطقی از آن حمایت نمی‌کند این است که باید در فرایند روزمره و کارکردهای زندگی فرد تداخل ایجاد کند.

شناخت ذهن و روان
تقوی می‌گوید: «درنظریه‌های آسیب‌شناسی روانی و روان‌درمانی در شناخت ذهن و روان انسان بر این اصل تأکید دارند که افکار ما باعث احساسات، احساسات باعث رفتار و در نتیجه رفتارهای ما باعث نتایج زندگی می‌شوند؛ نتایجی که گاه در زندگی مورد علاقه فرد نیست یا آسیب‌رسان است یا ضعیف. بنابراین باید دید چه رفتاری پشت نتایج است. اگر رفتارهای خود‌مخرب یا ضعیف داریم مثل سیگارکشیدن، مصرف الکل، غصه‌خوردن، خشم‌های ساکت یا پنهان باید ببینیم چه احساسی پشت آن رفتار است. احساسات، سوخت رفتار ما هستند بنابراین خیلی از رفتارهایی که احساس کافی پشت سرشان نیست، بسیار موقتی و ناکارآمد هستند».در واقع احساسات از افکار ما منتج می‌شوند اما باید درنظر داشت فرق است بین افکار و باورها.
باورها آن بخشی از افکار هستند که دارای 2 ویژگی ناخودآگاه‌ (که جنبه فرهنگی و ریشه‌ای دارد) و تقریبا غیرقابل تغییربودن هستند.
فوق‌روانشناسی بالینی ادامه می‌دهد: «بخشی وسیعی از آنچه در اتاق درمان به‌عنوان فرایند روان‌درمانی اتفاق می‌افتد کارکردن روی باورهاست ولی چون ناخودآگاهند و فرد از وجود آنها آگاه نیست و یا اگر آگاه باشد آنها را به‌عنوان شخصیت و شاخص‌های فرهنگی تعریف شده خود می‌داند، بنابراین خیلی قابل تغییر نیست. دسته دوم از آنچه افکار و ذهن گفته می‌شود آن قسمتی از محاسبات ریاضی و منطقی است که اگرچه پایه‌های قوی منطقی دارند اما در دراز مدت قابل تغییرند چون منطق، امری نسبی است و بسیار وابسته به فرهنگ و شاخص‌هاست. بنابراین در مورد باورها باید بدانیم زمانی که می‌گوییم ترس‌های غیرمنطقی، منطق فقط شامل آن قسمت از محاسبات ریاضی و دو دوتا چهارتای ما نخواهد شد. بخش وسیعی از منطق شامل باورهای ریشه‌ای ماست که بسیار زیاد به روابط اولیه ما در خانواده اولیه و به‌خصوص به باورهای فرهنگی که ما در آن بزرگ شدیم، برمی‌گردد. پس اگر ما رفتاری به‌عنوان ترس غیرمنطقی داریم باید آن رفتار و احساسات پشت‌سرش را بررسی کنیم و ببینیم آن احساسات از چه رفتاری منتج شده». 

برای چه می‌ترسید؟
در پس هر احساس منتهی به یک رفتار آسیب‌رسان احتمال آسیب‌پذیری هست، به‌عنوان مثال اگر شما از ارتفاع می‌ترسید واقعیتش این است که به قول خردمندان قدیم «آنچه ترسناک است ارتفاع نیست، آنچه ترسناک است افتادن است.» اگر به بندبازان نگاه کرده باشید آنها هیچ‌گاه به پایین نگاه نمی‌کنند چون نگاه‌کردن به پایین نشان‌دهنده احتمال افتادن است. تقوی می‌گوید: «بسیاری از روانشناسان و روان‌درمانگرها به تغییر انحصاری رفتار تأکید دارند و می‌گویند رفتارت را عوض کن نتایج عوض می‌شود. در حالی که افراد می‌گویند من پشتوانه‌ای برای تغییر رفتارم ندارم یا اینکه دلم می‌خواهد و می‌فهمم اما حسش را ندارم و می‌ترسم. آنچه حس و حال نامیده می‌شود از جنس احساس است نه از جنس تفکر. تفکر، ‌کننده آن احساس است. بنابراین ما باید افکارمان را در مورد مسائل عوض کنیم تا به احساسات جدید دست یابیم، احساسات جدید، رفتارهای جدید و در نهایت نتایج جدیدی به بار خواهد آورد».

قدم‌هایی که برای تغییر باید برداریم
ترس، نفی زندگی است و خود جز انبوهی سایه نیست. بنابراین نخستین قدم برای رهایی از ترس، زیرسؤال بردن است؛ یعنی صحت افکارمان را زیرسؤال ببریم. چه‌کسی گفته هر که در ارتفاع باشد می‌افتد؟ هیچ‌چیز به اندازه سؤال، ذهن را تحریک نمی‌کند. داشتن اطلاعات و زیر سؤال‌بردن با درنظر داشتن 2 نکته اول اینکه چند نفر دیگر مثل من فکر می‌کنند؟ دوم، تحریک خویشتن به‌عنوان احساس پشتوانه رفتار بدین معنی که بروم ببینم اگر با فکر جدید رفتار کنم چه احساسی در من ایجاد می‌شود؟ اگر احساساتم را براساس فکر جدید بگذارم چه رفتارهایی ایجاد می‌شود؟ مرحله بعدی جمع‌کردن شواهد است. چند نفر دیگر مثل من فکر می‌کنند؟ قدم سوم نیز تکرار است. با تکرار سؤالات و شواهد و تجربه احساس شجاعت و احساس کنجکاوی و کامیابی ناشی از این افکار تا جایی که امکان دارد با سرعت عمل کنیم قبل از اینکه رفتار و افکاری که داریم زیرسؤال برود. ما با تکرار عمل به Life Style یا سبک جدیدی از زندگی می‌رسیم. به این نتیجه می‌رسیم که اشتباه فکر می‌کردیم و احساسات ناشی از افکارمان احساسات اگر چه غلط نبوده ولی به دردنخور و ناکارآمد بوده. در نهایت باید ببینیم که با افکار و احساسات و رفتارهای جدید ناشی از آن احساسات چه دستاوردهایی داریم و چقدر از محدودیت‌های زندگی و تنگناها به گشادگی و وسعت‌نظر و وسعت‌عمل خواهیم رسید.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید