• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
یکشنبه 26 اسفند 1397
کد مطلب : 51079
+
-

مروری بر 10 حادثه که در سال 97 خیلی‌ها، حتی خبرنگاران را شوکه کرد

عجیب، شیرین وگاهی خنده‌دار


سال 97 پر بود از خبرهای تلخ و دردناک اما در لا‌به‌لای آنها گاهی اتفاقاتی رخ می‌داد که عجیب، شیرین و گاها خنده‌دار بود و باعث شگفتی خیلی‌‌ها، حتی خبرنگاران می‌شد. در این گزارش به مرور 10مورد از عجیب‌ترین آنها پرداخته‌ایم.




زایمان در کنکور
در میان خبرهای تلخ و شیرین سال 97یکی از آنها هم عجیب و هم شیرین بود. ماجرا از این قرار بود که زن بارداری که در کنکور شرکت کرده بود درست دقایقی بعد از شروع آزمون دچار درد شدید زایمان شد و فرزندش به دنیا آمد. زن 21ساله مریوانی که سمیه رحمانی نام دارد درحالی‌که فقط توانسته بود به 5سؤال جواب دهد درد زایمان سراغش آمد و مجبور شد کنکور را رها کند و برای به دنیا آوردن پسرش راهی بیمارستان شود. او درباره این کنکور خاطره‌انگیز می‌گوید: «وقتی وارد محل برگزاری کنکور شدم مسئولان متوجه شدند که من باردار هستم. خیلی تعجب کرده بودند. جای خوب و مناسبی به من دادند و چند نفرشان مراقبم بودند. استرس زیادی داشتم. دست‌هایم می‌لرزید و عرق کرده بودم. به زحمت یکی، دو تست زدم اما بعد از پنجمین سؤال بود که درد شدیدی احساس کردم. من در هفته سی و نهم بارداری بودم اما درد زایمان درست سر جلسه کنکور سراغم آمده بود. خیلی تلاش کردم که ادامه دهم اما درد امانم را بریده بود. خیلی آرام به یکی از مراقب‌ها ماجرا را گفتم. دوست نداشتم مزاحم بچه‌های دیگر شوم. او هم آمبولانس خبر کرد و خیلی زود به بیمارستان بوعلی مریوان منتقل شدم و پسرم به سلامت به دنیا آمد.» با اینکه امسال کنکور این زن با به دنیا آمدن فرزندش نیمه‌کاره ماند و او از راهیابی به دانشگاه باز ماند اما او قصد دارد سال 98باز هم در کنکور شرکت کند.


خانم سرهنگ با دمپایی پلاستیکی
برخی تبهکاران فکر می‌کنند که خیلی زرنگ هستند و نقشه‌ای که کشیده‌اند مو لای درزش نمی‌رود اما اغلب در اشتباه هستند و درست از جایی که فکرش را نکرده‌اند ضربه می‌خورند و به دام می‌افتند. نمونه‌اش زن خلافکاری بود که لباس مأموران نیروی انتظامی را به تن کرده و حتی درجه سرهنگی هم نصب کرده بود. او می‌خواست به‌عنوان مأمور پلیس از چند نفر اخاذی کند اما قبل از اجرای نقشه‌اش اتفاقی غیرمترقبه افتاد و نقشه‌اش نقش بر آب شد. ماجرا از این قرار بود که او با وجود اینکه همه‌‌چیز را درخصوص لباس مأموران زن پلیس رعایت کرده و درجه سرهنگی‌اش را هم به درستی نصب کرده بود اما به جای کفش، دمپایی پلاستیکی به پا داشت و از قضا در خیابان مأموران گشت کلانتری او را دیدند و به وی مشکوک شدند. خیلی عجیب بود که یک سرهنگ با دمپایی پلاستیکی به خیابان برود. به همین دلیل بعد از آنکه مأموران به تحقیق از او پرداختند دستش رو و معلوم شد که او یک سرهنگ قلابی است.


