• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
چهار شنبه 11 اردیبهشت 1398
کد مطلب : 54371
+
-

غم فرزند و نان

قصه‌های کهن
غم فرزند و نان


یکی از پادشاهان، عابدی را پرسید که عیالان داشت: اوقات عزیز چگونه می‌گذرد؟
گفت: همه شب در مناجات و سحر در دعای حاجات و همه روز در بند اخراجات [خرج‌ها و هزینه‌ها]. ملک را مضمون اشارت عابد معلوم گشت. فرمود تا وجه کفاف وی معین دارند و بار عیال از دل او برخیزد.

ای گرفتار پای‌بند عیال
دیگر آسودگی مبند خیال
غم فرزند و نان و جامه و قوت
بازت آرد ز سیر در ملکوت
همه روز اتفاق می‌سازم
 که به شب با خدای پردازم
شب چو عقد نماز می‌بندم
چه خورد بامداد فرزندم؟

گلستان سعدی

این خبر را به اشتراک بگذارید