• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
پنج شنبه 9 خرداد 1398
کد مطلب : 57273
+
-

چشم جهانی مرضیه برای دیدن زیبایی‌های زندگی

چشم جهانی مرضیه برای دیدن زیبایی‌های زندگی

فریدون صدیقی

برای دیدن گل روی شما با آن لبخند ملیح و جهانی، برای حظ وافر پروانه‌ای که دوست گمشده‌اش را حوالی شمعدانی‌ها بازیافته است و یا برای دیدن دختری که دست‌هایش را جا گذاشته و با پاهایش نقاشی می‌کند یک چشم هم کافی است!؟ البته می‌تواند کافی باشد به ‌شرط آنکه قلبتان مهربان‌تر از قلب کبوتر باشد اما پرسش این است آقای بی‌رحم که قلبی از حلبی در سینه دارید، چرا آن یکی چشم را اسیدسوز کردید در بهاری که همه گل‌ها رازقی، اطلسی و بنفشه بودند و اصفهان پس از مدت‌ها با زمزمه بامدادی زاینده‌رود از خواب برخاسته بود؟ 

آنکه اینها را می‌گوید می‌تواند نامش مرضیه باشد. او صاحب یکی از شگفت‌انگیزترین و معصوم‌ترین چهره‌های جهان است. او یک چشم دارد و چشم دیگرش را اسیدپاشی در اصفهان به یغما برده است اما راز این است آن چشم تاول‌دیده هم گویی خیره در نگاه روزگار است، گویی ما را می‌بیند اما راز این است آن چشم دیگر که جان از دست اسیدپاش کور به‌دربرده وقتی به ما نگاه می‌کند یک جهان عشق به زندگی است. تک‌چشمی ژرف که معصومیتی زلال و مهرآمیز دارد، تک‌تک ما را می‌جوید و می‌گوید زشتی بیرون تجلی افکار و قلب‌های تهی از مهر و نور ماست. پس ما از خود می‌پرسیم آیا خاموش‌کردن روشنایی آسان‌تر از برافروختن آن است؟ و هر بار پاسخ می‌دهیم برافروختن شعله نیازمند دوست‌داشتن زندگی است؛ مثل مرضیه که پارسال تنها با یک چشم، زیباترین عروس جهان شد؛ مثل خانم و آقای سار که محکم‌ترین خانه پوشالی جهان را برای جوجه‌هایشان در آغوش بید می‌سازند.
کبوتری هست که شب‌ها
توی راه‌پله می‌خوابد
و گمان می‌کنم دلش
برای کبوتری که در راه‌پله 
نمی‌خوابد می‌سوزد
آن هزارسال پیش که روزگار کمتر دلواپس جفا و زشتی‌های ایام بود، هر صدسال‌یک‌بار شاید کیهان و اطلاعات خبر می‌دادند دختری قربانی عشق کور شد و رخ زیبایش تاول زد از تفتان اسید. پس همه در تعجب و تأثر بلاهت مجنون، او را سرزنش می‌کردند، چون می‌دانستند عشقی که بیناست، قلب رفیق و عفیف دارد و هیچ‌گاه صورت ماهرخی را اسیدسوز نمی‌کند، این را همه قناری‌ها و آهوها هم می‌دانستند.
مرا به گریه نینداز می‌شکنم
مثل فنجانی که وقتی شکست نفهمیدیم
بوته نقاشی شده گلسرخش کجاست
حالا و اکنون که روزگار تیره، مناسبات مخدوش و ملاحظات بی‌ملاحظه شده‌اند، اسیدپاشان کوردل می‌خواهند زندگی را نابینا کنند. این را هفته پیش معصومه عطایی، تهمینه یوسفی، معصومه جلیل‌پور و دیگران و دیگرانی دیگر که اسیدسوز شده‌اند با خط خوش نوشتند و معصوم‌تر از تمام آهوبره‌ها تقدیم مجلس کردند؛ وقتی که طرح تشدید مجازات اسیدپاشان به رأی گذاشته شد. شاید در آن جلسه مهناز هم بوده باشد که به‌خاطر دادخواست طلاق، صورتش همه تاول شد. مهناز بیست‌ویکبار صورتش عمل شد و دریغ، یا آمنه بهرامی که هفده‌بار زیرتیغ رفت اما دریغ و درد چون آثار رنج اسیدسوزی بسیار است؛ نابینایی، افسردگی و اضطراب، اختلال در خوردن، مشکلات تنفسی، نارسایی کلیه و... . کسانی که نسخه طاقت‌سوز این رنج را می‌پیچند یعنی قاتلان زیبایی نه مجرم که بیمارند چون با زیبایی‌های زندگی نسبتی ندارند و چون نمی‌دانند حضور زیبایی نشانی از حضور خدا در زمین است. این را حتی گل‌ها هم می‌دانند که پیش پای شما عطرافشانی می‌کنند. این را مرضیه هم می‌داند که با یک چشم جهان را امیدوار به زیبازیستن می‌کند و حق با اوست. من خودم دیدم هزار ستاره ‌ماه را در آغوش گرفته بودند تا ما باور کنیم. ما برای عاشقی به دنیا آمده‌ایم؛ این را همه پرستوها هم می‌دانند.
چرا یک تکه از خنده‌هایم را برنداشتی
که پنهانش کرده باشی 
مثلا پشت کمد
که وسط این همه گریه پیدایش کنیم و بخندیم

 

این خبر را به اشتراک بگذارید