سارقان نادان و سلفی دردسرساز
این روزها که همه‌‌چیز مجازی شده، خیلی‌ها از صبح تا شب در حال سلفی گرفتن و انتشار آنها در شبکه‌های اجتماعی هستند؛ حتی دزدان. این بخش از گزارش درباره اعضای یک باند سرقت از منزل است که عادت عجیبی داشتند. آنها پس از هر سرقت با اموال مسروقه عکس سلفی می‌گرفتند اما انتشار یکی از همین عکس‌ها در اینستاگرام رازشان را فاش کرد. این سارقان مدتی قبل به خانه‌ای دستبرد زدند و 500میلیون تومان پول و طلا و ارز از آنجا سرقت کردند. آنها اما طبق معمول با اموال مسروقه عکس سلفی می‌گرفتند و وقتی مالباخته به‌طور اتفاقی یکی از این سلفی‌ها را در اینستاگرام دید، دوباره نزد پلیس رفت و این سرنخ مهم را در اختیار آنها قرار داد. به این ترتیب، سلفی با اموال مسروقه باعث دستگیری‌شان شد. مأموران وقتی به مخفیگاه سارقان رفتند بیشتر شگفت‌زده شدند. در آنجا دفترچه یادداشتی کشف کردند که سرکرده باند جزئیات هر سرقت را در آن شرح داده بود. او آدرس تمام خانه‌ها به همراه اموالی که سرقت شده و حتی سهم تک‌تک اعضای باند را در این دفتر نوشته بود و علاوه بر این دفترچه حسابی در خانه دزدان کشف شد که نشان می‌داد سرکرده باند بخشی از پول هر سرقت را به آن حساب منتقل می‌کرد تا برای آینده خود و همدستانش پس‌انداز کند. سرکرده باند در این‌باره می‌گوید: «ما پس از هر سرقت با اموال مسروقه عکس سلفی می‌گرفتیم و در گروه تلگرامی برای همشهریانمان می‌فرستادیم که ثابت کنیم بی‌عرضه نیستیم اما یکی از بچه‌ها بدون اجازه من یکی از عکس‌ها را در صفحه اینستاگرامش گذاشته بود که کار دست همه مان داد.»


اشتباه دردسرساز در سردخانه
این بخش از گزارش اصلا جای خنده ندارد اما به نوبه‌خودش عجیب و شگفت‌انگیز است. ماجرا به فوت 2 زن در یاسوج برمی‌گردد. 2 زن میانسال بر اثر بیماری جان خود را از دست داده بودند اما در روز خاکسپاری وقتی نزدیکان یکی از آنها می‌خواستند در سردخانه آرامستان شرف‌آباد جسد عزیزشان را تحویل بگیرند، تعجب کردند؛ چراکه جسد دیگری به آنها نشان داده شد. همان موقع بود که معلوم شد جسد مورد نظر یک ساعت قبل به خانواده دیگری تحویل داده شده است. پیکر این زن به روستایی در 250کیلومتری یاسوج منتقل شده بود. آنها جسد را به آرامستان روستایشان برده بودند و قرار بود تا چند دقیقه دیگر بعد از اقامه نماز میت، جسد را به خاک بسپارند اما هنوز از جابه‌جا شدن جنازه اطلاعی نداشتند. در این شرایط بود که مراسم تدفین در روستا متوقف و جسد دوباره به یاسوج فرستاده شد.



زنده ماندن کودک خوابگرد پس از سقوط
وقتی قرار باشد حادثه‌ای اتفاق بیفتد اگر همه دنیا هم دست به‌دست یکدیگر بدهند تا مانعش شوند نمی‌شود اما گاهی هم اگر قرار باشد حادثه‌ای رخ ندهد باز هم اگر بدترین اتفاق‌ها دست به‌دست یکدیگر بدهد ممکن است آن حادثه ختم به‌خیر شود. درست مثل حادثه‌ای که برای کودکی خوابگرد اتفاق افتاد. این دختر 5ساله که شب‌ها در خواب راه می‌رود وقتی خواب سرسره بازی دید از پنجره خانه‌شان در طبقه سوم بیرون پرید اما به طرز معجزه‌آسایی از مرگ نجات یافت. این حادثه شگفت‌انگیز مدتی قبل در قائم‌شهر اتفاق افتاد و این دختربچه دچار شکستگی پا و لگن شد. بعد از سقوط دختربچه هنوز هیچ‌کس از اتفاقی که افتاده خبر نداشت تا اینکه سرنشینان یک خودرو که از جلوی خانه آنها عبور می‌کردند به تصور اینکه یک عروسک جلوی در افتاده توقف کردند اما در ادامه فهمیدند که این عروسک دختری 5ساله است. به این ترتیب او به بیمارستان منتقل شد و جان سالم به در برد.


