• جمعه 31 فروردین 1403
  • الْجُمْعَة 10 شوال 1445
  • 2024 Apr 19
دو شنبه 19 فروردین 1398
کد مطلب : 51569
+
-

نقبی به سوی ستاره باز می‌کنیم

چگونگی زیباسازی شهر از نگاه هنرمند

جمشید مرادیان ؛مجسمه‌ساز



تماشای مجسمه‌های چوبی، وسط بلوار یا خیابان، امروز دیگر عادی شده، مخصوصا خیابان‌هایی که مدتی پیش وقتی از آنجا عبور کرده‌ایم و تنها چند درخت خشک نظرمان را به‌خود جلب کرده است. حالا اما درخت‌ها شمایلی از آن چیزی شده‌اند که خزان هم دیگر به دامن‌شان راه نمی‌برد و در همه فصل‌ها دیدنی‌اند. اما باید خالق روح تازه‌ای در درختان خشکیده بود. درباره زیباسازی شهر اما چند نکته مهم است. نمی‌دانم این ایده از کجا آمد که برای زیبایی شهر حتما باید چیزی به آن افزود. امروز تهران پر شده از چیزهایی که اسم خیلی‌هایشان آلودگی بصری است. شاید تنها با کاستن اینها و نه هیچ افزونه‌ای بتوان شهر را زیبا کرد. اما چطور؟ شاید اگر این پل‌های عابر پیاده، زیرگذرهایی برای عبور و مرور شوند تا منظر مردم باز شده و بتوانند آسمان را ببینند، وضعیت بهتر شود.

تصور کنید یک عابر برای عبور از خط عابر که حق اوست، حقش احقاق نمی‌شود. آنقدر ماشین تولید کرده‌اند که امکان عبور را از او گرفته‌اند. بعد پل‌هایی ساخته‌اند تا عابران از آن گذر کنند. اما به این بسنده نشده و روی هر پل بیلبوردی تبلیغاتی نصب کرده‌اند. طراحان گرافیک هم برای جلب توجه، رنگ‌های کنتراست را کنار یکدیگر مالیده‌اند توی اعصاب شهر و مردم را روان‌نژند کرده‌اند. کسی به این فکر نمی‌کند که افزودن لزوما زیبا کردن نیست. مخصوصا افزودن توسط افرادی که هنوز معنای زیبایی و بزک را نمی‌دانند و نمی‌توانند آنها را از هم تفکیک کنند. روی بتن‌های خاکستری آرامش‌بخش بزرگراه نیایش را با صفحات فایبرگلاس با رنگ‌های بسیار تند پوشانده‌اند. صفحاتی که وقتی در معرض آفتاب قرار می‌گیرد، کوالت آن در ریه مردم آزاد شود. به این فکر نمی‌کنند که در همه دنیا رنگ خاکستری بتن، رنگ خنثی و آرام‌بخشی است که نباید در آن دست برد. وظیفه هنر بهترکردن حال شهروندان است. این زیبایی نیست که همه زیرگذرها مانند حمام و جکوزی کاشی‌های براق شود که نور ماشین را باز بتابند و اعصاب را مخدوش می‌کنند. این زیبایی نیست که لامپ‌های رنگی زیر درخت‌ها کار ‌شود. رنگ‌هایی که اعصاب راننده، عابران و... را تحریک می‌کنند. نور شبانه‌ای به درخت می‌تابانند که نه‌تنها برای سلامتی درخت خوب نیست که به عابران هیجان کاذب تزریق می‌کند که ضربان قلب را بالا می‌برد. وقتی مجسمه‌ای در شهر استفاده می‌شود و المان‌های دیگر در کنارش ایجاد می‌شود، همه این تصاویر در هم ادغام می‌شود. دیگر زحمت آن هنرمند نیز به چشم نمی‌آید. اگر شلوغی نباشد، اثر خودش را نشان می‌دهد. اما در فضایی که چشم چشم را نمی‌بیند، در هوای آلوده نمی‌توان دنبال اثری هنری بود که حال دیگران را خوب کند.

پیشنهاد عاجل من زدودن آلودگی‌های بصری شهر است. کس دیگری از بیلبوردها منتفع می‌شود، اما اعصاب عده‌ای دیگر خراب می‌شود. اجازه دهند مردم آسمان را ببینند. به هر کس اجازه ندهند با در و دیوار شهر، هر کاری که دوست دارند، انجام دهند. و در آخر... از راه‌های دور، از پشت غم/ نقبی به سوی ستاره باز می‌کنیم/ چون قاصدک که با وزیدن باد بیدار می‌شود/ چشم‌انتظار روشن فردا/ با هر فراز و فرودش/ ساکت، ولی پرواز می‌کنیم.

این خبر را به اشتراک بگذارید