محلهگردی با «فرشاد پیوس» در نازیآباد که از آن خاطرات زیادی دارد
قدیمی ها را می بینم حالم خوب می شود
مریم قاسمی|خبرنگار
منطقه 16
«فرشاد پیوس» را همه فوتبالیستها و فوتبالدوستان میشناسند. این چهره محبوب و دوستداشتنی هرجا مینشیند، با افتخار میگوید «اهل نازیآبادم». تعصب و وابستگی آقای گل مسابقات آسیایی نسبت به محلهاش آنقدر زیاد است که وقتی از او میخواهیم با او به محلهای برویم که در آنجا بزرگ شده، دست از پا نمیشناسد و فوری برای محلهگردی آماده میشود.
به زادگاه فرشاد پیوس میرویم، یعنی محله «نازیآباد» و جایی که هر نقطه آن برایش خاطرهانگیز است. در حالی که در کوچه و خیابانهای محله قدم میزنیم، در میان بوستان محله، ساختمانی را نشان میدهد که قبلاً دفتر شهرداری ناحیه بود. او میگوید: «یادش بهخیر! آن زمان «امیر قلعهنویی» بهعنوان مشاور شهردار در همین ساختمان خدمت میکرد.» همینطور که خوب و بادقت به محله نگاه میکند، میگوید که کدام ساختمان و آدمهایش از همه قدیمیترند. حتی شغل و اسم آدمهایی را که قبلاً در این ساختمانها زندگی کردهاند و برای او یادآور خاطره بودند را بیان میکند. محله، او را به یاد دوران کودکیاش میاندازد، هر چه باشد از 4ـ 5 سالگی در همین محلهها بازی کرده است. خودش با یادآوری آن دوران ادامه میدهد: «محله نازیآباد قبلاً این شکل و شمایل را نداشت. به جای همین ساختمان شهرداری ناحیه گودال و زمین بزرگی بود که بچههای محل در آن جمع میشدند و فوتبال بازی میکردند. چه روزهایی داشتیم، صبح تا شب همینجا بازی میکردیم و پدر و مادرمان ساعتها سراغمان را از همسایهها میگرفتند. روزهای خوب و خوش آن دوران دیگر برنمیگردد.»
یاد بازیهای بچگی بخیر
وقتی به ابتدای کوچه شهید رحیمی میرسیم، پیوس قدم سست میکند و از دوران کودکی برایمان میگوید: «من و خانوادهام 26 سال در این کوچه ساکن بودیم.» همینطور که وی غرق تماشای ساختمانهای بلندقد کوچه رحیمی است، میگوید: «در انتهای کوچه ما هیئتی بود به نام «جوانان امام حسین(ع)» که همه اهل محل در آن جمع میشدند. خیلی از اهالی محله هنوز به این هیئت میآیند. بسیاری از هممحلهایهایم را اینجا میبینم و دیدارمان تازه میشود. باور کنید وقتی همسایهها و دوستانم را میبینم به قدری دلم باز میشود و روحیه میگیرم که انگار 50 سال جوانتر شدهام.» خیلی از دوستان قدیمی آقا فرشاد از این محله رفتهاند. مثل فریبرز مرادی، رضا رضاییمنش، جواد زرینچه، امیر قلعهنویی و... که در همین زمینهای خاکی با هم فوتبال بازی میکردند. آقا فرشاد میگوید: «یادم میآید سمت چپ کوچه ما زمین خاکی بزرگی وجود داشت. همیشه با بچهها آنجا بازی میکردیم. بازیهایی مانند فوتبال، هفتسنگ، تیلهبازی و هر بازی کمخرج و سرگرمکنندهای که فکرش را کنید.»
با مردم عکس یادگاری میگیرم
فرشاد خان در دل خیلی از اهالی جا باز کرده است، طوری که هربار به محله نازیآباد میآید، اهالی با او عکس یادگاری میگیرند. او خودش را تافته جدا بافته از مردم نمیداند. با مردم صمیمیت و خونگرم است. وقتی از آقای گل مسابقات آسیایی میپرسیم که مردم منطقه شما را بیشتر با کدام ویژگی میشناسند، میگوید: «مرا به خوشقولی میشناسند. اهل محل و مسئولان این منطقه دیگر میدانند که اگر سرم برود، قولم نمیرود. دوست دارم تمام کارهایم را بهترتیب انجام دهم و برای مردم محلهام هرکاری که از دستم برآید انجام میدهم.»