نجات معجزه‌آسا
یکی دیگر از شگفت‌انگیزهای سال نجات کارگری افغان از آوار چاه بود. او که مشغول حفر چاهی در یک ساختمان نیمه‌کاره بود با ریزش دیواره چاه در آنجا دفن شد و دیگر هیچ‌کس امیدی به زنده ماندنش نداشت اما وقتی آتش‌نشانان به محل حادثه رسیدند بعد از 7ساعت تلاش موفق شدند به طرز شگفت‌انگیزی او را زنده از آوار چاه خارج کنند. اما این عملیات غیرممکن چگونه اتفاق افتاد؟ در بررسی‌های اولیه معلوم شد که حدود 2متر خاک و سنگریزه روی سر کارگر جوان آوار شده و به‌نظر می‌رسید نجات او غیرممکن باشد. با این حال نجاتگران دست به‌کار شدند و آوار‌برداری برای رسیدن به کارگر جوان شروع شد. خاک آوار شده روی سر کارگر افغان به‌گونه‌ای بود که راه‌هایی برای عبور هوا در آن وجود داشت و همین منافذ تنها روزنه امید برای رسیدن اکسیژن به کارگر حادثه‌‌دیده بود تا اینکه سرانجام بعد از 7ساعت تلاش آتش‌نشانان او را از زیر آوار بیرون کشیدند. او تا حدودی به‌هوش بود و درخواست آب کرد. جالب آنکه صدها نفری که در محل حادثه جمع شده بودند و نگران سرنوشت این کارگر بودند با شنیدن خبر زنده ماندنش به وجد آمدند و شادی کردند.



مخفی کردن طلا در یخچال
سارقان حرفه‌ای منزل وقتی وارد خانه‌های مردم می‌شوند با یک نگاه می‌فهمند که در کجا باید دنبال پول‌ها و طلاها بگردند؛ مثلا اگر صاحبخانه جوان باشد قطعا در بوفه و کمد می‌شود پول و طلا پیدا کرد یا اگر آنها زن و شوهری سالخورده باشند در چمدان یا گنجه خانه‌شان چیز باارزشی پیدا می‌شود. اما تجربه یک سارق نشان می‌دهد حتی ممکن است در یخچال برخی خانه‌ها هم طلا پیدا شود. او می‌گوید: «‌مدتی قبل برای سرقت به خانه‌ای رفتیم. بعد از جست‌وجو در خانه مقداری پول پیدا کردیم اما راضی‌کننده نبود. من که تشنه‌ام شده بود سر یخچال رفتم تا آب بخورم اما همین که ظرف آب را سر کشیدم داخل دهانم شیئی فلزی دیدم وقتی آن را از دهانم بیرون آوردم دیدم که چند انگشتر طلاست؛ یعنی صاحبخانه انگشترهای طلایش را داخل ظرف آب مخفی کرده بود که خود من هم فکرش را نمی‌کردم. آن زمان با خودم گفتم که قسمت بوده این انگشترهای طلا نصیب من شود اما بعد که دستگیر شدم فهمیدم زود قضاوت کرده‌ام.»



پیدا کردن شگفت‌انگیز شوهر گمشده
یکی از اتفاق‌های شگفت‌انگیز سال 97رسیدن زن و شوهری به یکدیگر بعد از 8سال، آن هم در بیمارستان بود؛ اتفاقی که مشابه آن هر چند سال یک‌بار ممکن است اتفاق بیفتد. اما این ماجرای عجیب کاملا واقعی است. حدود 8سال پیش بود که اختلافات زوج جوان بر سر مشکلات اقتصادی باعث شد که مرد بی‌آنکه همسر و فرزندانش را در جریان قرار دهد از خانه‌شان در شمال کشور بیرون برود و دیگر برنگردد. زن جوان هر چه تلاش کرد نتوانست شوهرش را پیدا کند و همراه 2پسر خردسالش به سختی به زندگی‌‌اش ادامه داد و مدتی بعد توانست به‌طور غیابی طلاق بگیرد. سال‌ها گذشت اما زن جوان همچنان به‌دنبال شوهر سابقش بود تا اینکه شوهر سابق این زن که به تهران آمده و زندگی جدیدی را در پیش گرفته بود، هنگام عبور از خیابان در چاهی که اداره آب و فاضلاب حفر کرده بود، سقوط کرد و به‌دلیل مصدومیت به بیمارستان منتقل شد. همزمان با این اتفاق، حادثه‌ای دیگر هم در جریان بود. زن میانسال برای دیدن خواهرش راهی پایتخت شده بود که در جریان یک سانحه رانندگی مصدوم و به بیمارستان منتقل شد اما بیمارستانی که آمبولانس اورژانس او را به آنجا منتقل کرد همان بیمارستانی بود که شوهر سابقش در آنجا بستری بود. این اتفاق درحالی رخ می‌داد که هیچ‌کدام از آنها از اتفاقی که در حال رخ دادن بود، اطلاعی نداشتند. هر دوی آنها در بخش اورژانس بستری بودند که نگاه زن جوان به نگاه شوهر سابقش که در همه این سال‌ها به‌دنبال او می‌گشت گره خورد و باورش نمی‌شد که پس از سال‌ها جست‌وجو شوهر سابقش را در بیمارستان پیدا کند. حادثه آنقدر عجیب بود که این زن و مرد با اینکه از یکدیگر دلخور بودند اما مدام می‌خندیدند و بی‌خیال اختلاف قدیمی‌شان شده بودند. آنها چند روز بعد از بیمارستان مرخص شدند و مرد با هزینه درمانش که از شرکت آب گرفت نفقه فرزندانش را داد و هر دو که هنوز ازدواج نکرده بودند دوباره پای سفره عقد نشستند و زندگی مشترک‌شان را از سر گرفتند.