کل کل فوتبالی با شهید مرغوبکار
از دوران کودکی خاطرههای بسیاری دارد، از وقتی که در کوچهها بازی میکرد و علاوه بر سر و صدا، شیشه خانه همسایهها را هم میشکست میگوید: «هنوز هم وقتی همسایههای قدیمی را میبینیم خجالت میکشم، چون آن زمان خانوادهها از پس دادن خسارتهای ایجاد شده برنمیآمدند و همسایهها چشمپوشی میکردند.» 2 نفر از دوستانم که با آنها کلی خاطره دارم و فوتبال بازی میکردم شهید شدند. «شهیدان مرغوبکار و برادران رحیمی از دوستان قدیمی من در محله نازیآباد بودند که در همین زمینهای خاکی با هم فوتبال بازی میکردیم. من با آنها خاطرههای خوبی داشتم. کریخوانی هم داشتیم. ما یک تیم داشتیم و آنها یک تیم دیگر. 3 به 3 بازی میکردیم و دائم با یکدیگر کل کل میکردیم. آن روزها صفای خاصی داشت. کاش میشد دوباره به عقب برگردیم. زندگی در محله نازیآباد عشق بود، عشق! »
با پیژامه و کتانی پاره فوتبال بازی میکردیم
پیوس امکانات محله را نسبت به گذشته مقایسه میکند و میگوید: «کودکان و نوجوانان امروزی امکانات ورزشی خوبی نسبت به دوران ما دارند. بچهها در محلهشان چند زمین ورزشی و مجموعههای ورزشی متنوع دارند و البته خانوادهها هم از آنها حمایت میکنند و دلشان میخواهد برای فرزندان خود همه جوره هزینه کنند تا استعدادشان شکوفا شود، اما در گذشته این خبرها نبود. امکانات کم بود. خانوادهها به دلیل داشتن چند فرزند نمیتوانستند به بچههایشان خوب رسیدگی کنند. یادم میآید آن وقتها پیژامه میپوشیدم و در کوچه فوتبال بازی میکردم و بارها به زمین میخوردم و اصلاً خجالت نمیکشیدم که با لباس و کتانی پاره بازی کنم چون همه مثل هم بودیم و فقط دوست داشتیم بازی کنیم، دوران سختی بود، اما با لذتی وصفنشدنی همراه بود که تنها بچههای آن دوره میتوانند درک کنند.»
مادرم اهل فوتبال است
وقتی از آقا فرشاد میخواهیم که کمی از خانوادهاش برای ما بگوید سریع میگوید: «مادرم به فوتبال علاقه زیادی دارد، اما پدرم آن وقتها اهل فوتبال نبود. بعدها که معروف شدم همه بازیهای مرا دنبال و تماشا میکرد و حتی به استادیوم میآمد.» پدر و مادر پیوس در قید حیات هستند و اکنون در محله سردار جنگل زندگی میکنند و همچنان فوتبالی هستند. پیوس میگوید: «با اینکه سن و سال پدر و مادرم بالاست اما علاقه زیادی به فوتبال دارند و دلشان میخواهد از زیر و بم فوتبال سردربیاورند.»
خاطرهبازی با همسایههای قدیمی
وقتی از آقا فرشاد میپرسیم که آیا خانواده را برای دیدن همسایهها و دوستان به محله نازیآباد میآورد؟ میگوید: «پدرم 92سال و مادرم 86 سال دارد. خودشان به تنهایی نمیتوانند به محله نازیآباد بیایند، اما هرچند وقت یکبار برای اینکه دلشان باز شود آنها را به منطقه میآورم تا دوستان و آشنایان خود را ببینند. آنها در گذشته با همسایهها رفتوآمد زیادی داشتند. هر روز یکدیگر را میدیدند. حالا به خاطر سن و سال خانهنشین شدهاند و من هم برای اینکه حال و هوایشان تغییر کند، کمترین کاری که میکنم این است که آنها را به محله قدیمیشان که کلی خاطره با آن دارند، بیاورم.»