سارقان 70میلیاردی
اما یکی از عجیب‌ترین سرقت‌های سال سرقت 70میلیاردی اعضای یک باند از خانه مردی ثروتمند بود. ماجرا از این قرار بود که اعضای این باند مثل همیشه بعد از پرسه زدن در نزدیکی خانه‌ای وقتی متوجه شدند صاحبخانه حضور ندارد با تخریب در وارد آنجا شدند. آنها اما هیچ‌وقت خوابش را هم نمی‌دیدند که داخل خانه پول و طلا و دلارهایی به ارزش 70میلیارد تومان ببینند. آنها با عجله همه اشیای قیمتی را سرقت کردند و آن شب در مخفیگاه‌شان جشن گرفتند. حتی تصمیم گرفتند دیگر به سرقت نروند و با پول‌های سرقتی کار تازه‌ای را شروع کنند اما طمع یکی از اعضای باند دامنگیر بقیه شد. یکی از سارقان که در زمان حضور در این خانه تعدادی ساعت گران‌قیمت و لوکس دیده بود چند ساعت بعد از سرقت به‌تنهایی به خانه مرد ثروتمند رفت. صاحبخانه هنوز به خانه‌اش برنگشته بود و سارق با خیال راحت 400ساعت قیمتی سرقت کرد و با دست پر به مخفیگاه بازگشت. او اما چند روز بعد یکی از ساعت‌ها را در سایت دیوار آگهی کرد و همین اشتباه باعث دستگیری‌اش و لو رفتن سرقت 70میلیاردی شد.


دزدی به شیوه گوسفندی
تا به حال شگردهای زیادی از سارقان و کلاهبرداران شنیده‌اید اما این یکی از همه‌شان جدید‌تر است: شیوه گوسفندی. این ترفند عجیبی بود که یک سارق از آن برای دزدیدن گوسفند استفاده می‌کرد و تا حدودی هم جواب داده بود تا اینکه یک اشتباه محاسباتی دست او را رو کرد. ماجرا از این قرار بود که مرد سارق در مسیر حرکت گله‌های گوسفند چاله حفر می‌کرد و وقتی گله‌ها از آنجا عبور می‌کردند او که داخل چاله بود دست و پای یکی از گوسفندان را می‌گرفت و با خود در چاله می‌کشید. اما بعد که گله و چوپان از آنجا عبور می‌کردند او گوسفند را با خودرو از آنجا دور می‌کرد. اما در چندمین سرقت سارق بدشانس بز پیشروی گله را با خود به داخل چاله کشید و چوپان که در به در دنبال بز پیشروی گله‌اش می‌گشت مرد سارق را دید و همین موضوع باعث دستگیری او شد. این متهم وقتی تحت بازجویی قرار گرفت به چندین مورد سرقت گوسفند اعتراف کرد و گفت یک‌بار که دیده بود گوسفندی داخل چاله افتاده و چوپان آن را ندیده، ایده سرقت گوسفند به ذهنش رسیده است.
                                                                   



 

این خبر را به اشتراک بگذارید